روز اونی که بهش میگی منو ساعت هشت صبح بیدار کن، ساعت هفت صبح داد میزنه پاشو ساعت 10 شده، مبارک! روز «بابات بفهمه خون به پا میکنه» هم همچنین، روز «بذار کنار اون بیصاحاب رو کور شدی» هم مبارک. روز «بله اتفاقا خودش هم اینجاست میخواد باهاتون صحبت کنه، گوشی خدمتتون» و روز «بیا ببین این پیامم چرا تو تلگرام فرستاده نمیشه از ظهر دارم سعی میکنم» و بعد میری میبینی اینترنتش خاموشه هم مبارک!
ایراد اتاق تمیز کردن اینه که بعدش دیگه هیچکدوم از وسایلت رو پیدا نمیکنی!
یه روز یه کامیون حمل بستههای پستی رو میدزدم و میشینم از آنباکسینگِ همهشون برای فالوئرهام فیلم میگیرم!
الان دیگه موز پلاستیکی با موز طبیعی فرقی نداره، وقتی طبیعیش رو بهخاطر قیمتش نمیتونی بخوری و مصنوعیشون رو چون دندونت میشکنه!
بعضی از انتخابهای زندگیم شبیه موز بودن، چون برام خیلی گرون تموم شدن!
مغزم از هفت و نیم بیداره، معدهام نزدیک 9 پاشد، اما بدنم گفت ولم کن، من پا بشو نیستم! اعضای مختلف بدنم صبحها با هم همکاری نمیکنن!
با بچه فامیلمون داشتم بحث میکردم، میگفت الان که دانشگاهها آنلاینه، مشکل کمبود صندلی نیست پس چرا نمیگیرن همه رو قبول کنن؟!
لباس زندان به این خاطر راه راههای افقی داره که اگه زندانی خواست فرار کنه به میلههای عمودی سلول گیر کنه!
دقت کردم تنها دلخوشی که برام مونده اینه که صبح بیدار میشم شارژ گوشیم صددرصد شده!
هرچه کارم بیش، خوابم بیشتر!
رفتم چشمپزشکی واسه گواهی نامهام، بعد از تست بیناییسنجی به دکتره گفتم کیف کردی؟ به این میگن قدرت بینایی. گفت راستش رو بگو چهجوری تونستی با این چشمها تا اینجا بیای؟!
انگوره میره سرکار، صاحبکارش میپرسه این دو روز چرا سرکار نیومده بودی؟ انگوره میگه ببخشید، مَویز شده بودم!
من یه بار سعی کردم بابام رو درک کنم، خودم رو جای اون گذاشتم بعد دیدم که تحمل من خیلی سخته، بهش حق دادم!
همیشه دلم میخواست وقتی تو جمع هستم بگم عرضم به حضور انورتون و بعد ادامه حرفهام رو بگم، ولی از اونجایی که هیچکس گوش نمیده، میگم توروخدا بذارین منم نظرم رو بگم!
معلوم نیست تو خمیردندونهای جدید چی می ریزن اینقدر کف میکنه؟ قدیم مسواک میزدی دوبار باید خمیر دندون رو تمدید میکردی، آخر هم کف نمیداد، دو پیمانه پودر رختشویی میریختی تو دهنت!