در روزهای اخیــر روزنامه انگلیسی گاردیــن، گزارش جالبی درباره کلماتِ غیرقابل ترجمه به انگلیسی منتشر کرد که در آن، زبانشناسان از سراسر دنیا و از فرهنگهای گوناگون، معدود کلمات زبان و فرهنگهای مختلف که معادل انگلیسیشان وجــود ندارد را، ردیف کردهانــد. تعدادی کلمه و مفهوم روسی، تک و توک کلمات و مفاهیم چینی، تعدادی کلمه پرتغالی و اسپانیایی و کلماتی از دیگر زبانها؛ اما فکر میکنید کلمه و مفهومِ فارسی این فهرست، چیست؟ کلمه و مفهوم «تعارف»! رفتاری که احتمالا فقط در فرهنگ فارسیزبانها معنا دارد و به هرگونه نداشتن صراحت که میتواند در رفتار و گفتارمان نمود داشته باشد، گفته میشود.
نداشتن صراحتی که گاهی، فقط گاهی شیرین است و خیلی وقتها خستهکننده و دردسرساز. برخی ریشه تعارف بین فارسیزبانها را به فرهنگ تعریف و تمجید و مدیحهسرایی ادیبان و شاعران در دربار پادشاهان مرتبط میدانند و معتقدند با همهگیر شدنِ این ادبیات بین مردم کوچه و بازار، تعارف تبدیل به عادت و فرهنگ شد و برخی هم این نداشتن صراحت را به ادب و نجابت ایرانیها و تلاش برای احترام متقابل، تعبیر میکنند. براساس اهمیتِ این مفهوم در فرهنگ آداب معاشرتمان هم هست که انواع و اقسام ضربالمثل و اصطلاحات درباره تعارف، ساخته و خلق شده و در موقعیتهای مختلف استفاده میشود: از «تعارفِ آبحمومی» و «تعارف شاهعبدالعظیمی» تا «تعارف اومد و نیومد داره» و «از تعارف کم کن و بر مبلغ افــزای». به هرحال، اگر در ایران متولد شده باشید و در ایران زندگی میکنید، محال است با مفهوم تعارف، آشنا نبوده و سر و کله نزده باشید. بیشترمان لحظات آزاردهندهای را تجربه کردیــم که مایل به گفتنِ حرفی، انجامِ کاری، رفتن به جایی نبودیــم و به دلیل تعارف توی دردسر افتادیم؛ یا وقتهایی که پیشنهاد های صادقانهای از اطرافیانمان دریافت کردیــم و با این تصور که تعارف است، رد کردیم. گزارش گاردین از این نظر قابل تامل است که ما فارسیزبانها را با یک سوالِ مهم مواجه میکند: «این نداشتن صراحتِ جاری در کلام و رفتار روزانهمان، از کجا میآید و چه آسیبهایی در پی دارد؟» پرونده امروز زندگیسلام در کنار نقل خاطراتی از موقعیتهای تعارفمحور، در گفتوگو با یک جامعهشناس سعی دارد به پاسخ روشنی برای این پرسش برسد.
تعارفبازی ما ایرانیها در چند اپیزود
اپیزود اول
شوهرخاله تعارفی خاله محافظهکار
تازه رفته بودم سرخانه و زندگی و کم تجربه بودم. خاله جان آمده بود منزل ما. ساعتی بعد شوهرش سر رسید. خاله گفت برو تعارفش کن بیاید داخل. رفتم و گفتم: «بفرمائید در خدمت باشیم.» گفت: «نه، همین جا هستم تا عیال بیاد!» برگشتم و با تعجب خاله جان مواجه شدم. گفتم: «تعارف کردم، گفتند دم در منتظر می مونند.» خاله گفت: «ای خاله، اومدی خونه خودت هنوز نمی دونی باید چند بار تعارف کنی؟ مغازه رو بسته بیاد خونه شما! اون وقت تو یکبار گفتی و بعدش اومدی بالا؟» دوباره رفتم و شوهرخاله گرامی تشریف نیاوردند بالا. خاله گفت: «دیگه بهش برخورده، فایده نداره. بیا میوه و شیرینی ببر دم در تا من آماده بشم و بریم. سرش رو گرم کن تا عصبانی نشه.» هیچ وقت نفهمیدم چرا به کسی که به نیتِ منزل ما این همه راه آمده را، باید چندین بار اصرار کنم تا به اصطلاح احترامِ کافی گذاشته باشم؟
اپیزود دوم
چای تله بود، شامِ زورکی انتظارمان را میکشید
تعارف کردن به دیگران کار سختی است، اما سخت تر از آن این است که به ملت ثابت کنی تعارف نمی کنی و واقعاً قبل از ناهار چای نمی خوری، سیر شده ای، حوصله نداری به مهمانی منزلشان بروی و... ملت چون تعارفی هستند، بیشتر اوقات تصور می کنند طرف مقابلشان هم تعارف می کند و برای همین ول کن ماجرا نیستند. به این نمونه توجه کنید: دربازگشت از یک عیددیدنی طولانی، یکی از اقوام را رساندیم دم در منزلشان. لطف کردند و تعارف کردند که یک چای میل کنیم. ولی بعد از چند راند میوه و شیرینی خوردن در عیددیدنی های متوالی و در حالی که خیلی خسته بودیم، اصلاً حال و حوصله نداشتیم جای دیگری برویم و مردم را هم به زحمت بیندازیم. اما آن زوج گرامی در حالی که چهره خواب آلود فرزندمان را می دیدند و خودشان هم خسته بودند، اصرار داشتند که: «تعارف الکی نکنید، قشنگ معلومه که تعارف می کنید، زشته تا دم در اومدید بالا نیایید. ناراحت میشیم. دفعه دیگه نمیذاریم ما رو برسونید.» و آن قدر از این حرف ها زدند تا ناچار شدیم برای صرفه جویی در وقت، به نوشیدن یک چای تن بدهیم اما این همه ماجرا نبود. خانم خانه با اشاره به هر گوشه منزلشان مدام می گفت: «ببخشید ما آمادگی مهمون نداشتیم و روی میز تلویزیون خاکه. رویه مبل ها نامرتبه، چای کیسه ای که زشته، بذارید چای خشک بذارم دم بکشه.» اما چای، فقط یک تله بود. آن ها میخواستند هر طور شده با شام محبت ما را جبران کنند در حالی که ما هیچ تعارفی نداشتیم، شام نمیخواستیم و واقعاً خسته بودیم. منتها طرف مقابل معتقد بود: «زشته فقط یک فنجون چای بنوشید و برید. باید شام هم میل کنید!» و جوری این موضوع را مطرح می کردند که انگار یک قانون کیفری در این باره وجود دارد.
اپیزود سوم
خب اگه موز دوست داری، چرا برنمیداری؟
بخش مهمی از فرهنگ تعارف، البته از نوع بی جا و کاملا کاذبش ریشه در تربیت کودکی مان دارد. همان وقتی که پدر و مادرها می گفتند: «توی مهمونی، وقتی میوه تعارف کردند، موز برندار که فکر نکنند ندید بدید هستیم. شیرینی تعارف کردند، فقط یکی بردار. تا دوباره نگفتند بفرمایید، دست به چیزی نزن.» مدام نمایش و تظاهر. خب با همین فرمان جلو می رویم و ناغافل می بینیم بزرگ شده ایم و بلد نیستیم حرف دلمان را بزنیم و نظرمان را ابراز کنیم. حتی در بحث سیاسی و اقتصادی هم تعارف تکه پاره می کنیم، چون طرف مقابل بزرگ تر یا صاحبخانه است. رفته بودیم منزل یکی از رفقا، شربت موهیتوی خنک آوردند. نوشیــدم. عالی بود. خیلی راحت گفتم: «ببخشید میشه یک لیوان دیگه شربت لطف کنید؟ خیلی خوشمزه بود.» عیال دستش را گذاشت روی زانوی من و یک نیشگون گرفت و آرام در گوشم گفت: «کووفت. فکر می کنند من بلد نیستم از این نوشیدنیها درست کنم. اصلاً شاید دیگه نداشته باشند.» من ولی هاج و واج مانده بودم، چون به نظرم مشکلی وجود نداشت. همانطور که من بی تعارف برخورد کردم، طرف مقابل هم در صورت نبود چیزی یا سخت بودن تهیه اش، می تواند بی تعارف ابراز کنــد. به همین راحتی.
یادداشت شفاهی دکتر «اصغر مهاجری»، استاد دانشگاه و پژوهشگر مسائل اجتماعی، درباره فرهنگ تعارف
تعارف در فرهنگ ما، نوعی دیپلماسی عمومی است
شخصیت و هویت ما انسانها بر پایه سه نوع «من» ساخته میشود؛ «منِ واقعی»، «منِ آرمانی» و «منِ وانمودی یا اظهاری». بهطور کلی بین این «منها» فاصلهای وجود دارد؛ در بعضی کشورها بهویژه کشورهای توسعهیافته، بنابه فرهنگ رایج، این فاصله بهویژه بین من واقعی و وانمودی کم است؛ در بعضی دیگر از کشورها از جمله ایران اما، فاصله زیادی بین این دو «من» وجود دارد. فاصلهای که یک مسئله جدی محسوب میشود؛ ربطی هم به امروز ما ندارد و در طول تاریخ به همین منوال بودهاست. درواقع اگر صحنه تئاتر را درنظر بگیریم، ما با من اظهاریمان روی صحنه میرویم و من واقعیمان، پشت صحنه و در پسِ پرده خودش را نشان میدهد. «تعارف»، بر جنبه وانمودی هویتمان قرار میگیرد؛ درواقع جنبه شیک، بستهبندی و بزکشده منِ اظهاری است. همین جملات سادهای که در طول روز میگوییم: «قربونت برم، در خدمت باشیم، هر امری هست بفرمایید» و ... تعارفهای مرسومی هستند که به دروغ پهلو میزنند؛ حرفی است که گفته شده و قابل اتکا نیست. اگر دنبال تاریخچه تعارف باشیم، ریشهاش را در تاریخ میتوانیم پیدا کنیم؛ کشور ما بهلحاظ اطلس جغرافیایی و اجتماعی، همیشه جزو کشورهایی بوده که احساس ناامنی در آن بیشتر بودهاست؛ درباره همه جنبههای امنیت، یعنی امنیت روانی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و شغلی حرف میزنم. این احساس ناامنی بهویژه وقتی مرزهای جغرافیاییِ طبیعی به مرزهای سیاسی بدل شدند، قوت بیشتری پیداکرد. همین الان هم مرزهایی داریم که مثل سیب دو قسمت شدهاند. این احساس ناامنی و بی ثبات، نمودش میشود رفتاری که ظاهر و باطنش متفاوت است؛ افراد نیاز دارند ثبات زندگیشان را حفظ کنند. وقتی کسی در اداره احساس ناامنی میکند، برای اینکه اضافهکاریاش قطع نشود، جلو و پشت سر رئیس اش به دو شیوه متفاوت رفتار میکند. این مسئله را میشود به احساس ناامنی در انواع دیگر روابط و نیاز به حفظ ظاهری که لباس تعارف به خود میگیرد، بسط داد. کلمات تملقآمیز و رفتار زیادی مودبانه ما درواقع نوعی دیپلماسی عمومی است که به خطر نیفتیم. عامل دوم تأثیرگذار در فرهنگ تعارف، «سرمایه اجتماعی» است. سرمایه اجتماعی در کشور ما بهخصوص در سالیان اخیر بهشدت دچار فرسایش شده است. این سرمایه سه ضلع طلایی دارد؛ «شفافیت»، «اعتماد» و «پوپایی در روابط» که در کشور ما هر سه ضلع دچار مشکل است. اطلاعات ما در ظرفهای گِلی قرار گرفتهاست، نه شیشهای. درنتیجه جامعه ناشفاف بر پایه بیاعتمادی، به تعارف رو میآورد. آنچه افراد میگویند، واقعی نیست، بلکه بزکشده و تعارفگونه است؛ یعنی فقط قرار است گفتهشود نه اینکه عمل شود. البته ممکن است بحث عادت هم مطرح باشد؛ یعنی ما به تعارف، جامعهپذیر و فرهنگپذیر شدهایم و از سر عادت انجامش میدهیم. بههرحال، جامعه وانمودی بستری میشود برای ریا، تزویر، تملق و چاپلوسی که طبیعتا از آنها ضربه میخورد. به این دلایل میتوانیم بگوییم که تعارف افراطی، یکی از گرههای بزرگ جامعه ما در مناسبات اجتماعی، روابط صنفی، روابط خیابان و کوچه و محله است. بهنظر من راه برونرفت از این وضعیت، تقویت سرمایه اجتماعی، افزایش احساس امنیت و گسترش قشر اجتماعی متوسط است.