
خاطرهبازی
تعداد بازدید : 30
جذابترین اتفاقات در تعطیلات تابستونی دهه شصتیها
تابستونهای دهه شصت و هفتاد برای بیشتر ما توام بود با انواع بازی تا سر حد بیهوش شدن. صبح و عصر که هوا خنک بود تو کوچه مشغول دوچرخهسواری، تیلهبازی، بازی با کارت و لنگدمپایی، فوتبال، گل کوچیک، دریبلگل و ... بودیم. ظهر هم که هوا گرم بود برخلاف میلمون تو خونه بودیم و جوریکه انگار باید از تلویزیون بدبخت انتقام بگیریم بکوب آتاری و میکرو بازی میکردیم. این کنسولهای ساده هرچند تو زمان خودشون ارزون نبودن اما با کمی جمع کردن پول توجیبی و عیدی و تخصیص مقداری یارانه توسط پدر قابل خریداری بود. آتاری محبوبترین و اولین کنسولی بود که هر کدوم از ما تجربه کردیم. محبوبترین بازیاش بدون شک هواپیما بود. در مواردی صبح با چشم خوابآلود میرفتیم پای آتاری و مامان بنده خدا بهزور یک لقمه غذا حین بازی میذاشت تو دهنمون. فقط اگه یکی از رفقا میاومد دم در خونه و صدامون میکرد بیخیال بازی میشدیم. لذت بخشترین حرکت آتاری هم این بود که بنزین بزنیم و بعد پمپ بنزین رو بترکونیم. میکرو که رسید آتاری محو شد. همین میکرویی که الان همه به گرافیکش میخندن دربرابر آتاری یک انقلاب محسوب میشد. محبوبترین بازی میکرو هم که قارچخور بود. تابستون ما تباه میشد تا جناب ماریو به عیالش برسه. تهش دریغ از یک تشکر. یک بازی شکار اردک هم داشت که بامزه بود. اما بیشتر بچهها سگا نداشتن. بازیهای سگا جذابتر و البته خشنتر بود مثل «شورش در شهر» و... اینجا بود که باید با یکی از بچه محلها دو نفری پول روی هم میذاشتیم تا سگا کرایه کنیم. اما چالش اصلی این بود که باید یک شناسنامه یا گواهی نامه گرو میذاشتیم. این بخش از عملیات خیلی پیچیده بود؛ چون بهطور معمول پدر و مادرها به اینکه شناسنامه رو در اختیار ما قرار بدن رضایت نمیدادن. اما وقتی سگا رو کرایه میکردیم اوج هیجان و جذابیت بود. در کنارش استرس زیادی هم داشتیم تا دستگاه رو سالم پس بدیم. آتاری، میکرو و سگا، هیچ فرقی نداشت، بیشتر پدرها وقتی بچه رو در حال بازی میدیدن میگفتن: «پدر لامپ تلویزیون دراومد، اون رو دو دقیقه خاموش کن نفس بکشه».