
اینطورکی
تعداد بازدید : 22
جون داداش نذار من حساب کنم
دانیال دایی داووداینا
طنزپرداز
قدیما اتفاقات عجیبی رخ میداد، بهطور مثال ممکن بود یک نفر در صحت و سلامت عقل، به یکی دیگه پسته تعارف کنه؛ همین پستهها رو که در مواردی تا کیلویی یک میلیون تومن رسیده ،عرض میکنما. حتی دیده میشد ملت مهمون دعوت میکردن تو غذا گوشت میریختن. همین گوشتی که شده کیلویی حدود 500 هزار تومن رو عرض میکنم. یکی از عجیبترین صحنهها هم وقتی بود که دو نفر همدیگه رو تو ساندویچی، تاکسی، میوهفروشی و... می دیدن. چنان خون و خونریزی راه میافتاد سر اینکه کدوم یکی حساب کنه. این یکی میگفت: «پولت رو بذار جیبت، خجالت بکش، جلوی یک فروردینی مغرور». اون یکی میگفت: «من بزرگ ترم، باید حساب کنم». در نهایت راننده یا فروشنده پادرمیونی میکرد و مجروحان حادثه درحالی که روی دست هم پنجه کشیده بودن که نذارن اون یکی حساب کنه با تلاش نیروهای درمانی به زندگی برمیگشتن. اما شما الان یکی رو در حال خریدن موز ببینی، مگه جرئت داری بگی «داداش مهمون ما باش». یک در یک میلیارد و سیصد و هفتاد اگه گفت باشه، موز کیلویی 70 هزار تومن رو باید حساب کنی. برای همین این رسم زیبا کلاً منقرض شده. نه اینکه نخوایم. نمیتونیم. تهش همینکه خودمون رو نزنیم به ندیدن و با طرف سلام و علیک کنیم کلی مرام به خرج دادیم. مگه نه؟