
پرونده
تعداد بازدید : 63
زندهشدن درختان خشکیده با نقش منطقالطیر
گفتوگو با استاد «حمید عمادی»، مجسمهساز و منبتکاری که هنرنماییاش با دست روی درختان خشکشده باغ جهاننمای شیراز پربازدید شد
نویسنده : علیرضا کاردار | روزنامهنگار
چندی پیش ویدئویی در فضایمجازی بازنشر شد که توجه خبرگزاریها و کاربران را بهشدت به خود جلب کرد. در آن ویدئو نماهایی زیبا از باغ جهاننمای شیراز دیده میشد که درختان خشک آن بهطرز هنرمندانهای کندهکاری شده بودند. درختانی که اگر در هر باغ و فضای سبز دیگری بودند، بلافاصله قطع شده و از ریشه درآمده بودند. ولی در این باغ، با هنر دست یک هنرمند به آثاری فاخر تبدیل و باعث جذب بیشتر گردشگر شدهاند. با پرسوجو خالق این آثار هنری یعنی استاد «حمید عمادی» را یافتیم. از آنجایی که این هنرمند به گفته خودش علاقهای به جمع ندارد، به سختی توانستیم با او تماس بگیریم تا درباره این درختان حرف بزنیم. در پرونده امروز زندگیسلام با هم این صحبتها را میخوانیم تا بدانیم که او کیست و چطور بر درختان بیبار و خشک، چنین آثار ارزندهای را نقش کرده است.
باغ جهاننما، تاریخیترین باغ شیراز
شهر شیراز یادآور باغهای انبوه و تاریخی است. باغهایی که در گذر روزگار بسیاری از آنها به دلایلی مانند ساخت و ساز، کمآبی و غفلت مردم از بین رفته و فقط چند باغ باقی مانده است. باغ جهاننما یکی از این باغهای دیدنی شهر شیراز است. این باغ همچون سه باغ مشهور دیگر این شهر یعنی باغ ارم، باغ دلگشا و باغ تخت، در دوره آل مظفر و آل اینجو(قرن هشتم هجری قمری) آباد و سرسبز بودهاست. این باغ هنگام اقامت تیمور گورکانی در شیراز، همچون سایر باغهای بزرگ آن دوره مورد توجه او واقع شده تا جایی که یک باغ شبیه آن را در اطراف سمرقند که وطنش بوده ساخته و آن را هم جهاننما نامیده است. باغ جهاننما در دوره صفویه هم مایه زیبایی شهر و لذت شهروندان و مسافران بودهاست. این باغ زیبا که کهنترین باغ شیراز است با آب رودخانه معروف رکنی آبیاری میشده و در منطقه ویژهای از شهر یعنی در خیابان حافظ و محدودهای میان آرامگاه حافظ، هفتتنان، دروازه قرآن، خواجوی کرمانی، بابا کوهی، باغ ملی، گهواره دید و کتابخانه ملی اسناد قرار دارد. کریمخان زند در سال ۱۱۸۵ هجری قمری دور این باغ را حصار کشید و عمارت کوشک را در وسط آن ساخت. طرح این باغ را کریمخان داده که در داخل دارای چهار خیابان و در اطراف چهار حوض، دو بزرگ و دو کوچک، است. تا چند سال پیش هنگام ورود به باغ و بازدید از کوشک آن، درختان سر به فلک کشیدهای دیده میشدند که چند تایی از آنها خشک شده بودند. پس از چندی این درختان با دست هنرمندی جانی دوباره گرفتند. اکنون ماجرای این بازسازی درختان خشکیده را از زبان این استاد بخوانید.
تاثیر تختجمشید
بر یک دهه شصتی
بعد از مدتی پیگیری، سرانجام این هنرمند باذوق را پیدا میکنیم. خودش را اینگونه معرفی میکند: «حمید عمادی کربالی، متولد 1361 هستم که مدرک کاردانی برق دارم. دو ترم هم در دانشگاه شیراز تحصیل کردم ولی نتوانستم با مباحث تئوری کنار بیایم و انصراف دادم.» برعکس تک و توک عکسهایی که از استاد عمادی در خبرگزاریهاست و سنش را خیلی بالاتر نشان میدهد، مشخص میشود او یک دهه شصتی کوشاست که این هنر را به صورت تجربی یاد گرفته است. خودش میگوید: «نزدیک به 17 سال است که در این کار فعال هستم. اصالتا مرودشتی هستم و چون نزدیک تختجمشید زندگی میکردم، آن نقشبرجستهها و حجمهای تخت جمشید را از کودکی میدیدم و در من علاقه ایجاد کردند. در ابتدا با گچ نمونه هایی میساختم و بعد از یکی دو سال به سمت کار با چوب و سنگ کشیده شدم.»
آغاز کار با ساخت مجسمه
و المان شهری
آقای عمادی تاکنون چندین نمایشگاه از آثارش برگزار کرده است که اینطور دربارهشان توضیح میدهد: «چند نمایشگاه انفرادی و گروهی داشتهام. چون زمینه کارهای شخصیام شکل ماهی است، نمایشگاههایی هم با این موضوع داشتم. اکنون هم مجموعهای در حال ساخت دارم که به امید خدا سال دیگر در تهران نمایشگاهش برگزار خواهد شد.» او با برگزاری نمایشگاه شروع کرده و بعد وارد بازارهای بزرگ شده است. خودش میگوید: «بعد از نمایشگاهها وارد کار المان شهری شدم. چون با مواد مختلف مثل سنگ، چوب، فلز، فایبر و... کار میکردم، دستم در کار ساخت المان شهری باز بود.» جالب است که آثار او در استان خراسان هم وجود دارد. آقای عمادی ادامه میدهد: «در شیراز و جنوب کشور مثل گناوه، جم، عسلویه، ماهشهر و... کارهایی انجام دادم. بعد هم چندین کار شخصی بود که حتی در مشهد و نیشابور هم برای افراد مجسمههایی ساختهام.»
درختان خشکیده باغ جهاننما زنده میشوند
میرسیم به بحث باغ جهاننما که ویدئویش بهتازگی در شبکههای اجتماعی و فضایمجازی پربازدید شده است. استاد عمادی درباره این کار هنرمندانه میگوید: «پروژه باغ جهاننما سال 94 شروع و سال 96 تمام شد. تا آن زمان پروژهای با حجم، ابعاد، ریزهکاری و وقت مانند جهاننما انجام نشده بود. چون چند درخت خشکیده داشت، اول با دو درخت شروع کردم و طرح سیمرغ زدم. میخواستم نشان بدهم که میتوان روی این درخت ها کار کرد.» او کارش را با دو درخت خشکیده در این باغ شروع کرده است. بعد که مورد استقبال قرار گرفتند، کار را گسترش داده است: «بعد از آن کندهکاری روی 4 درخت دیگر هم انجام دادم. اوایل میگفتند گل و مرغ انجام بده ولی چون دیدم یکنواخت میشود، روایتی از منطقالطیر عطار را انتخاب کردم. نتیجه این شد. در نهایت 6 درخت در طول این دو سال به سفارش فضای سبز شهرداری انجام دادم. امیدوار بودم بتوانم باز هم ادامه بدهم ولی دیگر قسمت نشد.»
جاهای دیگر کار میکردم
تا هزینههای این پروژه جور شود
از میان حرفهایش مشخص میشود که از برخورد مسئولان هنگام اجرای پروژه و بعد از آن دل خوشی ندارد. درباره مسائل مالی این کار میگوید: «از درخت دوم به بعد کار را برای مسائل مالی انجام نمیدادم. فقط میخواستم آن اتفاق بیفتد. جای دیگر کار میکردم تا هزینههای این پروژه را بدهم. در مراسم اختتامیه این کار فقط چند نفر از دوستانم به صورت دورهمی آمدند ولی مسئولی نبود. من دنبال شهرت نبودم ولی مدتی از این که کارم هیچ بازخوردی بین مدیران نداشت، ناراحت بودم. خدا را شکر حالا بعد از 6 سال این پروژه دیده شده است.» در این ویدئو دیده میشود که از بالای یکی از این درختها سیم برق رد شده که باعث شده بود کاربران به این موضوع واکنش منفی نشان بدهند. آقای عمادی در این باره میگوید: «یکی دو ماه پیش به باغ رفته بودم تا حال و هوایی عوض کنم که دیدم روی یکی از درختها سیم کشیدهاند. ناراحت شدم. از آنجایی که نمیخواستم دیگر به سمت این کار بروم چون خیلی انرژی از من گرفته بود، این موضوع را به کسی نگفتم و پیگیری نکردم. موضوع بدتر این بود که آن کابل برای نورپردازی درخت هم نبود و مربوط به چیز دیگری بود. بیسلیقگی در سیم کشی روی آن درخت موج میزد.»
بازخوردهای مثبت و انرژی مردم، عامل ادامه کار
با این که آقای عمادی از برخورد برخی مسئولان دلخور است ولی میگوید که بازخوردها از جانب مردم بینظیر بوده است: «تماشاگران باغ جهاننما از وقتی افتتاح شد تا قبل از این کار، میگفتند این گل و گیاه را ما هر جای دیگر هم میبینیم و این باغ چیز خاصی ندارد. اما بعد از کار شدن این درختان، هم بازدیدکننده راضی به تماشای باغ میآمد و هم خود باغ جلوه خاصی یافته بود. گردشگر میآمد به باغ با درختان عکس یادگاری میگرفت و خاطره خوب برایش میماند و یک کار متفاوت میدید.» او میگوید که انرژیاش را از مردم میگرفته: «از یک زمانی به بعد فقط انرژی مردم باعث میشد که آنجا بمانم. یک وقتهایی به خاطر نامهربانیها و برخوردهای غیرحرفهای کم میآوردم و ... مثلا متولیان امر توقع داشتند پروژه زود تمام شود و زمان نبرد. در صورتی که کاری که با دست انجام میشود فرق دارد با کاری که با مواد مصنوعی و شیمیایی و قالب انجام میشود. وقتهایی میشد که با خودم میگفتم انصراف بدهم و خسارتش را بپردازم و بیایم بیرون. ولی مثلا همان روز میدیدم یک دختر بچه کوچولو پای کار میآمد و برایم دست تکان میداد تا پایین بروم و یک شاخه گل به من بدهد.»
گردشگرهای خارجی شیفته سیمرغ
و منطقالطیر میشوند
این استاد مجسمهساز درباره نظر گردشگرها بعد از دیدن این درختها میگوید: «مثلا بازدیدکنندهای میگفت آقا می شه این تکه چوب را برایم قوس بزنی تا یادگاری داشته باشم؟ یا پیرمرد و پیرزنی میآمدند یک گوشه مینشستند و ساعتها به کار من نگاه میکردند، بدون هیچ حرفی. میفهمیدم آن اتفاق دارد میافتد و مردم دارند ارتباط برقرار میکنند. بارها و بارها این اتفاق برای من رخ داد و از یک جایی به بعد به شوق مردم این کار را انجام میدادم.» او خاطرات زیادی از برخورد مردم دارد، مثلا تعریف میکند: «یک گروه گردشگران خارجی به باغ آمده بودند. من بالای درخت کار میکردم و هنوز محدودیتهای کرونا نبود. راهنمایشان میگفت این افراد اصرار داشتند به باغ جهاننما بیایند و این درختان را ببینند. وقتی دیدهاند چند درخت دیگر هم کار میشود، خواسته بودند تو را ببینند که مشغول انجام آن کار هستی. بعد که داستان سیمرغ را برایشان توضیح دادم، خیلی لذت بردند و به منطقالطیر عطار هم علاقهمند شدند. میخواستند جزئیات بیشتری در این باره بدانند.»
اصرار داشتند وطنم را ترک کنم
اما من ماندم
آقای عمادی چون شاگرد زیادی قبول نمیکند، برای تامین درآمدش مجبور است دست به کارهای دیگری بزند، خودش میگوید: «برای تامین هزینهها گاهی کارهای شخصی انجام میدهم و به اصطلاح کار بازاری میکنم تا درآمدی داشته باشد. اگر پروژهای پیشنهاد شود هم انجام میدهم.» از این هنرمند بیادعا پرسیدیم که آیا هنرش را به شاگردانی هم آموزش داده است؟ پاسخ داد: «من مقداری جمعگریز هستم و علاقهای به برگزاری کلاس عمومی ندارم. دوست دارم گوشه کارگاهم کارم را انجام بدهم. اگر کسی عاشق این هنر و پیگیر باشد و جوهرهاش را داشته باشد، حاضرم آموزش بدهم. الان هم یکی دو نفری هستند. همین کار باعث شد چند دوست و شاگرد پیدا کنم. یک روز آقای شصت و چند ساله ایرانی که مقیم خارج بود با خانمی آمدند و خواستند من پایین بروم. گفت اجازه بده این چند وقتی که ایران هستم کنار شما باشم و کار را یاد بگیرم. جالب این جاست که این آقا بعدا که به کشورش بازگشت همین کار را ادامه داد. آن زمان اصرار داشت که من را هم با خودش ببرد و وقتی گفتم که وطنم را ترک نمیکنم، ناراحت شد. اما من باعث شدم این هنر به کشورهای دیگر هم صادر شود.»