داستان ارسالی از دوست خوب«فرفره»
رها عباسآبادی چهار و نیم ساله از بیرجند
دوستان خوبم یادتان هست چند وقت پیش در قسمت سرگرمی، این تصویر را چاپ کرده بودیم و از شما خواسته بودیم تصاویر را به ترتیب شماره گذاری کنید و برایش داستان بنویسید؟یکی از دوستان خوبمان داستانش را برای ما فرستاده که با هم میخوانیم.
کرمی بود که بالای یک شاخه گل رفته بود. کرم دور خودش تار تنیده و به شکل یک پیله در آمده بود.
بعد از مدتی که کرم کوچولو بزرگ شد و دیگه توی پیله جا نمیشد، پیله رو سوراخ کرد.
وقتی که بیرون اومد، خودش رو توی قطره آبی که روی برگ گل بود، دید و گفت: «وای، چقدر بزرگ و خوشگل شدم!»
گل هم به او گفت: «وای، چه پروانه خوشگلی شدی! بیا با هم دوست باشیم و پیش من زندگی کن».
پروانه هم با خوشحالی قبول کرد.