امام رضا(ع): آن که کار را از راهش بجوید نمی لغزد و اگر بلغزد راه چاره در پیش رو دارد.
بحار الانوار
ذکر روز پنج شنبه
صد مرتبه «لا اله الا ا... الملک الحق المبین»
ذکر جمعه
صد مرتبه «اللهم صل علی محمد و آل محمد»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آیت ا... فاطمی نیا می فرمایند:
«اگر با والدین درشت صحبت کنید و آنها را اذیت کنید، از گناهان کبیره است. بنده مطلبی را از قرآن کریم گفتهام که در هیچ تفسیری نیست، آن مطلب این است: ممکن است یک نفر نسبت به والدین نیکوکار باشد ولی عاق والدین هم باشد! در سوره مبارکه مریم(س) درباره حضرت عیسی(ع) میگوید: «و برا بوالدتی و لم یجعلنی جبارا شقیا» خدای متعال من را نیکوکار به مادرم قرار داده است و من را جبّار و سختدل و عصیانگر قرار نداده است. درباره حضرت زکریا(ع) میگوید: «و برا بوالدیه و لم یکن جبارا عصیا» آن جا که پدر نیست و فقط مادر است «جبارا شقیا» [می فرماید]. پس این نیکی کردن به مادر با جبّار بودن منافاتی ندارد، ممکن است برای او پیراهنی هم بخرد و یک داد هم بر سر او بزند! این عاق والدین میشود دیگر! آن جا که هر دوی پدر و مادر هستند و انسان میخواهد بداخلاقی کند، آنها پشتیبانیِ یکدیگر را میکنند، این جا میشود «جبارا عصیا» جبّارِ گنهکار.»
وب سایت «ثقلین»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
قدیمها که ترازوهای امروزی نبودند، برای وزن کردن اجناس مختلف در فروشگاهها، از سنگهای ترازو استفاده میشد. آن وقتها معمولا خریداران هم برای خودشان سنگی داشتند و برای اطمینان اجناس را با سنگ خود هم میسنجیدند. اما چون معمولا به خاطر ساییدگی یا خوردگی، وزن بعضی از سنگها تغییر میکرد، گاهی اتفاق میافتاد که بین فروشنده و مشتری به خاطر تفاوت وزن سنگها، اختلاف پیش میآمد. در چنین مواقعی طرفین ماجرا به اماکن رسمی میرفتند و جنس را با سنگ معتبر میسنجیدند تا اختلافشان برطرف شود. مردم هم میگفتند «سنگها را واکندند».
رفته رفته این جمله تبدیل به مثل شد و هر وقت دو نفر با هم در مسئلهای اختلاف پیدا میکردند میگفتند: «بیا بنشینیم و سنگها را وابکنیم.»
برگرفته از «فرهنگنامه امثال و حکم ایرانی»،گردآوری: امین خضرایی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
کسی مرا به نام می خواند
و من در سکوت سرد و خاموش
خودم را شنیدم
که همراه باد
می رفت تا بی نهایت
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
(قسمت دوم)اگر با سری پرونده های مجهول روزهای پنج شنبه همراه ما باشید احتمالا یادتان می آید که هفته گذشته از مردان سیاهپوش صحبت کردیم. مردان سیاهپوش، اشخاصی با لباس مشکی هستند که نام آن ها بارها در پرونده هایی ذکر شده که مربوط به آدم های فضایی است و بارها ادعا شده که آن ها در هر جایی که سفینه فضایی دیده شده یا تحقیقاتی درباره فضایی ها صورت گرفته، حضور پیدا کرده اند و باعث ترس شاهدان و محققان شده اند و آنان را با تهدید وادار به سکوت کرده اند. مدارکی که از حضور آن ها وجود داشته همگی به طرز مرموزی ناپدید شده اند. به گفته شاهدان عینی، این مردان سیاهپوش همگی به یک شکل هستند. آن ها قدی بلند با چشمانی بزرگ، پوستی سفید و بی روح و صورتی بدون مژه و ابرو دارند، کت و شلوار و کراوات مشکی می پوشند و کلاهی سیاه روی سر بدون موی خود می گذارند. فیلم کمدی-اکشن «مردان سیاهپوش» و سریال معروف «فرینچ» براساس همین ماجراها ساخته شده اند.
یکی از شواهد حضور مردان سیاهپوش مربوط می شود به زوجی به نام جک و مری رابینسون که تصمیم گرفته بودند درباره موجودات فضایی تحقیقاتی را آغاز کنند. بعد از مدتی آن ها به یک سری نتایج جالب برای اثبات وجود موجودات بیگانه در زمین رسیدند. اما به گفته خودشان هرچه در تحقیقات شان موفق تر می شدند، اتفاقات عجیب و غریبی در زندگی شان رخ می داد. برای مثال هر وقت به خانه برمی گشتند متوجه می شدند کسی قبل از آن ها در خانه بوده و چیزی را جست و جو کرده است. این اتفاق بارها و بارها رخ داد تا این که این زوج متوجه شدند تحقیقات شان دستکاری شده است. مری بعد از مدتی متوجه می شود که آن ها مدام زیر نظر هستند و افراد سیاهپوشی آن ها را تعقیب می کنند. یکی از دوستان مری که حرف های او را باور نمی کرد، روزی برای دیدن او به خانه اش می رود و در کمال ناباوری متوجه می شود که مرد سیاهپوشی در تعقیب دوستش است. او از این مرد عکس می گیرد و نتیجه همانی است که فکر می کردیم. مردی با کت و شلوار و کلاه مشکی در تعقیب مری و همسرش بود. با دیدن این عکس این زوج که فشار روانی و وحشت زیادی از این مردان سیاهپوش داشتند، برای همیشه پروژه تحقیقاتی شان را کنار گذاشتند.
ادامه دارد...
منبع: Strangebuttruestories و یوتیوب
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
همه چیز از اون روزی شروع شد که خانم همسایه گفت: «وای شما چه دختر موجهی هستی» و من فکر کردم میخواد من رو توی سر دخترهای جلف خودش بزنه، غصهام شد. گفتم: «حالا من اون قدرها هم که فکر میکنین موجه نیستم. این قدر رفتارهای زشت و ناموجه دارم. مثلا اون قدر در ملأ عام آبنبات چوبی خوردم تاحالا...» گفت: «نه کلا توی ذاتت موجهی. اهل کار خونه و مسئولیت پذیر هستی.» فکر کردم خونهداری منو میخواد تو سر بچههاش بزنه، گفتم: «نه بابا. شما که نمیدونین. مامان من هر وقت میخواد بره بیرون و غذا رو میسپاره به من، غذا رو میسوزونم. خودم هم که آشپزی اینا اصلا بلد نیستم.»
این جا خانم همسایه یه تکونی خورد و گفت: «خانواده مهمه. خانواده چی؟ اونم نداری یعنی؟» گفتم: «چرا چرا. ولی من اتفاقا به خانوادهام نرفتم اصلا. این قدر پدر و مادر آرومی دارم ولی خودم شلوغ پلوغم.» خانم همسایه که از پیدا نکردن مورد توی سر زدن بچههاش کم آورده بود، گفت: «بر و رو داری ولی ماشالا هزار ماشالا.» گفتم: «بر و رو؟ مرسی. ولی اینا همهاش عمل و تزریق و پروتز و بوتاکسه. من رو قبل عمل ندیده بودین. اون قدر زشت بودم که هیچکس سراغم نمیاومد.»
میبینین چه قلب مهربونی دارم؟ به خاطر این که من رو نتونه توی سر بچههاش بزنه، چقدر خودم رو پایین آوردم. وگرنه من که دست پختم، خونه داریم، موجه بودنم و چهره زیبام شهره خاص و عامه. اما کسی به من نگفته بود وقتی کسی از آدم تعریف میکنه ممکنه منظور دیگهای داشته باشه. البته مهمتر از اون، کسی به من نگفته بود که خانم همسایه بعد شش تا دختر، یه پسر هم داره که من رو براش در نظر گرفته.
حالا هرچی غذا درست میکنم، می فرستم طبقه بالا که ظرفش رو پسرش برگردونه، انگار نه انگار. بابا اگه پسر همسن و سال من دارین، یه گردنبند ببندید که روش نوشته باشه: «من تو رو برای پسرم میخوام» وگرنه من به مهربون بودنم مجبورم ادامه بدم و این پسرهای خودتونن که مجرد میمونن. اصلا به من چه!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
زندگی مسالمت آمیز در کنار کروکودیل ها
آدیتی سنترال- مردم روستایی در 30 کیلومتری پایتخت بورکینافاسو، سال هاست که در صلح و آرامش در کنار کروکودیل ها زندگی می کنند و هیچ مشکلی ندارند. مردم این روستا از 150 کروکودیلی که در روستا زندگی می کنند هیچ وحشتی ندارند و حتی در طول روز در کنار آن ها دراز می کشند! بیش از سه دهه است که هیچ موردی از حمله این حیوانات وحشی به مردم محلی گزارش نشده است.
کیف های رو انگشتی!
تاکسل- طراحان مد و فشن هر روز به دنبال خلاقیت بیشتر در کارهای شان هستند. جیمز بات، طراح انگلیسی یک شرکت پوشاک در ژاپن نوعی کیف زنانه طراحی کرده که بسیار سبک است و به جای این که روی دوش قرار بگیرد، روی انگشت ها وصل می شود! این کیف ها از چرم با کیفیت بسیار بالا ساخته شده اند و به همین دلیل سبک هستند و قیمت بالایی دارند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
بابام وقتی رتبه کنکورم رو دید فکر کرد رقم اختلاسه، گفت سایت خبری چرا باز کردی؟ برو تو سنجش!
رتبه کنکور مهم نیست، مهم اینه وقتی رفتی دانشگاه ترم اول عاشق نشی!
یادش به خیر اون سالی که رتبه کنکورم رو واسه بابام فرستادم گفت شماره کارت نامعتبره!
کنکوری که همه مجاز شدن، کنکور نیست که پیک شادیه!
هر کی گفت «رتبه کنکور شخصیه» بدونید بدجوری گند زده، وگرنه این جماعت هرجا خوب باشه تا ۲۰۰ سال داد می زنه!
سنجش قراره یه بخش به سایتش اضافه کنه که فامیل های فضول توی خونه بتونن بهش مراجعه و رتبه کنکور بچه پسر عمه بابابزرگشون رو در کسری از ثانیه مشاهده کنن!
چه جوریاست؟ دوره ما رتبه کنکور شخصی نبود. تا همسایه بابابزرگم هم زنگ می زد می پرسید بچه تون چیکار کرده!حالا که نوبت انتقام گرفتن ما رسید یهو شد شخصی؟!
رتبه های کنکور به ریاله، اصلا نگران نباشید!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ای پی اِی| هنرمند آلمانی «دوچرخه سوار ابری» ، در شهر می راند و اگر هوا پاک باشد، حباب و اگر آلوده باشد، دود از اگزوزش خارج می کند
رویترز| پس از سیلاب، لائوس
آسوشیتدپرس| تماشای مسابقه کریکت از جایگاه ویژه! سریلانکا
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
هرگه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
رتبههای کنکور آمد و مادرُم جلسه اضطراری تشکیل داد با حضور مو و عیال. کاشف به عمل آمد که آبجیم رتبه قشنگی آورده. یعنی عدد رتبهاش جوری بود که باید سه تا سه تا انگوشت مذاشتِم روش تا بتنِم یکان، دهگان، صدهزارگان کنِم. مادرُم در حالی که اخماش تو هم بود رو به آبجیم گفت: «همی بود نتیجه او همه زحمتهایی که برات کشیدم؟ باید مزد ما ره همی جوری مِدادی؟» آقام که داشت انگور دانه مِکرد گفت: «حالا خوبه شمایم دگه، فدای سر همهتان. امسال نشد، سال دگه. میوه بخورن بچهها.» مادرُم حرصش گیریفت و گفت: «همی دیگه؟ یَگ سال از عمرش که هدر رفت چی؟ مو همسن ای بودُم داشتُم به کمال فرنی مِدادم.» هوس فرنی کردُم، گفتُم: «خب بری چی ای جوری کردی؟ خوبه مو سرمشقت بودُم، تویَم همی جوری مِخی سرمشق ای جمال بشی؟» همه برگشتِم جمال برارُم ره نگاه کردم که یَگ خیار کرده بود تو دهنش و داشت پلی استیشن بازی مِکرد.
آبجیم سرشه انداخته بود پایین و هیچی نمگفت. کاملیاخانم صداشه صاف کرد و رو به مو گفت که بقیه هم بشنُفن: «حالا دنیا که به آخر نرسیده. من یادمه جمیله گفته بود از دانشگاه رفتن خوشش نمیاد، همه چیز که دانشگاه نیست. همین چیزهایی که درست میکنه و میفروشه، مگه کم کاریه؟ اینقدر با سلیقه و قشنگ. اونهمه هم مشتری پیدا کرده که نمیرسه جوابشون رو بده. اصلا پیج خواهرت و هنر دستش رو دیدی؟» نیش آبجیم تا بناگوش وا رفت و دست عیال ره گیریفت. مادرُم فوری در یَگ حرکت رونالدویی تغییر موضع داد و گفت: «قربون دختر هنرمندُم برُم...» اِنا حالا خوب رفت.
قرار بود ما سرزنشش کنِم که درس بخوانه، ولی برعکس رفت. گفتُم: «خب البته ایم خوبه، ولی به هرحال آدم باید دانشگاه هم بره تا هم درس زندگی یاد بیگیره، هم تو اجتماع بره، هم پس فردا حسرت نخوره که کاش محیط دانشگاه رم تجربه مِکرد، هم...» یَگهو جمال پرید وسط حرفُم و گفت: «هم همکلاسیش ازش جزوه بیگیره تا بادا بادا مبارک بادا بشه!» آبجیم یکی زد پس کلهاش و گفت: «من که دارم کلاسهای فنی رو می رم، اون جا به همه این چیزهایی که شما میگین هم میرسم.» جمال یَگ قاچ خربزه کرد تو دهنش و همجور که آبچیک مِکرد گفت: «مواظب باش اونجا همکلاسیهات از پنجره خودشانه پرت نکنن بیرون!» ایم از ای! وقتی مِگن تلویزیون مثل دانشگاهه، همیه دگه.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سلام. این بار چهره یک شخصیت هنری رو انتخاب کردیم. هنرمند پر آوازه ای که شهرتشون در تمام دنیا بر کسی پوشیده نیست. شاید شناختن ایشون برای بعضی ها سخت باشه ولی گاهی مسابقه چالشی هم بد نیست! عکس و کاریکاتوری هم که این جا میبینید آقا «عبدا...» پسر پنج ساله آقای «عبدالرحمان رحمتی» برنده مسابقه قبل هستن. دوباره بهشون تبریک می گیم.
یادآوری روش مسابقه: شما باید تشخیص بدین کاریکاتور به هم ریخته چاپ شده کیه و اسم اش رو تا ساعت 23 فردا جمعه برای ما به شماره 2000999 پیامک کنید. جواب رو دو شنبه همینجا میبینید. بین کسانی که جواب درست رو بفرستن، قرعهکشی میکنیم تا یک نفر برنده معلوم بشه و به عنوان جایزه، کاریکاتور برنده رو پنج شنبه هفته بعد همین جا خواهید دید. خوش باشین همیشه.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
داستانک، ترسانک، سوتی، شعر، عکس و هر ایده بامزه و جالب خود را به پیامک 2000999 یا شماره 09215203915 در تلگرام بفرستید.
* خدای اطلسی ها با تو باشد، پناه بی کسی ها با تو باشد، تمام لحظه های خوب یک عمر، به جز دلواپسی ها با تو باشد... تولدت مبارک بابا جون.
صفا بهترین دخترت
* یک ضرب المثل چینی می گوید: گربه را دم حجله بکش، پوستش را بکن، روده هایش را درآور، بده آشپزباشی برای ناهار فردا بپزد و با عروس خانم بخور، کله و پاچه گربه را هم فردا صبحانه بخور. حالم بد شد، از دست این چینی ها!
* از مطالب زیبا و خواندنی که در بخش زندگی سلام چاپ می کنید سپاس گزارم.
علی کشته گر، درگز
* پیام صرفه جویی: یه نکته جالب این که اگر در ورودی سرویس بهداشتی و حمام رو ببندیم، کلی تو مصرف انرژی صرفه جویی می شه. چون دیگه کولر یا بخاری لازم نیست زور بزنن تا اون جا رو هم سرد و گرم کنن!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.