

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

بعضی چیزها در زندگی امروز ما، قرار نبود باشد. اصلا هیچکس برای تولید یا کشفشان نه تلاشی بهخرج داده و نه برنامهریزی کرده، بلکه خیلی تصادفی از دل یک ماجرای دیگر بیرون آمدهاند. اگر تاکنون نقش شانس را در اکتشافات و اختراعات علمی دستکم میگرفتید، در اطلاعات عمومی این هفته نظرتان عوض خواهد شد.
چه چیزی؟ مایکروویو
چه کسی ؟ پرسی اسپنسر
سال : ۱۹۴۶
چه اتفاقی افتاد؟ در جنگ جهانی دوم، مهندسی بهنام «پرسی اسپنسر»، یک لامپ الکترونی بهنام «مگنترون» اختراع کرد که قابلیت تولید امواج مایکروویو داشت. این اختراع بهکار سیستمهای رادار تشخیص هواپیماهای جنگی میآمد. جنگ که تمام شد، اسپنسر به این فکر افتاد که برای مگنترون کاربرد دیگری پیدا کند. یکروز که در حال کار، کنار دستگاه ایستاده بود، شکلات توی جیبش آب شد و اسپنسر فهمید که مگنترون بر مواد غذایی هم اثر میگذارد. آن را روی ذرت بوداده و تخممرغ هم تست کرد و نتیجه موفقیتآمیز، باعث تولد مایکروویو شد.
چه چیزی؟ بوتاکس
چه کسانی ؟ آلستر و ژان کاروترز
سال: 1987
چه اتفاقی افتاد؟ «آلستر» و «ژان»، زوج محقق، مشغول آزمایش روی یک سم کشنده بودند؛ «بوتولینوم».آنها امیدوار بودند دوزهای کم این سم برای درمان بیماری «انحراف چشم» و دیگر اختلالات عضلانی چشمی بهکار بیاید.
آنها درنتیجه تحقیقاتشان بهطور تصادفی فهمیدند چینوچروکهای پوست با استفاده از این ماده، ناپدید میشود. به اینترتیب، بوتاکس، بدون اینکه کسی منتظرش باشد، از راه رسید.
چه چیزی؟ آدامس
چه کسی ؟ تامس آدامز
سال: 1870
چه اتفاقی افتاد؟ تامس در حال کار کردن روی مادهای بهنام «چیکله» بود؛ شیره درختی بومی در آمریکای جنوبی که بعضی از اهالی این کشور آن را میجویدند. وقتی اولینبار با چیکله مواجه شد، بافت عجیبش او را بهفکر فرو برد و سعی کرد از آن بهعنوان جایگزینی برای لاستیک استفاده کند. تامس بارها تلاش کرد و هربار شکست خورد. در آخرین شکست، تکهای از چیکله را در دهانش گذاشت و از آن خوشش آمد. سعی کرد به چیکله طعم اضافه کند و مدتی بعد، آدامس به تولید انبوه رسید.
چه چیزی؟ رنگ ارغوانی
چه کسی ؟ ویلیام پرکین
سال: 1856
چه اتفاقی افتاد؟ «ویلیام پرکین»، شیمیدان جوانی بود که قصد داشت برای یکی از کشندهترین بیماریهای جهان، یعنی مالاریا، راه درمانی کشف کند. او شروع کرد به آزمایش کردن روی «کینین»، یک بلور آلکالوئید طبیعی که در آزمایشگاه ناگهان با یک رنگ جذاب و تا آن موقع ناشناس، مواجه شد. پرکین، مالاریا را فراموش کرد و کارخانه تولید رنگ راه انداخت. بعدها تاثیر کینین در درمان مالاریا و بیماریهای روماتولوژی ثابت شد.
منبع: reader's digest

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

«کوبر پدی» در زبان بومی بهمعنای «تونل مردان سفیدپوست»، شهر کوچکی در شمال ایالت استرالیای جنوبی است. این منطقه دارای آبوهوای گرم و خشک، بدون درخت و هر نوع پوشش گیاهی است. نیمی از شهر در سمت شمال شامل خانههای پراکنده، مهمان خانه، رستوران، پاسگاه پلیس، مدرسه و یک بیمارستان است و نیمه دیگر شهر در زیرزمین، غارها و تونلهای بلندی است که «داگاوتس» نامیده میشود. برای ساکنان شهر در زیرزمین همچون شهرهای معمولی، خانه، هتل، کافه و رستوران، کلیسا و فروشگاه ساخته شدهاست. این شهر زیرزمینی در سال ۱۸۱۵ ایجاد شده است. بهگفته اهالی، نخستینبار یک پسر 14ساله که همراه پدرش و یک گروه اکتشافی برای استخراج طلا به این منطقه آمده بودند، بهطور اتفاقی سنگهای قیمتی اُپال را کشف میکند. بعد از این اتفاق، جویندگان طلا به منطقه هجوم میآورند. این افراد برای فرار از گرمای طاقتفرسا به زندگی در زیرزمین پناه میبرند. اولین خانههای ساختهشده
کوبر پدی، همان حفرههای زیرزمینی است که در گذشته برای جستوجوی سنگ اُپال حفر شده بودند. در سطح شهر تابلوهای خطر فراوانی جلب توجه میکند که به بازدیدکنندگان هشدار میدهد هنگام قدم زدن در شهر خیلی مراقب باشند. امروزه این علایم هشداردهنده، ویژگی جالب منطقه بهشمار میرود و تصویر آنها روی تیشرت، لیوان، پرچمهای کوچک، کیف و بسیاری از اشیای دیگر بهعنوان سوغاتی منطقه چاپ میشود.
«دیزرت کِیو» بهمعنی «غار صحرا»، اقامتگاهی ویژه برای گردشگران با اتاقخوابهای بسیار آرام و تاریک است. سقفهای بلند آن، ترس افراد را از محوطههای بسته از بین خواهد برد و دمای هتل هم حدود 23درجه سانتیگراد است. جالب است بدانید که در کوبر پدی یک زمین گلف هم وجود دارد که بهدلیل گرمای شدید روز، بیشتر بازیها در آن، شبانه و با توپهای درخشان انجام میشود.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

من کیام؟
من حمیدرضا مالمیر هستم، کارشناس نرمافزار و مدیرعامل یک مجموعه آموزشی که بهطور تخصصی در زمینه آموزش برنامهنویسی و طراحی وب فعالیت میکند.
برنامهنویسی، دقیقا یعنی چی؟
برنامهنویسی بهزبان ساده یعنی حل مسئله به کمک رایانه. فرض کنید ما از رایانه میخواهیم یک مسئله ریاضی مثلا جمع کردن دو عدد 5 و 7 را انجام بدهد. خب چطور این کار را انجام میدهیم؟ با استفاده از دستورهای برنامهنویسی، با رایانه ارتباط برقرار میکنیم و به آن میگوییم حاصل جمع این دو عدد را بهدست بیاورد. این تعریف خیلی ساده برنامهنویسی است. ما از دانش برنامهنویسی استفاده میکنیم تا آنچه را که میخواهیم رایانه برای ما انجام دهد، به زبان ماشین بنویسیم و رایانه آن را به کار مدنظرمان تبدیل کند.
برنامهنویسی در زندگی روزمره
چه کاربردی دارد؟
برنامهنویسی، حوزههای مختلف و گستردهای دارد. برنامهنویسی اندروید، برای دستگاههای تلفن همراه کار میکند و به طور مثال به ما امکان میدهد که بتوانیم تاکسی اینترنتی بگیریم . همچنین به واسطه آن میتوانیم از سایتهای مختلف خرید کنیم، محتواهای مدنظرمان را دانلود کنیم و با دوستانمان در ارتباط باشیم. اینترنت اشیا که وسایل زندگی روزمره را به ابزارهای هوشمند تبدیل میکند و حتی دستگاههای خودپرداز، از جمله موارد دیگری هستند که ردپای برنامهنویسی را میشود در آنها دید.
از چه مسیرهایی میشود برنامهنویس شد؟
برنامهنویس شدن، یک فرمول ساده دارد؛ آموزش، یادگیری و تکرار. آموزش اصولی یعنی کسی به شما برنامهنویسی رابیاموزد که تجربه و دانش کافی داشته باشد. مولفه مهم یادگیری این است که همان اول راه از مواجهه با چالشها خسته نشوید و پشتکار داشته باشید. منظور از تکرار را هم که خب همه میدانیم. هر مسیری که این معیارها را داشته باشد، چه تحصیلات آکادمیک و چه آموزش آزاد، فارغ از سنوسال، برای برنامهنویس شدن راه خوبی است. اگر انتخابتان برنامهنویس شدن از طریق دانشگاه و تحصیل در رشته نرمافزار است، در کنار تحصیل در دورههای آموزشی تکمیلی شرکت کنید تا تجربه بهدست بیاورید.
یک برنامهنویس، چطور میتواند وارد بازار کار شود؟
یکی از زیباییهای رشته برنامهنویسی که باعث شده طرفداران زیادی داشته باشد، این است که در آن از راههای متنوعی میشود به درآمد رسید. شما بسته به تخصص و روحیهتان میتوانید در شرکتهای زیادی که به برنامهنویس نیاز دارند، استخدام شوید یا بهصورت پروژهای و دورکاری، مشغول کار شوید. در ایران سایتهایی داریم که شما در آنها تخصصتان را معرفی میکنید و کارفرماها براساس دانش و تجربهتان به شما پروژه میسپارند. اگر هم به زبان انگلیسی تسلط خوبی داشته باشید، میتوانید پروژههای خارجی بگیرید و درآمد دلاری داشته باشید.
چه تصورات اشتباهی درباره برنامهنویسی وجود دارد؟
این روزها افراد سودجو با آرزوفروشی وعده میدهند که با آموزشهای آنها در مدت چند ماه میتوانید برنامهنویس شوید و به درآمدهای بالا برسید.
برنامه نویسی، نیازمند صبر و کسب تجربه است. اگر از من بپرسید، میگویم یک تا دو سال طول میکشد که بتوانید برنامهنویسی را درحد مقدماتی یاد بگیرید. البته بعد از متخصص شدن، رسیدن به درآمدهای خوب، غیرممکن نیست. الان حداقل درآمد در برنامهنویسی برای مبتدیها 8 میلیون تومان است و برنامهنویسهایی هستند که ماهیانه 80 تا 90 میلیون تومان درآمد دارند.
چطور میتوانید در این حوزه سرآمد شوید؟
شما بهعنوان یک برنامهنویس باید مهارتهای فنی لازم در حوزه تخصصیتان را افزایش دهید اما آنچه یک برنامهنویس را در مقایسه با همکارانش متمایز میکند، مهارتهای نرم است؛ تفکر سیستمی، تفکر نقاد، کار گروهی، قدرت مذاکره، ارتباط موثر با دیگران، هوش هیجانی و مانند اینها. من برنامهنویسهایی را سراغ دارم که دانش فنی زیادی دارند، اما بهدلیل نداشتن مهارتهای ارتباطی نمیتوانند کارفرما را مجاب کنند که پروژهاش را به آنها بسپارد و کار بهدست کسانی میافتد که دانش کمتر و مهارتهای نرم بهتری دارند.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تا حالا به رابطه بین سینما و نقاشی فکر کردهاید؟ هر دو از تکنیکهای هنری برای خلق زیباییشناسی استفاده میکنند. هر دو ابزارهای بیانی خاصی بهکار میگیرند تا احساسات مختلفی را در مخاطبانشان برانگیزانند. هر دو میتوانند داستانی روایت کنند که هر بینندهای در هر جای جهان با آن ارتباط برقرار کند. همین شباهتها باعث شده است که سینما از در رفاقت با نقاشی درآید، از زیباییهایش تقلید کند و به قابهای ثابت و بیتحرکش جان ببخشد. در ادامه، چند نمونه از نتایج جذاب این رفاقت را میبینید.
یک جیغ بلند بیصدا
«وس کریون»، به فیلمهای وحشتناکش معروف است. «فرانچایز »
تاثیرگذار این کارگردان آمریکایی در ژانر« اسلشر»، «جیغ» از تابلویی به همین نام الهام گرفته شده است. «ادوارد مونک»، نقاش سرشناس سبک اکسپرسیونیسم، در تابلوی «جیغ» خود چهرهای مبهم و بدون جنسیت را بهتصویر کشیده است که تنها یک نگاه به او، موجی از ترس و اضطراب را در دل بیننده ایجاد میکند؛ احساساتی که با رنگهای زرد و قرمز در پسزمینه تشدید میشود. کریون که خیلی تحتتاثیر این نقاشی بوده است، ماسکی شبیه به آن، معروف به «Ghost face» روی صورت شخصیتهایش میگذارد تا هم به اثر مونک شبیه شود، هم هویتشان را پنهان و با این کار احساس قدرتمند اضطراب و آشوب را به مخاطبانش منتقل کند.
تنهایی در میان جمع
«هربرت راس»، «سکههایی از بهشت» را سال 1981 ساخته است. داستان فیلم در دوران رکود آمریکا میگذرد و روایتگر تلاشهای پر از ناامیدی و سختی قهرمان فیلم است برای موفقیت و برقراری ارتباط با دیگران. حدود 40سال پیش از این فیلم، «ادوارد هاپر» تابلویی خلق کرده که با چند خط و رنگ، همه حرفهایی که« راس» قصد بیانشان را داشته، به تصویر کشیده است. در این تابلو، چهار فرد نزدیک بههم را میبینیم که فضاهای خالی بین آنها نشاندهنده فاصله عاطفی بینشان است. هدف «هاپر» از این نقاشی، نشان دادن تضاد احساس انزوا در عین بودن در کنار دیگران است. رنگهای تیره نقاشی، خبر از فضای تاریکی میدهد که هیچ نوری آن ر ا روشن نمیکند. خب کار« هاپر» آنقدر قوی بوده که «راس» یکی از صحنههای فیلمش را عینا از روی این تابلو میسازد.
تصویر گویای هرجومرج
«جوکر» ساخته «کریستوفر نولان» را بیشتر با بازی شگفتانگیز «هیث لجر» میشناسیم، اما کمتر کسی میداند پشت شخصیتپردازی جوکر که لجر به آن هویت داده، چقدر ظرافت و زیباییشناسی پنهان شده است. نولان، برای خلق جوکر از هنرمند موردعلاقهاش یعنی «فرانسیس بیکن» الهام گرفته است. تابلوی «سر ششم» بیکن، با رنگهای زرد و بنفش خود در ذهن نولان، تصویری از هرجومرج ایجاد میکند، پس آن رنگها را در ظاهر آشفته جوکر بهکار میگیرد تا بتواند بهراحتی ویژگیهایی مثل غیرقابلپیشبینی بودن و هرجومرجطلبی را در ظاهر شخصیتش منعکس کند. منبع: blog.artsper.com

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

بزرگ سالان که زمان زیادی از دوره نوجوانیشان میگذرد، معمولا درک کاملا دقیقی از سالهای حدفاصل کودکی و جوانی ندارند. برداشتهای درست و غلط آنها بههم آمیخته است و این موضوع، یکی از دلایلی است که باعث میشود ارتباطشان با نوجوانها دچار مشکل شود. بهعلاوه بخش نادرست تصوراتشان روی درک نوجوانها از خودشان تاثیر میگذارد و ممکن است آنها را هم به اشتباه بیندازد. بیایید ببینیم بزرگ سالان چه تصورات اشتباهی درباره نوجوانها دارند و بعد از فهمیدنشان، از بزرگترهای دوروبرمان هم خواهش کنیم که نگاهی به آنها بیندازند.
افسانههای رایج درباره نوجوانها
افسانه شماره یک : نوجوانان به آن چه بزرگ سالان فکر میکنند، اهمیت نمیدهند و از والدین خود بیزارند.
افسانه شماره 2: نوجوانان تنبل هستند و به آن چه میآموزند، اهمیت نمیدهند. آنها ترجیح میدهند فقط با دوستانشان خوش بگذرانند.
افسانه شماره 3: نوجوانان فکر میکنند شکستناپذیر هستند و به همین دلیل مدام بهخطر میافتند.
افسانه شماره 4: نوجوانان توسط احساسات هدایت میشوند و صحبت کردن با آنها دشوار است.
افسانه شماره 5: نوجوانان، خودمحور و سرکشاند و ترجیح میدهند کارهایشان را بهتنهایی انجام دهند.
تصورات نادرست به چه رفتاری منجر میشود؟
خب این تصورات، دقیقا چطور به رابطه ما با بزرگترها بهویژه والدین آسیب میزند؟ وقتی بزرگترها تصور میکنند نوجوانها اصلا به آنها اهمیت نمیدهند، با خودشان میگویند چرا اصلا باید درگیر مسائلش شوم، چون بههرحال کار خودش را میکند. اگر بهطور طبیعی تمایل به ریسک کردن دارد، پس باید برای محافظت از او محدودش کنم؛ چراکه راهنمایی کردنش برای اینکه تصمیمهای عاقلانه بگیرد، فایدهای ندارد. اگر توانایی استدلال کردن ندارد و فقط با احساساتش تصمیم میگیرد، پس لازم نیست درباره خوب و بد تصمیمهایش با او حرف بزنم؛ درعوض باید بهجایش تصمیم بگیرم. اگر ذاتا سرکش است، پس اصلا چرا باید درباره قوانین و بایدها و نبایدها با او حرف بزنم و دلایل پشت آنها را برایش بگویم؟ کافی است که به پیروی از قوانین ضروری مجبورش کنم و اگر سر باز زد، او را تنبیه کنم.
خب شاید بزرگترها این چیزها را بهزبان نیاورند، اما اگر به افسانههای نوجوانی معتقد باشند، احتمالا این چیزها از ذهنشان میگذرد و روی رفتارشان تاثیر میگذارد. بهعلاوه انتظارات منفی آنها ممکن است نوجوانها را دقیقا به همان رفتارهایی سوق بدهد که والدین در ذهنشان به آنها نسبت میدهند؛ یکجور پیشگوییِ خودتاییدکننده؛ یعنی «من انتظار دارم که تو سرکش باشی، پس تو سرکشانه رفتار میکنی. آها، دیدی حق با من بود؟» حالا که میدانیم افسانههای نادرست چطور میتواند رفتار ما را تحتتاثیر قرار دهد، راحتتر میتوانیم دربارهشان با بزرگترها حرف بزنیم.
منبع: healthychildren.org

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

جوانه داشتم فیلم دانلود میکردم دیدم، سرعت دانلود بعد از 2 دقیقه به 3 مگابایت رسیده. باورت میشه؟
دوست عزیز شما باورت شده. اون سرعت دانلود نبوده، حجم دانلود بوده. الان خوشحالی بعد از 2 دقیقه فقط به 3 مگابایت رسیده؟ نه، جدی خوشحالی؟
جوانه چرا وقتی خودکار جدید میخریم، انگیزهمون برای بهتر نوشتن و بیشتر نوشتن افزایش پیدا میکنه؟
به همون دلیل که وقتی کفش نو میخریم، دوست نداریم بیشتر پیادهروی کنیم. عه، چرا همچین شد نتیجهگیری؟
جوانه، دلم برای بچگیام تنگ شده. برای اونروزهایی که فکر میکردیم برچسبهای روی در خونهها نشوندهنده خاصتر بودن خونه یا تعداد افتخارات اعضاشه.
هی روزگار! منم که بچه بودم فکر میکردم بهجای یکدونه مسواک، چهارتا داریم که هر شب با هرکدوم خواستیم مسواک بزنیم و تنوع بشه.
چی کار کنم مامانم بیخیال کمک گرفتن از من برای خونهتکونی بشه؟
هروقت یک معلم بیخیال امتحان گرفتن شد، یک مامان هم بیخیال خونهتکونی میشه.
من هنوزم که میخوام تمرین مدرسهام رو از روی کتاب کمکآموزشی حل کنم، نگران حرف معلم کلاس اول میشم که میگفت دیکته شب رو خودتون بنویسین، چون من تو خونهتون دوربین مخفی دارم و همهچی رو میبینم.
نه نگران نباش، خبر موثق دارم دوربینشون بعد از کلاس اول غیرفعال میشه.
جوانه دیدی تو سریالهای ایرانی طرف خونه 200متری شیک با ماشین شاسیبلند داره، اونوقت کارمند اداره است؟ میخواستم خواهش کنم تو ستون «مسیر» با کارمندان اون اداره صحبت کنی ببینیم چهکار کنیم اونجا استخدام بشیم؟
باید هنرپیشه بشین، همین.
جوانه، قبول داری لذتی که تو پرت کردن لباس گوشه اتاقه، تو گذاشتن روی جالباسی نیست؟
قبول داری لذتی که تو خوردن دمپایی هست، تو اون یکی دمپایی هم هست؟ خب تو خونهتکونی کمک نمیکنی، حداقل کار مامانت رو بیشتر نکن.
چرا هیچوقت این بچه همسایه ما بهموقع نمیره دم در؟ هر روز باید با بوق سرویسش بیدار بشم و برم مدرسه. والا سحرخیزی خوبه.
گل گفتی! بعضیها اینجوری هستن دیگه متاسفانه. فقط با بوق سرویس بیدار میشن. بعضیها بدترن. با بوق سرویس بچه همسایه بیدار میشن.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

سرما دوباره یاد من افتاد
فاطمه فیروزی | خبرنگار افتخاری جوانه
آن قطرههای شیشهای افتاد یک زنگ آهن بیصدا افتاد
وقتی که باران پشت هم افتاد آجر به آجر خانهمان افتاد
یک پنجره توی دلم افتاد انگار چایی از دهن افتاد
سرما دوباره یاد من افتاد وقتی که بابا روی دست افتاد
*****
نغمه امید
فهیمه فرهادی | خبرنگار افتخاری جوانه
پیش این چشمان غارتگر جسارت میکنم چون جگر خون شد ز دندانها شکایت میکنم
گرچه سقف آرزو با رفتنت ویران شده زیر این آوارها، دل را سَرایت میکنم
فکر میکردم تویی تا انتهای قصهام بعد تو این قصه را با غم روایت میکنم
گر به دل افتد به خواب من بیایی تا سحر من به اشک دیدگان، غسل زیارت میکنم
عطر تنپوش تو بر دیوار ماند و دل شکست کارگرزاده، در این کوچه تجارت میکنم

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.