در این روزهای گرم و سوزان تابستان، پای درددل های چند پیک موتوری رستوران نشستیم
تعداد بازدید : 109
سخت، پرهیجان، با درآمدی کم
یک شغل
نویسنده : الهه توانا
«چرا اینقدر غذا رو دیر آوردی؟ سرد شده برگردونش»، «کو نوشابه؟ من نوشابه مشکی سفارش دادم. برگرد نوشابه بیار»، «اینهمه پول غذا و پیک دادم، انعام هم میخوای؟». کسی هست تا حالا دربرخورد با پیک موتوری رستورانها، از این جملهها به زبان نیاوردهباشد؟ از آنجایی که ما با غذا شوخی نداریم و بیشترِ پیکها مسئول رساندن غذا هستند، پس با پیک هم شوخی نداریم. برای همین، پیکی که غذا را با تأخیر یا سرد یا اشتباهی به دستمان برساند، از نظر ما مستحق بداخلاقی است. بعضیها با داد و فریاد و بیاحترامی، حق پیکهای خاطی را کف دستشان میگذارند؛ بعضیهای دیگر هم- باملاحظهترها- توی دلشان غر میزنند و از هرچی پیک و موتور کینه به دل میگیرند. من هم همیشه، اینطرفِ ماجرا یعنی روبهرویِ پیکموتوریها بودهام؛ اما برای این پرونده، رفتم توی زمین بازی آنها تا ببینم آنجا چه خبر است؛ پیک موتوری، چهجور شغلی است؟ چرا پیکها همیشه دیر میرسند؟ چرا باید بهشان انعام داد؟ حجت و محمد و حسین، به این سوالها جواب میدهند.
چانه بر سر 500 تومان در بالاشهر
حجت 27ساله است؛ تا دیپلم درس خوانده و شش، هفت سالی میشود که زندگیاش پشت موتور میگذرد؛ از 8 صبح تا 12 شب. حجت، در یکی از رستورانهای معروف شهر کار میکند و اگر همهچیز خوب پیش برود، ماهی یک میلیون و 200 هزار تومان از این شغل سخت درآمد دارد.
«قبلا گارسون یک فستفود بودم، به مشکل خوردیم، آمدم بیرون. حالا روی موتور کار میکنم؛ از 8 صبح تا 12، بار جابهجا میکنم. 12تا 4 بعدازظهر پیک رستورانم، تا سرشب دوباره آزاد کار میکنم و 8تا 12شب برمیگردم رستوران. توی رستوران به ازای هر پیکی که میروم، 700تومان میگیرم و برای هریک ساعت حضور، چهارهزارتومان. اینکه در طول روز چندتا پیک بروی، به زبروزرنگی خودت بستگی دارد؛ من روزی 20تا سرویس میروم که تقریبا میشود 30-25هزار تومان. دست بالا حساب کنی، ماهیانه 900تومان دستم را میگیرد که بهعلاوه کارهای آزادم میشود ماهی یکو دویست-سیصد. سختیهای کار ما کم نیست اما سختترینش چکوچانهزدنهای مشتری است؛ مشتری باربری، چانه میزند که از فلانجا تا مقصد، کرایه فلانقدر است اما وزن بارش را حساب نمیکند. حالا که پیکهای اینترنتی زیاد شدهاند، درگیری ما هم بیشتر شده؛ این پیکها با مبلغی کمتر از حد معقول کار میکنند و مردم این را میگذارند بهپای گرانفروشی ما. مشتری رستوران هم فکر میکند مبلغی را که روی فیش اش بهعنوان هزینه ارسال نوشته، توی جیب منِ پیک میرود درحالیکه دستمزد من همان سرویسهایی است که میروم. محدوده کار من بالاشهر است، خب کسی آنجا نیازمند نیست اما سر چیزهایی چانه چانه میزنند که بیاوببین. مثلا طرف حسابش میشود 15 هزارو 300، تا 200تومانش را نگیرد بیخیال نمیشود. دویستتومانی کجا پیدا میشود دیگر؟ من باید آن سیصدتومان را ببخشم. خیلیها هم توقع دارند غذا را ببریم بالا، دمِ در خانهشان. وظیفهمان که نیست اما برای راضی کردن مشتری، مجبوریم. بعضیوقتها البته بهنفعمان است برویم بالا، چون طرف 20دقیقه طول میکشد تا بیاید دم در و اگر درِ هر خانهای چنددقیقه معطل شویم، کلی سرویس از دست میدهیم. حالا اینوسط بعضیها بامرامترند و انعام میدهند، یکی هم پیدا میشود که 299 هزارتومان غذا سفارش میشود و از خیر هزارتومانش هم نمیگذرد. نه که توقعی داشتهباشیم ولی وقتی کلی پله بالا میرویم و مشتری با مبلغ کمی ازمان تشکر میکند، خب خوشحال میشویم. خود من چون میدانم پیکها چه کار و زندگی سختی دارند، انعام میدهم بهشان؛ مثلا وقتی سه تا فلافل سفارش میدهم و هشت هزارتومان میشود، یکی دو تومان بقیه پول را نمیگیرم. این فقط بخشی از سختی کار ماست، خطراتش را هم بنویس. رانندههای ماشین خیلی بیتوجهاند؛ دایم سرشان توی موبایل است و اصلا ما را نمیبینند. خدا نگهمان داشته وگرنه یک موتور است و دوتا چرخ که خیلی راحت تعادلش بههم میخورد. گرما و سرما و برف و باران هم که بهجای خود. ببین وقتی جایی چمن آب میدهند، اگر موتوری از نزدیکش رد شود حتما زمین میخورد. دیگر خودت حساب کن توی آبوهوای بد، چه خبر است. موتوربگیری و تصادف که فراوان است، بیمه هم نیستیم. من خداراشکر تا حالا تصادف سخت نداشتم ولی برای دوستانم زیاد پیش آمده؛ دست و پایشان میشکند، یک ماه خانهنشین میشوند و وقتی برمیگردند، میبینند یکی را جایگزینشان کرده و کارشان را هم از دست دادهاند. رئیس آدم که نمیگوید تو بهخاطر کار من این بلا سرت آمده. تنها خوبی پیک برای من، ساعت کاری آزادش است که میتوانم به مادر مریضم برسم و ببرمش دکتر. هیچ خوبی دیگری ندارد ولی بالاخره باید زندگی را بچرخانم، سکههای مهریه همسرم هم هست. برای پیک موتوریها که کاری نمیکنند کاش لااقل کسی به فکر جوانهای بیگناهی باشد که زندگیشان از هم پاشیده و تو این گرانی، یا باید سکه بدهند یا بیفتند گوشه زندان».
ذوب شدن زیرآفتاب
محمد، 19ساله است و دانشجوی مهندسی مکانیک. محمد، برای کمکخرجی خانواده و تأمین هزینههای دانشگاهش از دوسال پیش تا حالا پیک موتوری کار میکند. محمد میگوید روی پیک، بهعنوان یک شغل ثابت نمیشود حساب باز کرد و امیدوار است کار بهتری پیدا کند.
«اوضاع اقتصادی خوب نیست و من هم دلم نمیخواهد بار اضافهای روی دوش خانوادهام باشم. دوسالی است که پیک کار میکنم چون ساعتش بهم اجازه میدهد به درس و دانشگاهم برسم. اولش، رشته برق صنعتی قبول شدهبودم، توی یکی از بهترین دانشگاههای غیرانتفاعی مشهد؛ یک ترم رفتم اما به دلیل شهریه زیادش مجبور شدم انصراف بدهم، حقوقم کفاف نمیداد. کلا درآمد پیک آنقدری نیست که بشود یک زندگی را تأمین کرد. پیکها دو جور دستمزد میگیرند؛ یا براساس تعداد سرویسهایشان که 40درصد هزینه سرویس هرفیش است یا ساعتی. پیک موتوریهایی که توی پیادهرو میبینید، همانهایی هستند که درآمدشان فیشی حساب میشود؛ نمیگویم کارشان درست است اما مجبورند سریعتر برسند تا بتوانند سرویسهای بیشتری بگیرند. دستمزد من ساعتی است؛ هفت هزار تومان برای هرساعت که میشود ماهی 750تومان. قبلا که بیشتر کار میکردم تا روزی 50هزارتومان هم درآمد داشتم اما به هیچ کار دیگری نمیرسیدم؛ کلا توی روز 7-6 ساعت خانه بودم آن هم برای خواب. حالا وقت دارم بروم باشگاه و آموزش رانندگی اما مشکل اینجاست که وقت و پول را نمیشود با هم داشت؛ همین تازگی یکماه حقوقم را دادم برای ثبتنام گواهینامه. تازه من مجردم، همکارهایی دارم که همسن پدرم هستند و با کار پیک، خرج خانواده میدهند. بعضیها فکر میکنند وضع ما خوب است چون رستورانها برای هر سفارش مثلا دو سه هزار تومان هزینه ارسال میگیرند؛ اما این پول را که به ما نمیدهند. ما برای هرساعت و هرفیش، مبلغ مشخصی میگیریم حالا هرچقدر هم که راه دور باشد. بعضیها اما بامعرفتاند و انعام میدهند؛ من که جوانم و مغرور و برایم مهم نیست انعام بگیرم یا نه اما برای خیلیها همین پانصدتومان و هزارتومانهای بیارزش، کمکخرجی است که حداقل پول بنزینشان را تأمین میکند. اما کاش مشکل فقط این بود که دخلوخرج با هم نمیخواند، ما توی این کار جانمان را میگیریم کف دستمان، تصادف کردن که اصلا جزئی از شغلمان است. هرکاری بعضی فصلها سختیهایش بیشتر میشود، شغل ما هر روزش سخت است؛ ما گرمای تابستان و سرمای زمستان و باران بهار و گردوخاک پاییز را داریم. هیچوقت سر ظهر، زیر آفتاب داغ کنار اتوبوس بودی؟ آدم حس میکند صورتش دارد ذوب میشود. حالا اینها را بگذار کنار بدرفتاری بعضی مشتریها. یکبار، همکارم سفارش یکی را با تأخیر تحویل داد، مشتری عصبانی شد و ظرف غذا را پرت کرد توی صورتش. برای خودم هم پیش آمده که مشتری سرم داد بکشد، توهین کند یا غذا را پس بدهد. مشتری همهچیز را از چشم ما میبیند؛ میگوید از رستوران شما تا خانه ما، 10 دقیقه بیشتر راه نیست، چرا این همه طول کشید تا برسی؟ حساب نمیکند که رستوران شلوغ است و آماده کردن غذا، زمان میبرد. ما از لحظهای که غذا را تحویل میگیریم، مستقیم میرویم سمت مشتری. توی راه جایی نمیایستیم، چیزی نمیخوریم، کار شخصی انجام نمیدهیم. حالا مردم هیچی! کار ما را نمیشناسند؛ صاحبکار قبلیام، هربار از سرویس برمیگشتم غر میزد که چرا دیر کردی؟ به خرجش نمیرفت که موتور، 4تا دنده بیشتر ندارد و نمیتوانم برای ساعتی 5هزارتومانی که میدهد خودم را بکشم. قانونی هم هست توی رستورانها که اگر غذا از توی ظرف بریزد، پیک را جریمه میکنند. یعنی هم باید استرس ترافیک و بهموقع رسیدن و رضایت مشتری و بهموقع برگشتن را داشتهباشی، هم استرس سالم رسیدن غذا را، مخصوصا اگر گران باشد».
پرخطر، بدون بیمه
حسین (بنابهدرخواست مصاحبه شونده، اسم مستعار برایش انتخاب شده) 31ساله است، فوق دیپلم رایانه دارد و چهار سالی است که از کار پیک موتوری خرج و مخارج خانه و دو فرزندنش را تأمین میکند. حسین، هیجان موتورسواری را دوست دارد ولی میداند که در این شغل، از امنیت و بیمه و آینده تضمینشده خبری نیست.
«کار اصلی من، کمکآشپزی است؛ چندساعت توی روز، کار پیک میکنم تا زندگی بچرخد که نمیچرخد. از پیک، روزی 30-20 هزارتومان دستم را میگیرد، با دستمزد آشپزی میشود ماهی یکمیلیون و پانصد که با اجاره خانه و هزینههای موتور، شامل بیمه و تعمیر و بنزین، آخر ماه معمولا کم میآوریم. اگر دستمزد کم و خطراتش نبود، میشد با هیجان کار پیک کیف کرد اما نمیشود؛ هر روز و هرلحظه ممکن است سُر بخوریم یا تصادف کنیم. روزی را که پرت شدم وسط خیابان، هیچوقت یادم نمیرود؛ باران میآمد، کلاه ایمنی دیدم را کم کرده و خیابانها لیز بود. خودم و موتورم بهشدت آسیب دیدیم، کسی هم که توی این کار، مسئول جان و سلامتی ما نیست. درعوض ما باید حسابی مسئولیتپذیر باشیم؛ غذا را از لحظهای که تحویل میگیریم تا زمان رساندنش به دست مشتری، باید غذای خودمان بدانیم. اگر اتفاقی بیفتد، غذا چپه شود، مشتری پول ندهد یا هرچیز دیگری، پای خودمان است. دوستم، سرِ یکی از سرویسهایش به اندازه دستمزد دو روزش ضرر کرد. ماجرا این بود که طرف بهش میگوید میروم بالا پول بیاورم، بعد از در پشتی ساختمان فرار میکند. دوست ما هم زنگ همسایهها را میزند و میفهمد اصلا طرف آنجا زندگی نمیکرده، همسایهها بهش میگویند یکعده کارشان همین است؛ برای آدرسی که مال خودشان نیست، غذا سفارش میدهند و بعد هم فرار! برای خودم پیش نیامده، کسی هم تا حالا با من برخورد بدی نداشته اما سختگیری زیاد میکنند؛ مثلا یکبار کمی روغن خورشت ریختهبود توی پلاستیک، مشتری مجبورم کرد غذا را برگردانم. اصولا طرز برخورد مشتری و انعام، در منطقههای مختلف شهر خیلی متفاوت است. محل کار من، منطقه مرفهی است؛ میانگین روزی 5-4هزار تومان انعام میگیرم. یکبار مشتری، بیشتر از هزینه سفارشش بهم انعام داد؛ سفارشش شدهبود 19هزارتومان و بقیه تراول پنجاه تومانیاش را پس نگرفت. آدم خسیس هم البته همهجا هست که سر پانصدتومان چانه بزند و آخرش مجبوری شوی از جیب خودت بزنی. در رستوران ما، منشی برای مشتریهای خارج از محدوده یا کسانی که نشانیشان بدمسیر است، توضیح میدهد که مبلغی برای هزینه خدمات میگیرند تا مشتری با پیک چکوچانه نزند؛ از ایننظر حداقل خیال ما راحت است. اما کلی سختی دیگر داریم؛ بدترین شرایط کاری ما روزهای سرد بارانی است، موتور سواری در این روزها مثل این است که با لباس خیس جلوی کولر بایستی. جشنها و مناسبتها مثل همین جامجهانی که گذشت هم کار ما را مشکل میکند؛ شلوغی و راهبندان خیابانها بدجوری باعث دردسرمان میشود. فکر نکنم کسی اینطور مواقع به فکر پیکهای موتوری باشد، اصولا کار ما از نظر مردم بیارزش است. پیک موتوری حتی بین کسانی که بهنوعی با ما همکار هستند هم وجهه و ارزشی ندارد؛ یکی از دوستانم چندوقت پیش تصادف کرد. صاحبکارش بهش زنگ زد و وقتی فهمید بیچاره افتاده گوشه خیابان، تنها چیزی که ازش پرسید این بود: «غذاها سالمه؟». اصلا برایش اهمیتی نداشت چه بلایی سر کارمندش آمده. بعد هم یک پیک دیگر فرستاد که غذا را از او بگیرد و تحویل مشتری بدهد. راستش را بخواهی خیلی وقتها از این کار ناامید میشوم؛ نه بیمه و تضمینی، نه آیندهای، بدتر از همه اینکه یک اتفاق کوچک میتواند برای همیشه خانهنشینت کند».