امام هادی(ع): خودپسندی، آدمی را از دانش جویی باز می دارد و به ناسپاسی و انکار حق می خواند.
بحار الانوار
ذکر روزچهار شنبه
صد مرتبه «یا حی یا قیوم»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مرحوم حاج اسماعیل دولابی فرموده اند:
«هرجا غصه دار شدی استغفار کن. استغفار امان انسان است. به این کاری نداشته باش که چرا محزون شده ای، اذیتت کرده اند؟ گناهی کردی؟ محزون که شدی استغفار کن. چه غم خود را داشته باشی و چه غم مومنین را، استغفار غم ها را از بین می برد. همان طور که وقتی خطا می کنی همه صدمه می خورند، مثلا وقتی چند نفر کفران می کنند به همه ضرر می رسد، استغفار که می کنی به همه ماسِوای خودت نفع می رسانی. عجب امانی است استغفار! امان خداست. ان شاءا... خدا استغفار به شما مرحمت کند. یادتان بماند اگر توانستید در شبانه روز هفتاد مرتبه استغفار را سر جانماز هیچ وقت ترک نکنید. یعنی در امان خدا هستی.»
تبیان
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شخصی گرگ را نصیحت می کرد که تعرّض به گوسفندان مردم مرسان که خدای تعالی تو را عقاب کند. گفت: «زودباش و سخن مختصر کن که گله گذشت»! روایت است که چون کسی را نصیحت کردی و از تو قبول نکرد، تقرّب کن به خدای عزوجل به عیش با او.
«حکایت ها»راغب اصفهانی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
غالباً فکر میکردم اگر مجبورم میکردند در تنه درخت خشکی زندگی کنم و در آن جا هیچ مشغولیتی جز نگاه کردن به آسمان بالای سرم نداشته باشم، آن وقت هم کم کم عادت میکردم. آن جا هم به انتظار گذشتن پرندگان یا به انتظار ملاقات ابرها، وقت خود را میگذراندم، مثل این جا در زندان که منتظر دیدن کراوات های عجیب وکیلم هستم... درست که فکر کردم، من در تنه یک درخت خشک نبودم و بدبختتر از من هم پیدا میشد. این یکی از عقاید مادرم بود و آن را غالباً تکرار میکرد که «انسان، بالاخره به همه چیز عادت میکند».
برگرفته از «بیگانه»
اثر آلبرکامو
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
خدا را میتوان دیدن
اگر چشم دلت باز است
میان قطره شبنم که روی برگ میرقصد...
میان ناله بادی که از عطر دم دلدار لبریز است
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سلام. ممنون از همه که تر و تمیز و درست، طبق روش گفته شده تو مسابقه شرکت کردن. پیامک های بی ربط و بی نام و بی مزه متاسفانه حذف شدن. چندتا از جمله های بانمک تر رو انتخاب کردیم که می خونید. دمتون گرم و خوش باشین همیشه.
* ورزشکار: متاسفم! من نمی تونم به پیشنهاد ازدواج شما پاسخ مثبت بدم! چون من و شما نمی تونیم زیر یه سقف زندگی کنیم! سیدحسین آروند
* تصویربردار: گفتند خلایق که تویی بابا لنگ دراز ثانی / چون نیک بدیدم به حقیقت به از آنی! محمدرضا صدفیان
* تصویربردار: یه وقت متوجه نشه که دوربین مخفیه...!
رضا حسین زاده، بیرجند
* خبرنگار: اه... چی قدی دری یره، صبحانه نردوون خوردی؟ راستشو بوگو! مجید دانشمند
* تصویربردار: نمی دونم این خانوم اگه یه جا صندلی نباشه چه جوری می خواد گزارش بگیره؟! الهه سلطانی
* خبرنگار: می شه حستون رو بگین از این درازی مفرط و انگیزه تون برای خرابی لانه چغوکا؟ احسان اسعدی
* تصویربردار: مدنم الان همتان خیلی دوست درن بدنن که مو قدم بلنده یا روی چیزی وایستادم ولی بهتا نمگم! مصطفی نادروردی
* تصویربردار: نمی تونم به این قد بلنده نگاه کنم، سرم گیج میره. ببین توی کادره؟ محمد صابری عبدل آبادی
* خبرنگار: شما با این قد در روز شاهد چند کفتر هستین که از او بالا میایه؟
محمد صابری عبدل آبادی
* ورزشکار: عامل قد بلند شدنم این بود که پنج ساله بودم فهمیدم مامانم خوراکی ها رو بالای کمد قایم میکنه...! حسین ثالث
* خبرنگار: نظر شما درباره ازدواج با من چیه؟ ورزشکار: کی بود ازمن سوال کرد؟ حسین یزدانی
* خبرنگار: آیا شما هم معتقد هستین که نه همین قد بلند است نشان خوش تیپی؟! حسین مهدوی کیا
* ورزشکار: الان شما تو اوجین از حرفه و شغلتون خداحافظی کنین!
هادی چیت گران
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تو مترو یکی دست تکون داد، با تکون دادن سر جوابش رو دادم. بعد فهمیدم با من نیست، تا چند دقیقه هی سرمو تکون می دادم که فکر کنه حالت عادیمه!
خوبی گرما اینه که لباست رو می شوری تو حیاط پهن می کنی که بپوشی بری بیرون... هنوز به اتاق نرسیده صدات می کنه می گه کی می ریم؟ من خشکم!
تنها جایی که یادم میاد تو قرعه کشی برنده شدم ، واسه تمیز کردن خوابگاهمون و شستن ظرف ها بود!
«اگر رژیم های غذایی جواب گو نبودند، به یادگیری فتوشاپ بپرداز» برگرفته از کتاب «چگونه زیبا باشیم؟!»
برای شام ماست ایسلندی خوردم، از یک ساعت پیش هر پنج دقیقه ناخودآگاه دستام رو میارم بالا می زنم به هم میگم هووو!
باز خوبه دستمزد یه سال شما مساوی سه دقیقه دستمزد نیماره. کل پولی که من تو زندگیم خرج کردم مساوی شش روز زندگی نویدکیاست!
ماه که از نیمه رد میشه صبح بیدار شدن و رفتن سر کار کمتر فشار میاره، بالاخره پیامک واریز حقوق نزدیکه و امید به زندگی بیشتر!
این روزها به این فکر می کنم که من اگه برق بودم، یهو کجا می رفتم؟!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
افزایش وزن با قرص لاغری
آدیتی سنترال- یک زن چینی به تازگی اعلام کرده است بعد از هفت سال مصرف قرص های لاغری و صرف 30 هزار دلار برای آن ها، تصمیم گرفته است از طریق عمل جراحی لاغر شود، چرا که در طول این هفت سال نه تنها وزن کم نکرده بلکه 45 کیلوگرم اضافه کرده است! وی هفت سال پیش با دیدن تبلیغات اغواکننده رسانه ها تصمیم گرفت با قرص لاغری مقدار بیشتری لاغر شود. بعد از کم کردن چند کیلو وزن، او مصرف قرص ها را ترک کرد اما ناگهان شروع به چاق شدن کرد و به همین دلیل به چرخه خرید قرص ها ادامه داد. بدن او به این قرص ها اعتیاد پیدا کرده است و اگر آن ها را مصرف نکند به شدت افزایش وزن پیدا می کند.
طراحی با سنگ های کنار ساحل
آدیتی سنترال- طراحی با سنگ، شاید تعریف درستی از آثار هنرمند ایتالیایی «استفانو فورلانی» نباشد اما هنر او به قدری خلاقانه است که تا کنون اسمی برای آن در نظر گرفته نشده. او با جمع کردن سنگ های زیبای کنار ساحل که توسط آب دریا صیقل داده شده اند، تصاویر زیبایی را از عشق بین دو انسان به تصویر کشیده است. هر چند کارهای او به نظر ساده می رسد اما برای پیدا کردن سنگ مد نظرش، ساعت ها بین شن های ساحلی می گردد.
سگی که از سقوط هواپیما نجات پیدا کرد
آدیتی سنترال- این روزها یک سگ خانگی که از هواپیما سقوط کرد و در خشک ترین بیابان دنیا یک هفته زنده ماند، به عنوان یک مورد معجزه آسا شناخته می شود. این سگ دو ساله که اصلا توانایی مراقبت از خودش را ندارد، از جت شخصی صاحبش به بیرون پرتاب شد و در خشک ترین بیابان دنیا در آمریکای جنوبی فرود آمد. بعد از یک هفته جست و جو او را زنده در بیابان «آتاکاما» پیدا کردند و به صاحبش بازگرداندند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
رویترز| آب گرفتگی خیابان ها، چین
تلگراف| زنده گیری یک کروکودیل 600 کیلویی، استرالیا
گاردین| سوارکاران خردسال منتظر معاینه پیش از مسابقه، مغولستان
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
اگر چه عرض هنر پیش یار بیادبیست
زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست
پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن
بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبیست
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شهرام و شیرین زوج ایدهآلی به نظر میرسیدند. آن ها اشتراکات زیادی داشتند که بر پایه همین اشتراکات، آشنایی و در نهایت ازدواج آن ها صورت گرفت؛ اشتراکات اساسی مثل این که هر دو در اسمهایشان حروف «ش» و «ر» وجود داشت. البته برای رسیدن به این اشتراکات تلاش زیادی هم کرده بودند. به هرحال هیچ رابطه خوبی از اول کامل و بینقص نیست. مثلا برای همین دو حرف «ش» و «ر» تصمیم گرفتند سوسن را شیرین صدا کنند! به هرحال این دو جانور عاشق با همین پایه استوار، سقف مشترکشان را بنا کردند و حاصل این سقف مشترک و البته صفحه 46 تا 53 کتاب زیست دبیرستانشان، پسری به نام دانیال شد.
دانیال برخلاف همسن و سالهایش تا 15سالگی به ندرت از اتاقش خارج میشد یا با کسی حرف میزد. یعنی معدود دفعاتی که دانیال صحبت کرده بود، یکی دو بار دست و پا شکسته بابا و مامان و آبَه گفتن بود. اما از نظر شیرین و شهرام این مسئله اقتضای سن او بود و این که دانیال شبیه بلدرچین از سوراخش بیرون نمیآمد کاملا طبیعی بود.
گذشت تا دوران کنکور دانیال فرا رسید. شیرین و شهرام برای این که از ناخن جویدن دانیال جلوگیری کنند، سر انگشتانش فلفل میریختند و گاهی نیز با دستمال آن ها را میبستند اما همچنان از بردن دانیال پیش مشاور سر باز میزدند، چرا که از نظر ایشان اقتضای سنش بود. دانیال 35 ساله شده بود و علاوه بر ناکامی در تمامی عرصههای تحصیلی و شغلی، در زمینه مسائل عاطفی هم از قافله همسالانش باز مانده بود. شیرین و شهرام همچنان عقیده داشتند دانیال کاملا طبیعی است و این مسائل اقتضای سنش است. آن ها میگفتند همین که پسرشان زیر نظر خودشان شب ها عروسک باربیاش را بغل میکند و میخوابد خیلی هم خوب است و آن ها باید به انتخاب پسرشان احترام بگذارند.
دانیال درنهایت در 45 سالگی در حالی که با همسر خیالیاش به پارک رفته بود، با چند جوان چشمچران خیالی دست به یقه شد و از فرط عصبانیت خودش را لای چرخدندههای چرخ و فلک رنده کرد. شیرین و شهرام همچنان دید مساعدی به مشاوره رفتن نداشتند و میگفتند: این ها اقتضای سن دانیاله، بچهمون طوریش نیست، فقط یه کم بد دله!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
خانم و آقای جکسون، برای مراسم سالگرد ازدواج شان راهی رستوران کوچک و محقرانه ای شدند. خانم جکسون با دلخوری گفت: «اگه می دونستم تو این قدر وضع مالی ات خرابه و دستت تنگه، اصلا باهات ازدواج نمیکردم!»
آقای جکسون با تعجب گفت: «نمی دونستی عزیزم؟! من که تو دوران نامزدی هزار بار بهت گفته بودم تو تنها چیزی هستی که من در زندگی دارم!»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
داستانک، ترسانک، سوتی، شعر، عکس و هر ایده بامزه و جالب خود را به پیامک 2000999 یا شماره 09215203915 در تلگرام بفرستید.
* و تو آن شبنم عشقی که با آمدنت به روزگار تیره و تارم رنگ مهر و وفا بخشیدی. محمدم تولدت مبارک. مریم
* برنامه خندوانه هم مثل قسمت های طنز زندگی سلام پر شده از یه مشت بچه مثبت جلو میز نشین بی مزه.
داش مهدی، مشهدی اصیل
* صدای به هم خوردن یخ تو لیوان شربت از قشنگ ترین صداهاییه که می شه تو تابستون شنید!
محمد جواد سلیمی
* آقکمال؛ جناب عالی رو به یه ضیافت دعوت می کنم. ضیافت پنالتی ها. اگه مایلی کارت دعوت رو واست بفرستم؟!
آق کمال: نه، دست شما درد نگیره، مو از قبل به ضیافت شمع و گل و پروانه دعوت رفتم!
* حکایت «خدا را شکر که می گذرد» را برای شاعر طنزپردازت آقای خوشحال بخوان که هی به این ایام داغ آفتابی فحش می دهد، تا شاید ایشان از این کار دست بردارد و منصرف شود!
* آقای 21ساله ای که پدر همسر تان مذهبی نیست؛ اصلا پسندیده نیست که مسائل داخلی دو خانواده را انتقال دهید. مراقب باشید قربانی اختلاف عقیده بزرگ ترها نشوید. جز راست نباید گفت / هر راست نشاید گفت.
* به خانم مهدیسا صفری خواه بفرمایید اول فارسی یاد بگیرند بعد مطلب بنویسند. در یک قسمت، 10 کلمه خارجی به کار برده اند.
* اگر صخره و سنگ در مسیر رودخانه زندگی نباشد، صدای آب هرگز زیبا نخواهد شد!
احمد آقا اوغلی، قوچان
* آق کمال؛ جناب عالی کد رهگیری هم دارید؟!
آق کمال: کد رهگیریم هنوز صادر نشده، ولی شناسه واریز درم، بدم خدمت تان واریز کنن؟!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.