الهه توانا- نمیشود اهل و علاقهمند موسیقی باشی و از بعضی اتفاقات اینروزهای دنیای موسیقی متعجب و حتی غصهدار نشوی. خوانندهها، ترانهسراها، آهنگسازها و تنظیمکنندههای محبوبمان هنوز خوشبختانه حال هنرشان خوب است اما بعضی چهرههای جدید هم وارد میدان شده و میشوند که چندان قاعده بازی را بلد نیستند؛ آنها با ترانههای لاغر بیمارشان که توقع رعایت کردن وزن و قافیه هم ازشان انتظار زیادی است؛ با ملودیهای تکراری تقلیدیِ مأیوس کنندهشان، با طراحی ضعیف و بیکیفیت آلبومهای موسیقیشان و با صدای آموزشندیده خامشان طرفداران موسیقی را به هول و ولا میاندازند که نکند مسیر موسیقیمان قرار است به چنین سمت و سویی کشیدهشود. تلویزیون هم که با بزرگان موسیقی سر ناسازگاری دارد بهطرز عجیبی عرصه را برای ناواردها فراهم کردهاست و به شهرت بادآوردهشان دامن میزند و نتیجه، نازل شدن ذائقه موسیقیایی طیف وسیعی از مخاطبان می شود. در این پرونده قرار است «وضعیت امروز موسیقی ایران» را بررسی کنیم اما برای اینکه یکطرفه به قاضی نرفتهباشیم، از خود اهالی هنر نظر خواستهایم؛ آنچه میخوانید گفتوگوی ماست با یک ترانهسرای بهنام، یک آهنگ ساز قَدَر و یک گرافیست خلاق درباره روزهای بد موسیقی ایران.
بهزاد عبدی در یک مصاحبه نوشتاری، وضعیت امروز آهنگ سازی ایران را تحلیل کردهاست
مخاطب آهنگ سازِ نابلد را حذف می کند
«بهزاد عبدی»، آهنگ ساز توانمند و خوشنامی است که اسمش یادآور فهرست مفصلی از بهترین قطعات موسیقی است؛ اپراهای عروسکی عاشورا و مولانا و حافظ از بهیادماندنیترین آثار عبدی است؛ «سیانور»، «آل» و «مزارشریف» هم بعضی از تجربیات سینمایی او هستند که دو فیلم اخیر برای او دو سیمرغ هم به ارمغان آوردهاند. عبدی که مقدمات موسیقی را پیش «فرهاد فخرالدینی» آموخته و تحصیلاتش در موسیقی را در آکادمی اوکراین به پایان رسانده، معتقد است موسیقی امروز ایران جایگاه بدی ندارد اما میتواند به جایگاههای بهتری هم برسد.
آقای عبدی نظرتان درباره وضعیت فعلی موسیقی ایران چیست؟
در زمینه موسیقى پاپ (به معناى کلى کلمه و در برگیرنده همه سبکهاى پاپ)؛ در مقایسه با موسیقى روز دنیا در این سبک، پیشرفتهاى بسیار خوبى داشتهایم؛ دسترسى به شنیدن این نوع موسیقى در اندازههاى جهانى، باعث شدهاست از یک بُعدى بودن و البته زیرزمینى بودن، بیرون بیاید و بیشتر علاقهمندان این سبک را راضی کند. هرچند در زمینه ترانهها و انتخاب اشعار شاید بتوان تأمل بیشتری داشت ولى درمجموع این نوع موسیقى توانستهاست گام به گام با موسیقى روز دنیا حرکت کند. در زمینه موسیقى سنتى هم اتفاقات بسیار خوبى افتاده که بسیار جاى خرسندى است. تنها خطرى که این بخش را تهدید مىکند، شاید مورد عنایت قرار ندادن اصول موسیقى سنتى شامل دستگاهها، ردیفنوازى و موارد دیگر از سوی جوانان باشد؛ معتقدم معلمها باید هنرجویان خود را خیلی جدی و اصولی به یادگیرى ردیف، ترغیب و تشویق کنند. در زمینه موسیقى کلاسیک هم فقط نوازندگان بهترى داریم و ارکستر همچنان با سرعتى پایین، حرکتى افتان و خیزان دارد. به امید اتفاقات بهتر.
من ترجیح میدهم قطعه موسیقیایی، هویت مستقلی از کلام داشتهباشد؛ نه اینکه از آن منفک باشد بلکه به این معنا که از شنیدن آهنگ فارغ از شعر لذت ببرم. آهنگ سازها اکنون چنین مسئولیتی برای خودشان قائل هستند؟
همکارى و وحدت رأى در خلق یک اثر موسیقى که شامل شعر و ملودى است، در قدما بىنهایت بارز بود. اکنون این اتفاق بسیار کم میافتد یا اصلا نمىافتد. در قطعات با کلام، ارکستر باید به گونهاى که به رخ کشیده نشود، در خدمت بیان شعر و ملودى باشد. ارکستر نباید جایى باشد و ملودى جاى دیگری. آهنگ سازان باید براى ملودى وقت بگذارند، با جانِ شعر ملودى را عجین کنند و با ارکسترى مناسب آن را اجرا و ضبط کنند.
امروز ما با نسلی از آهنگ سازهای عجول و مشتاق شنیده شدن مواجه هستیم که دنبال کوتاه شدن مسیر هستند؛ چیزی که نمودش را شاید بتوان در پدیده «آهنگهای تو ماشینی» دید.
موسیقى تو ماشینى در همه جاى دنیا هست. آثارى هستند بدون پیچیدگى و وظیفهاى جز پرکردن فضاى محیطهاى عمومى ندارند؛ موسیقى خلوت و تفکر نیستند ولى مى توان همین موسیقىها را هدفمند کرد تا مفاهیم بهترى را بتوانند در همان سرخوشى منتقل کنند.
آسیب دیگری که امروز به چشم میآید، حضور فناوری در موسیقی است؛ حضوری که هم به کمک موسیقی آمده و هم برای بعضی آهنگ سازان نابلد فضایی فراهم کرده تا نواقص کارشان را بپوشانند. شما با من موافقید؟
بله. متأسفانه الان عدهاى با خرید چند برنامه و نمونه/(سمپل)هاى صوتى مستعمل و دم دستى تبدیل شدهاند به آهنگ ساز. البته مخاطب بسیار با شعور است و خیلى از این نابلدان را از صحنه حذف مىکند ولى به هر رو اینها وجود دارند و حتى در آثار فاخر هم شنیده مىشوند.
این روزها هروقت از سواد و دانش تخصصی در حوزه موسیقی صحبت میشود، بعضی از آهنگ سازان درمقام دفاع به ذوق و تجربه پناه میبرند. کسی بدون آموزش دیدن آهنگ ساز میشود؟
بدون دانش تنها مىتوان به ذوق اعتماد کرد و وقتى تنها به ذوق خود اعتماد کنى بعد از مدتى به تکرار خواهى افتاد. این یک اصل است. دانش در خدمت ذوق خواهدبود تا بتواند ذوق را بارور کند. اصول آهنگ سازى باید در چنته آهنگ ساز باشد وگرنه آهنگ ساز بدون این اصول خیلى زود حذف خواهد شد.
گفتوگو با یک ترانهسرا درباره حال و روز ترانه
ترانه های جدید نه قافیه دارد نه شاعرانگی
«حدیث دهقان» ترانهسرای جوان و خوشذوقی است که با بسیاری از خوانندههای پاپ مثل «فریدون آسرایی»، «علی لهراسبی»، «سینا شعبانخانی»، «میثم ابراهیمی» و «رضا صادقی» کار کرده؛ کارشناسی ارشد زبان انگلیسی دارد، مترجم و مدرس دانشگاه است و یک مجموعه ترانه منتشر کرده بهنام «مریضم کرده تنهایی». با او درباره روزگارِ نزارِ ترانه گپ زدهایم.
این روزها ترانه خوب کم میشنویم. ترانهسراها ضعیف عمل میکنند یا اشکال از جانب خوانندههایی است که بدون تسلط بر ادبیات سراغ ترانهسرایی میروند؟
دو دسته خواننده داریم؛ خوانندههای قدیمیتر که سالهاست در حوزه موسیقی فعالیت میکنند و بسیار هم موفق هستند؛ این گروه اگر پیشتر خودشان ترانه مینوشتند و آهنگ سازی میکردند و میخواندند، حالا به این نتیجه رسیدهاند هر کاری را به متخصصش بسپارند. گروه دوم، خوانندههای موج جدید هستند که در مدت کوتاهی کنسرت میگذارند، دیده میشوند و کارشان بهسرعت میگیرد. این گروه معمولا خودشان ترانه کارهایشان را مینویسند؛ ترانههایی که در آنها نه قافیهای وجود دارد، نه خبری از شاعرانگی است.
بههرحال ما قبلا ترانههای بهتری میشنیدیم، حتی اگر کار خیلی تخصصی انجام نمیشده و خوانندهها خود ترانهسرا هم بودهاند.
بله، ترانهها خیلی بهتر بودند ولی از یکجایی که به تکرار کشیده شد، خوانندهها تصمیم گرفتند کارها را تخصصیتر پیش ببرند، کار درستی هم کردند اما به جریان امروز و خوانندههای موج جدید هم نمیشود ایراد گرفت. مخاطب گسترده موسیقی، نوجوان و جوان است؛ نسلی که زبان و حتی فرهنگ مخصوص بهخودش را دارد. این نسل دوست دارد چیزهای دیگری را طورِ دیگری بشنود.
مسئله اینجاست که ترانههای بدیعی هم نمیشنویم؛ همان فضای عاشقانه پر شکوه و شکایت.
من از تغییرات زبانی حرف میزنم؛ مخاطب جوان و نوجوان امروز، دنبال لحن و واژه تکیهکلامهای خودش میگردد. ولی اینکه در ترانهها ردیف و قافیه بههمریخته، اصلا قابل دفاع نیست. من نمیدانم این ترانهها چطور مجوز میگیرند. ترانهسراهای خوب ما که ثابت شده هستند و کارهای فاخری دارند، کارهایشان مجوز نمیگیرد یا اصلاحیههای وحشتناک میخورد. از طرف دیگر ترانههای ضعیف پراشکالی میشنویم که همگی مجوز ارشاد دارند. اگر این کارها بهدلیل ایرادهای قافیهای و وزنی و زبانی مجوز نگیرد، فاجعه اینقدر عمق پیدا نمیکند.
ما قطعا به ترانه عاشقانه نیاز داریم اما آیا ترانه به حوزههای دیگری نمیتواند وارد شود؟
ما نمیتوانیم ترانه اجتماعی و سیاسی، که واقعا حرفی برای گفتن داشتهباشد، بنویسیم؛ حتی اگر در سلیقه خواننده باشد و مخاطب هم داشتهباشد. همه حرفهای گفتنی در ترانه اجتماعی سانسور میشود، حرف سیاسی هم که نمیشود زد. نسل جدیدی هم که دربارهاش حرف زدیم، اگر قرار باشد ترانه غیرعاشقانه متفاوتی بشنود، ترجیح میدهد زهری در آن باشد؛ دوست دارد زبان آن مثل زبان خودش بیپروا و مستقیم باشد که این امکان وجود ندارد.
بهطور کلی، ترانه چه کارکردی دارد؟
یکی از کارکردهای ادبیات این است که مخاطبش را بهفکر فرو ببرد. اما ما الان در عصر بیحوصلگی بهسر میبریم؛ مخاطب حوصله شنیدن چیزی که نیاز به فکر کردن و رمزگشایی داشتهباشد، ندارد. برای ترانهسرا حفظ کردن شاعرانگی و گفتن حرف مهمی که نیازی به چندبار گوش کردن نداشتهباشد، کار سختی است. موزیسینها هم ترجیح میدهند برای زودتر شنیده شدن و بهنتیجه رسیدن راه کمخطرتری انتخاب کنند و چندان تمایل ندارند مخاطب را هدایت کنند و توقعش را بالا ببرند.
بهنظر میرسد در شرایط بهوجود آمده هیچ تقصیری را متوجه ترانهسراها نمیدانید.
ترانهسراها چه قدیمیها و چه جدیدترها که من خیلیهایشان را میشناسم، دارند خیلی خوب کار میکنند، البته دیگرانی هم هستند که فقط مینویسند و برایشان مهم نیست چه چیزی مینویسند. من اما فکر میکنم کمتر تقصیری متوجه ترانهسراهاست. چون یکجاهایی مجبورند تن بدهند به نوشتن ترانههایی که خودشان را هم راضی نمیکند؛ برای اینکه بههرحال میخواهند کار کنند و باید با آهنگ ساز و خواننده راه بیایند.
این روزها چیزی باب شده به اسم «آهنگهای تو ماشینی»؛ ترانه سرودن برای چنین آهنگهایی که تنها معیار سازندگانشان ضرب گرفتن و همراهی کردن مخاطب است، کار آسانی نباید باشد.
دقیقا. 95 درصد سفارشهای من کارهایی است که تأکید میکنند حتما تکیهکلامی در آن باشد که تکرار و راحت به ذهن سپرده شود. میگویند همین کافی است، نمیخواهد زیاد شعر داشتهباشد! من خیلیوقتها -حتی در سطحیترین کارهایی که مینویسم- سعی میکنم حداقل دو سه سطر داشتهباشم که خودم را راضی کند اما اغلب برگشت میخورد و از من میخواهند همان دو سه قسمت را هم عوض کنم. میخواهند زود جواب بگیرند و برای این کار باید راحتتر در ذهن مخاطب بنشینند.
اینکه شعر برای یک عده تبدیل به منبع درآمد شده، آسیبزا نیست؟
اگر تنها منبع درآمد باشد چرا، چون مجبور میشوی با هر شرایط و خواستهای کنار بیایی. از طرف دیگر وقتی تعداد کارهایی که یک شاعر مینویسد بیشتر میشود، کیفیت هم پایین میآید. تصور کنید به شما مثلا پنج تا ملودی مختلف میدهند و میخواهند روی آنها ترانه بگویی. اصلا یکی از دلایلی که نمیشود توی بعضی از کارها شاعرانه کار کرد، این است که ملودی از پیش تعیین شدهاست. باید چیزی بنویسی که روی ملودی بنشیند و کار دیگر دست تو نیست.
بزرگترین دغدغه ترانه امروز چیست؟
بزرگترین دغدغهاش ارشاد است؛ جایی که باید نظارت کافی داشتهباشد، ندارد؛ جایی هم که لازم است سختگیری کند، نمیکند. دستوپای ترانهسراها بسته است. ما اجازه نداریم از خیلی واژهها و تعابیر و توصیفها استفاده کنیم. محدودهای برایمان مشخص شده که هر قدر هم خلاق باشیم در این محدوده به تکرار میافتیم. هر روز ترانههای زیادی برگشت میخورد که حتی نمیدانیم اشکالشان کجاست، کسی هم نیست که دلیلش را توضیح بدهد.
بررسی کاور آلبومهای موسیقی در گفتوگو با یک طراح گرافیک
جلد آلبومها آشفته و تقلیدی است
«مجید کاشانی»، طراح گرافیک با سابقه و خلاقی است که در حوزههای مختلفی مثل طراحی پوستر، جلد کتاب، لوگو و... سابقه طراحی دارد و حالا چهار پنج سالی است که بیشتر بر طراحی گرافیک برای موسیقی متمرکز شدهاست. از آخرین آثار او طراحی جلد «رهش» تازهترین کتاب امیرخانی و آلبوم «گزیده آثار کیهان کلهر» است.
کاور آلبوم چرا مهم است؟
کاور، ویترین آلبوم موسیقی است. خیلی از موزیسینها آلبومی را به عنوان یک اثر هنری تهیه میکنند و فکر میکنند تمام ماجرا همین است. من همیشه میگویم از لحظهای که کار تهیه موسیقی تمام میشود، این اثر تبدیل به یک کالا میشود. کالایی که باید برود توی بازار، رقابت کند و به فروش برود. کاور آلبوم، حکم بستهبندی این کالا را دارد که غیر از وجوه هنری و ارتباط با محتوا، باید بتواند بین دهها جلد سیدی در فروشگاه جلب توجه کند. درحالی که الان عملا این اتفاق نمیافتد، همه جلد آلبومها شبیه به هم است و مخاطب اگر شناخت قبلی از آلبوم نداشتهباشد، از روی کاور آن نمیفهمد توی آلبوم چه اتفاقی دارد میافتد و با موسیقی خوبی مواجه است یا نه؟
با وجود این اهمیت، طرحی که بیش از همه روی آلبومها میبینیم یک عکس آتلیهای از خواننده است؛ انگار این تنها طرح ممکن است.
برای یک گروه از هنرمندان استفاده از عکس روی آلبوم، توجیهپذیر است؛ چهرههایی مثل استاد «شجریان»، «علیزاده»، «کلهر» و افرادی در این سطح. این چهره برای جلب توجه و خرید به مخاطب کُد میدهد. هرچند اساسا من موافق نشان دادن چهره به عنوان نماد تصویری اصلی نیستم. درباره بقیه هنرمندانی که ممکن است موزیسینهای خوبی هم باشند اما مردم آنها را به چهره نشناسند؛ همواره توصیه میکنم بهتر است فضای موسیقی آلبومشان بهعنوان یک عنصر تصویری بیاید روی آلبوم، چون چهرهشان کمکی نمیکند.
و در جواب نمیگویند میخواهم به این واسطه چهرهام را به مخاطب بشناسانم؟
چرا ولی توضیح من به آن ها این است که هنرمند با موسیقی خوب تبدیل به چهره میشود نه با عکسش! البته شاید در موسیقی پاپ، چهره و پوشش خواننده و آهنگ ساز برای مخاطبان جذاب باشد ولی حداقل در حوزهای که من دارم کار میکنم، یعنی موسیقی سنتی ایرانی، اغلب مردم دنبال زیبایی و آرایش چهره نیستند، دنبال موسیقی خوب هستند.
در پاسخ به سوال اول درباره ارتباط محتوا و کاور آلبوم صحبت کردید. این ارتباط چطور برقرار میشود؟
من برای ارتباط با محتوا به دو شیوه عمل میکنم؛ در آلبومهای باکلام، کلیت حاکم بر اشعار و موسیقی به من خطوربط میدهد و ارتباط با محتوا را آسان میکند. در آلبومهای بیکلام هم میروم سراغ دریافتهای شخصی و ذهنی خودم. آهنگ ساز، فضای شخصی خودش را وارد آلبوم میکند، من هم برداشتهای ذهنی و حس شخصی خودم را به عنوان یک مخاطبِ جدی تصویر میکنم. البته خیلی از خوانندهها از ما انتظار دارند دقیقا به فضای ذهنی آنها برسیم که طبیعتا چنین اتفاقی ممکن نیست و من هم هیچوقت این راه را نرفتهام.
درباره بَندهای موسیقی بهنظر میرسد به توافق رسیدن سرِ طراحی آلبوم سختتر است، برای همین با یک عکس دستهجمعی از گروه کار خودشان را راحت میکنند.
به جز یکی دو مورد، من تجربه چندانی در همکاری با این بندها نداشتم. اما همینطور است، دلیل اصلیاش هم آشفتگی و بیبرنامگی گروه است. در دنیا گروههای حرفهای یک مدیر رسانهای دارند، او با تکیه بر دانش و آشنایی با این کار تخصصی، تصمیم میگیرد کاور را به کدام طراح حرفهای بسپارد. منتها در ایران، همه از خواننده و ناشر تا نوازنده و آهنگ ساز و اقوام و دوستان درباره کاور آلبوم نظر میدهند! خیلی وقتها طراحها از سر بیتجربگی میخواهند همه را راضی کنند که خب ممکن نیست و درنهایت یک عکس دستهجمعی میرود روی کاور.
غیر از کمبود خلاقیت و تکراری بودن کاورها، ناهم خوانی عناصر تصویر هم گاهی اذیتکننده میشود.
بله، یکسری قالبهای از پیش تعیینشده وجود دارد که مبارزه کردن با آنها کار راحتی نیست؛ مثلا خوانندههای سنتی فکر میکنند رنگ کاور حتما باید قهوهای باشد یا حتما باید از خط نستعلیق استفاده شود. مشکل بعدی، ناهماهنگی عناصر تصویری مثل تصویر، رنگ، فونت و... است. طراح باید مثل یک رهبر ارکستر از مجموعه این سازها که هر کدام یک صدا دارند، صدایی هماهنگ و گوشنواز دربیاورد.
برای طراحها پیشنهادی دارید؟
الان تقریبا در همه کشورهای پیشرفته دنیا چیزی به اسم سیدی وجود ندارد یا این که از عرصه خارج میشود. ذات طراحی گرافیک اما عوض نشده؛ یک وقتی کاور طراحی میکردیم و چاپ میشد، الان میرود توی صفحه وب و شبکههای اجتماعی. ما قبلا با یک گرافیک ساکن طرف بودیم، الان رسانه جدید به ما اجازه میدهد حرکت و صدا را وارد کار کنیم؛ حتی میتوانیم فضای تعاملی ایجاد و مخاطب را هم وارد بازی کنیم.