- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شما در روز چقدر به جورابهایتان فکر میکنید؟ میپرسید اصلا آدم چرا باید به جوراب فکر کند؟ خب اگر جورابتان خیس شدهباشد یا سوراخ گندهای درآورده یا مثلا لنگهبهلنگه باشد و مجبور باشید کفشتان را دربیاورید، چطور؟ این جوراب فروتن که فقط وقتی با آن بهمشکل میخوریم یادش میافتیم، نقش زیادی در راحتی پاهای ما دارد؛ جلوی عرق کردن پاها را میگیرد، از آنها دربرابر تاولهای ناشی از ساییدگی محافظت میکند و مانع تشکیل باکتریهایی میشود که کارشان بدبو کردن پاهاست. تازه خبر ندارید از چه راه دورودرازی خودش را به روزگار ما رساندهاست. در اطلاعات عمومی اینهفته با این پاپوشهای جذاب بیشتر آشنا میشویم.
جوراب در غار
خب جوراب، پوششی مدرن بهنظر میرسد اما واقعیت این است که ردونشان جوراب را تا زمان اجداد غارنشینمان میتوانیم پیگیری کنیم. اجداد ما با پیچاندن پوست حیوانات به دور پاهایشان، اولین جورابهای تاریخ را ابداع کردند تا پاهایشان را گرم و خشک نگه دارند و موقع شکار ماموتهای پشمالو، یک لایه محافظ روی پاهایشان داشتهباشند. پویانمایی معروف و بانمک «غارنشینها» هم اشارهای به این قضیه دارد.
جوراب در موزه
از دوران ماقبل تاریخ که بیاییم جلوتر، قدیمیترین جوراب یافتشده به 1500سال قبل میرسد. اواخر قرن نوزدهم در کنار رود نیل یک جفت جوراب بافتهشده از پشم قرمزرنگ کشف شد که پنجهای دوقسمتی دارد؛ احتمالا به این دلیل که این جوراب را با صندل میپوشیدهاند. این جوراب در موزه
«ویکتوریا وآلبرت» لندن نگهداری میشود.
جوراب در دربار
در سیروسفرمان در تاریخ پاپوش به زمانی میرسیم که جوراب چیزی بیشتر از محافظی برای پا بود. جورابهای ابریشمی در اروپا یکی از مدهای بسیار موردتوجه بودند؛ نجیبزادگان، خانوادههای سلطنتی و طبقات بالای جامعه، تمایز خودشان از دیگران را با پوشیدن جورابهای ابریشمی گرانقیمتی که تا بالای زانو میرسید، نشان میدادند. ابریشم، برای مدتهای طولانی، ماده اولیه باقی ماند و فرایند دشوار و پرزحمت تولید جوراب آن را صرفا درانحصار ثروتمندان قرار میداد تا اینکه در اواخر قرن پانزدهم میلادی، یک کشیش انگلیسی بهنام «ویلیام لی» ماشین جوراببافی را اختراع کرد. سرعت کار این ماشین، شش برابر بیشتر از جوراببافی دستی بود و علاوهبر ابریشم، پشم هم تبدیل به ماده اولیه شد تا بقیه مردم هم بتوانند با خیال راحت جوراب بپوشند.
جوراب در چین
خب دیگر وقتش رسیدهاست که به زمان معاصر بیاییم؛ به دوران تسلط چین بر بازار جوراب. 40درصد کل جورابهای جهان از شهر «داتانگ» در شرق چین میآید. داتانگ به شهر جوراب معروف است و تخمین زده میشود که با تولیدات آن میتوان برای همه افراد جهان دو جفت جوراب تهیه کرد.
جوراب در تقویم
در تقویم آمریکا، چهارم دسامبر روز ملی جوراب نامگذاری شدهاست که البته مناسبت عجیبی نیست چون خیلی چیزها در جهان برای خودشان یک روز تقویمی دارند؛ روز حرف زدن مثل دزدان دریایی، روز خوردن بیسکویت کراکر روی صفحهکلید، روز هرچی دوست داری بخور و... . اینوسط بریتانیا هم یک روز جورابی خاص در تقویم گنجاندهاست؛ روز یادبود جورابهای گمشده. این روز با پوشیدن جورابهای لنگهبهلنگه جشن گرفته میشود تا ادای احترامی باشد به جورابهایی که گم شدهاند.
منابع: thesockbutler.co.uk، nocoldfeet.co
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در بعضی نقاط دنیا تفریحات خاصی وجود دارد برای افرادی که بهدنبال تجربهای جدید و بهیادماندنی هستند. یکی از این مناطق نیوزیلند است که سرگرمیهای منحصربهفردی دارد و چشماندازهای زیبا، ماجراجوییهای افسانهای و مردم مهماننوازش، آن را به مقصدی جذاب و دلپذیر برای گردشگران تبدیل کردهاست. ماجراجویانی که ترس از تاریکی ندارند، در نیوزیلند میتوانند به دو غار شگفتانگیز بهنامهای «وایپو» و «وایتومو» سر بزنند. نکتهای که این دو غار را قابل توجه کردهاست، وجود کرمهای شبتاب روی دیوارههای آنهاست که منظره فوقالعادهای را در تاریکی غار بهوجود میآورند. این کرمهای شبتاب، فقط در این منطقه وجود دارند و در تاریکی مطلق از خود نور جادوییرنگِ زیبایی منتشر میکنند.
غلتیدن به پایین تپهای در منطقه «رُتُروآ»ی نیوزیلند درحالیکه فرد در یک گوی کرویشکل قرار میگیرد، یکی دیگر از تفریحات هیجانانگیز برای گردشگران است. طراحی این گویها به گونهای است که فضای کافی و امن برای قرار گرفتن دو نفر در آنها وجود دارد. پیادهروی در خیابان مشهور و شیبدار «بالدوین» هم از خوشگذرانیهای خاص و عجیب گردشگران در نیوزیلند است. در کتاب رکوردهای گینس، از خیابان بالدوین در شهر «داندین» بهعنوان شیبدارترین خیابان جهان نام برده شدهاست. بالا رفتن از این خیابان، 10دقیقه زمان میبرد تا بتوانید قدرت و توانایی پاهای خود را بهچالش بکشید و سرگیجه خود را کنترل کنید. سختی تردد در این خیابان باعث شدهاست که جمعیت کمی آن را برای زندگی کردن انتخاب کنند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
حدود سه هفته پیش بود که در «عصر جدید» شاهد اجرای درخشان خوانندگی یکی از نوجوانهای کشورمان بودیم. «یوسف سرکوهی» 13ساله از تبار خراسان با چهار رأی مثبت از داورها گام بزرگی در ارائه موسیقی نواحی برداشت. اجرای او آنقدر زیبا و اثرگذار بود که «کارن همایونفر» بعد از تعریف و تمجید بسیار به او گفت: «صدایت آسمانی است». یوسف که این روزها درحال تلاش و تمرین برای شرکت در مرحله بعدی عصر جدید است، در گفتوگو با «جوانه» برایمان از حسوحالش بعد از اجرا و امید و آرزوهایش در عرصه موسیقی محلی میگوید.
چطور شد که به آواز خواندن و موسیقی نواحی علاقه پیدا کردی؟
من در خانوادهای زندگی میکنم که عموهایم موسیقی مقامی کار میکنند و همانطور که در برنامه دیدید، داییام نوازنده دوتار است. به اینترتیب بود که از کودکی علاقه اولیه من به موسیقی در خانواده شکل گرفت و در شش سالگی شروع به آواز خواندن کردم. دوسال پیش وقتی پدرم استعدادم را در نوازندگی دید، برایم دوتار تهیه کرد تا نواختن این ساز را هم بهصورت جدی ادامه دهم.
پیش از عصرجدید در جشنواره ای شرکت کردهبودی؟
بله، در جشنواره های موسیقی سرخس شرکت کردم و در پانزدهمین جشنواره موسیقی ملی جوان هم در بخش آواز موسیقی نواحی، مقام دوم را بهدست آوردم.
چطور شد که تصمیم گرفتی به عصر جدید بروی؟
چندسالی است که برنامه عصر جدید را میبینم و بدم نمیآمد شانسم را امتحان کنم. پرسوجو کردیم و فهمیدیم که باید ویدئو ارسال کنیم. با داییام درباره این موضوع صحبت کردم و چندباری همراه گروه موسیقیشان که «ساریکا» نام دارد، قطعاتی را تمرین کردیم. یکی از دوستانمان برای ارسال این ویدئوها راهنماییمان کرد. بعد از مدتی از تلویزیون با ما تماس گرفتند و گفتند برای مرحله راستیآزمایی بیایید.
طبق گفته داورها قطعههای سختی را انتخاب کردهبودی، برای اجرا استرس نداشتی؟
برای اجرای آهنگ «ما خادمان کوی سلطان رضاییم» و «از من چرا رنجیدهای» شبانهروز تمرین کردم و راستش وقتی وارد صحنه شدم استرس داشتم اما با تمام وجودم، با تکیه بر عشق به خراسان و انگیزه زنده نگهداشتن موسیقی نواحی اجرا کردم. زمانی که چهار رأی مثبت گرفتم و «استاد همایونفر» تشویقم کردند، تمام خستگی و استرسهایم را فراموش کردم.
غیر از موسیقی دیگر به چه چیزهایی علاقهمندی؟
همیشه دوست داشتم درکنار موسیقی یک مهارت دیگر هم یاد بگیرم؛ برای همین از یک سال پیش کار در مکانیکی را شروع کردم. حین کار آواز میخوانم که حس خیلی خوبی دارد. گاهی هم درکنار کار اگر فرصتی داشتهباشم موسیقی گوش میدهم، ورزش میکنم یا درباره دستگاههای موسیقی مطالعه میکنم.
میخواهی به دوستان همسنوسالت چه بگویی؟
به همسنوسالهای خودم پیشنهاد میکنم که به هرحرفه و هنری علاقه دارند، آن را باجدیت شروع کنند و بهخاطر خستگی دست از تلاش برندارند. ما نوجوانها در سنی هستیم که میتوانیم چند مهارت را درکنار هم یادبگیریم.
یوسف سرکوهی برای آیندهاش درعرصه موسیقی چه آرزوهایی دارد؟
اول اینکه تمام تلاشم را میکنم تا در مرحله بعدی عصرجدید یکبار دیگر باعث درخشش و سربلندی موسیقی نواحی شوم. در آینده میخواهم آواز خواندن را بهشکل کاملا جدی دنبال کنم تا بهجایگاهی شایسته در موسیقی محلی برسم. این روزها که موسیقی اصیل محلی گاهی دچار کملطفی میشود، من بهعنوان عضوی کوچک تلاش میکنم تا صدای ساز و آوازم خاموش نشود. امیدوارم مردم در این راه حمایتم کنند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در سینماتوگراف این هفته و در ادامه معرفی اجزای فیلمنامه به سراغ معرفی چند بخش دیگر از این دنیای پررمزوراز میرویم. حتما بارها و بارها برایتان پیش آمدهاست که در جراید و تلویزیون واژههای «پیرنگ» و «خردهپیرنگ» را شنیدهباشید. در این مطلب ابتدا به تعریف پرده و نحوه شکلگیری آن، سپس به داستان و در ادامه به مهمترین بخش این قسمت یعنی پیرنگها میپردازیم و در هفته آینده بیشتر راجع به تفاوتهای آن بحث می کنیم.
پرده
پیش از معرفی داستان و اجزایش شاید بد نباشد به سراغ معرفی «پرده» برویم. صحنهها براساس مسائل کوچک اما مهم شکل میگیرند؛ این رشته از صحنهها سکانس را میسازند که به موضوعی تأثیرگذار میپردازد و بالاخره یک رشتهسکانس، ساختار بزرگتری بهنام پرده را میسازند.
داستان
وقتی تعدادی پرده کنار هم قرار میگیرند، بزرگترین ساختار ممکن بهوجود میآید یعنی داستان. هر داستان درواقع یک حادثه عظیم و عمده است. حالا اگر شما به موقعیت شخصیت در اول داستان نگاه و آن را با بار ارزشی زندگی او در پایان داستان مقایسه کنید، میتوانید یک نمودار حرکتی در فیلم ببینید. در داستان یکسری نقطه اوج در هر پرده وجود دارد که هرکدام بهجز پرده آخر قابلیت بازگشت دارند. بگذارید با یک مثال توضیح دهیم. فردی را تصور کنید که برای راهیافتن به یک شرکت تلاش میکند و به آن میرسد (نقطه اوج). او سپس میفهمد که این شرکت، یک کارگروه بزرگ از فساد و پولشویی است و به مبارزه با آن میپردازد (نقطه عطف)؛ و در صحنه آخر او که به یک سرباز کشنده و بیرحم تبدیل شدهاست، همه افراد شرکت را میکشد و فیلم پایان میپذیرد (نقطه اوج بیبازگشت).
پیرنگ
پیرنگ، طرح یا الگویی است برای انتخاب و چینش دیگر عناصر داستان براساس رابطه علت و معلولی. درواقع پیرنگ پاسخی است که به این سوالها داده میشود: چه چیزهایی انتخاب شود و به چه ترتیبی در داستان (فیلمنامه، نمایشنامه، داستان) قرار بگیرد؟ پیرنگ درواقع علت وجود هر عنصری در داستان است. فیلمنامههای دارای پیرنگ، سه نوعاند:
شاهپیرنگ (پیرنگ کلاسیک)
شکل کلاسیک و عمومی پیرنگ است. همانی که از اولین داستانها (بهطور کلی در ادبیات داستانی) بوده و هنوز هم از دیگر انواع پیرنگ بیشتر عمومیت دارد. بهترین فیلمهای تاریخ سینما از این الگو تبعیت کردهاند که شکل کامل و جامع پیرنگ است و همهچیز را در حد اعلا دارد. پیرنگ کلاسیک تأکید را بر کشمکش بیرونی میگذارد هرچند که شخصیتها غالبا کشمکشهای درونی سختی دارند اما تأکید بر مشکلات آنها در روابط شخصی و خانوادگی و رابطه با نهادهای اجتماعی یا نیروهای طبیعی است. مثل فیلمهای «پدرخوانده»، «ارباب حلقهها»، «کازابلانکا»، «همشهریکین» و
«بین ستاره ای ».
خردهپیرنگ (مینیمالیسم)
نویسنده، پیرنگ کلاسیک را کاملا کنار نمیگذارد بلکه آن را به تحلیل میبرد. یعنی خصوصیات پررنگ آن را کمرنگ، کوچک و فشرده میکند. خردهپیرنگ بهمعنی نبود پیرنگ نیست بلکه نوعی سادهسازی آن است که برای حفظ مخاطب مقداری از عناصر پیرنگ کلاسیک را با خود دارد. این نوع پیرنگ نسبت به نوع کلاسیک عمومیت کمتری دارد و نمونههایش را میتوانید در این فیلمها ببینید؛ «مرد عنکبوتی» و « انگل» .
ضدپیرنگ (ضدساختار)
ضدپیرنگ، معادل سینمایی ضدرمان، رمان نو یا تئاتر پوچ در ادبیات و تئاتر است. ضدپیرنگ نه مثل خردهپیرنگ، شکل تقلیلیافته پیرنگ کلاسیک بلکه معکوسشده آن است. در ضدساختار یا ضدپیرنگ، نویسنده بهجای کمگویی و اختصار، به مبالغه و پرگویی رو میآورد. فیلمهای ضدپیرنگ از دیگر انواع کمتر و بیشتر ساخته اروپای بعد از جنگ دوم جهانیاند مثل « کشتن گوزن مقدس».
منبع: برگرفته از کتاب «داستان، ساختار، سبک و اصول فیلمنامهنویسی»، نوشته «رابرت مککی»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
خانواده ما از ساعت استفاده نمیکنه. از نظرشون یا کله سحره یا لنگ ظهر یا بوق سگ.
حالا سحر ممکنه کله داشتهباشه ولی ظهر بهش نمیاد لنگ داشتهباشه اما اونم باشه، دیگه چرا سگ که میتونه واقواق کنه باید بوق داشتهباشه؟
هی روزگار، سختترین لحظه زندگیم رو تجربه کردم. با خانواده بحثم شد، همونطور که داشتم میرفتم تو اتاق گفتم دیگه بیرون نمیام. 5دقیقه بعد شارژ گوشیم تموم شد و شارژر هم تو اتاق نداشتم.
چه سوسولی! سختترین لحظه زندگی من این بود که هیچوقت اتاق نداشتم که قهر کنم؛ برای همین رابطهام با خانواده همیشه خوب و این برام سخت بود.
چهجوری گریه میکنین صورتتون زشت نمیشه؟ من گریه میکنم، صورتم شبیه گوجهفرنگی زیر تریلی میشه.
من گریه میکنم، چهرهام زیاد تغییر نمیکنه فقط دماغم یهجوری حجم میگیره انگار وزنه زده.
بابای من فکر میکنه موقع خرید شلوار حتما باید درحد قهرمانان ژیمناستیک المپیک،180 درجه بزنم تا از اندازه و راحت بودن شلوار مطمئن بشه.
بازم خوبه. شلوار رو تو اتاق پرو میپوشی کسی نمیبینه. بابای من مجبورم میکرد با کفش جدید همونجا تو مغازه استارت بزنم، درجا بپرم و حتی یواشکی به چیزی لگد بزنم تا مطمئن بشه کفش راحت و اندازه باشه.
یادشبهخیر، اوایل کرونا پولهام رو میریختم تو قابلمه میجوشوندم. خوب شد اون دوران گذشت.
والا فکر نکنم مشکل شما از کرونا بوده. اونوقت پولها سالم بودن؟ بلایی سرشون نیومد؟
بعد از تماشای بازی «منچسترسیتی» و «رئال» به این فکر میکردم چرا بعضیها میگن فوتبال ما شباهتی به فوتبال روز دنیا نداره؟
اتفاقا، خیلی شباهت به فوتبال روز و حتی شب دنیا داره.
فقط اگه پروژکتورهامون قطع نشه، داور سوتی نده، دو تیم همدیگه رو به قصد کُشت نزنن و تماشاگران سنگ نندازن و گزارشگر روی مخ نره و این چیزهای ساده.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.