

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

احتمالا «ایران»، (مادر پیروز) تا آخر ماه با بیهوشی سونوگرافی میشود
مردم: باز استرس ما شروع شد... نمیشه بذارین خودش کار خودش رو انجام بده؟!
رئیس سازمان هواپیمایی: ۷۰ درصد پروازها
بدون تاخیر انجام میشوند
مسافران: شانس ما که همهاش اون 30 درصد دیگه نصیبمون میشه!
کلاهبرداری 30 میلیارد ی با یک میلیون پیامک جعلی
اپراتورهای تلفن همراه: کار بدی کرده ولی دستش درد نکنه بازار ما رو یه تکونی داد!

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

دقت کردی وقتی گوشیت زنگ میخوره و نمیخوای جواب بدی، انگار صداش بلندتر میشه؟!
مهمترین درسی که دوران کودکی یاد گرفتم این بود که وقتی مامانم از دست بابام عصبانیه، نذارم موهام رو شونه کنه چون همچین بُرس رو میکشید انگار میخواست پوست کلهام رو هم بکنه. همینطور ناخن گرفتن، جوری میگرفت که انگار نصف انگشتم جزو ناخنهاست.
بدبیاری فقط اونجا که میخوای از خیابون رد بشی و شلوغه، اما تا خلوت میشه یه تاکسی فکر میکنه مسافری، میکشه کنار و بوق میزنه، در نتیجه راهت رو میبنده و خیابون هم دوباره شلوغ می شه.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

دانیال دایی داووداینا
طنزپرداز
داداش من یک اخلاق عجیبی داره، این جوری که در بدیهیترین شرایط سوالاتی میپرسه که آدم مات و مبهوت به افقهای دور نگاه کنه. مثلاً میرسم خونه. می گم سلام. می گه: «عه اومدی داداش»؟ دوست دارم این جور مواقع بگم نه، هنوز تو کوچهام، تو هم داری روحم رو میبینی. یهبار زنگ زد گفت: «دارم میام، از بیرون چیزی نمیخوای»؟ گفتم: «زحمتت از گل فروشی یک کاکتوس کوچولو بخر». گفت: «برای خونه میخوای»؟ گفتم: «نه دارم فیلم وسترن میسازم برای دکور میخوام». گفت: «جدی برای خودت میخوای»؟ گفتم: «نه، یک شتر بهعنوان حیوون خونگی آوردم تو اتاقم، می خوام احساس کنه هنوز تو خونهشه». بعد با کاکتوس رسید خونه و گفت: «عه مامان اینا نیومدن»؟ گفتم: «چرا اومدن فقط نامرئی شدن». تلویزیون هم روشن بود و داشت خبر سقوط یک هواپیما تو بنگلادش رو میذاشت، گفت: «سقوط کرده»؟ گفتم: «نه برای ناهار زده کنار، یهو آتیش گرفته». همون لحظه یک سوسک رد شد. گفتم: «دمپایی رو بده به من». گفت: «میخوای بکشیش»؟ گفتم: «نه می خوام دمپایی بدم پاش کنه، کف پاش اذیت نشه». بعد دمپایی رو داد و منم محکم با دمپایی زدم روی سوسکه، گفت: «عه کشتیش»؟ گفتم: «نه، هیس، یواش حرف بزن، خوابیده، گفته من رو برای عصرونه بیدار کنین». و این مکالمه تا بینهایت ادامه داشت.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

«شاماران» یا شاهماران یک موجود افسانهای است که نیمی از آن را یک زن و نیم دیگر را ماری با دم عجیب تشکیل داده. «جاماسب» پسری که برای پیداکردن یک گیاه دارویی برای مادرش رفته، در غاری با شاماران روبهرو میشود و بعد از این که قول میدهد محل زندگی او را به کسی لو ندهد راز گیاهان دارویی را از شاماران میگیرد. چندی بعد وقتی پادشاه به بیماری سختی مبتلا میشود،وزیر با شکنجه جاماسب به دنبال محل زندگی شاماران میگردد که او ناچار اعتراف میکند. وقتی شاماران را پیش پادشاه میآورند میگوید مرا به سه قسمت تقسیم کنید (سر، تنه، دم) هر کس سر مرا بخورد به علم جهان آگاه میشود و هر کس تنه مرا بخورد از بیماری شفا مییابد و هر کس که دم مرا بخورد خواهد مرد. وزیر که میخواست خودش به علم جهان آگاه شود و از طرف دیگر از شر جاماسب راحت شود دم شاماران را به جاماسب داده تنه آن را برای شفا به پادشاه داده و سر شاهماران را خودش میخورد اما چون شاماران به عمد این ویژگیها را برعکس گفتهبود وزیر با خوردن سر او میمیرد و جاماسب به علم جهان آگاه و حکیمی بزرگ میشود.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.