- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
حجت الاسلام و المسلمین قرائتی در تفسیر آیات 31 و 32 سوره «یس» درباره درس گرفتن از تاریخ و پیشینیان با این مضمون که: «آیا ندیدند چه بسیار نسلهایی را که قبل از آنان هلاک کردیم و آنان به سوی این کفّار بر نمیگردند؟ و نیستند آنان، مگر اینکه همگان نزد ما حاضر میشوند.» نکاتی را مطرح کرده اند که می خوانید:
1-کسانی که در تاریخ تحقیق نکنند و از سرنوشت گذشتگان عبرت نگیرند، مورد انتقاد قرار میگیرند. 2-سنّتهای الهی در تاریخ ثابت است و سرنوشتها به یکدیگر شباهت دارد و دیدن یک صحنه میتواند الگوی صحنههای دیگر باشد. 3-نقل تاریخ، سبب تهدید مجرمان و تسلّی پویندگان راه حقّ است. 4-نتیجه استهزای انبیا هلاکت است. 5-بعد از قهر الهی راهی برای برگشت و جبران نیست، فرصتها را از دست ندهیم. 6-هلاکت کفّار پایان کارشان نیست، بلکه آغاز عذاب آن هاست. 7-تمام مردم در قیامت یکجا حاضر میشوند.
تفسیر نور
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
این عبارت کنایه از مبارزه آشکار است نه پنهانی. وقتی میگویند فلانی شمشیر را از رو بسته است، یعنی اهل حیله و فریب نیست که شمشیر پنهان داشته باشد و از پشت خنجر بزند، بلکه آشکارا مبارزه میکند. عیاران و جوانمردان به خاطر این که تشکیلات محرمانه داشتند و به ظاهر کسی آنها را نمیشناخت، زمان انجام مأموریت شمشیر را از رو نمیبستند بلکه کمربند چرمی را در زیر لباس به کمرشان میبستند و شمشیر را به حلقه کمربند آویزان میکردند طوری که معلوم نشود سلاحی دارند و احیاناً شناخته شوند. اما بعدها که تشکیلات عیاری رونق پیدا کرد، هرگاه که دشمن را ضعیف و ناتوان تشخیص میدادند و مبارزه پنهانی را ضروری نمیدیدند، بدون هیچ ترسی شمشیر را از رو میبستند و دشمن را از پای درمیآوردند. این عبارت با گذشت زمان، به صورت ضربالمثل درآمد و در موارد مبارزات علنی و آشکار و به منظور تحقیر طرف مقابل مورد استفاده قرار گرفت.
برگرفته از «ریشههای تاریخی امثال و حکم» گردآوری مهدی پرتوی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
برعکس عمل کن! 10 روز، به جای اینکه احساسِ یک آدم ضعیف و غمگین را داشته باشی، احساسِ یک انسانِ با اقتدار و قوی را داشته باش و از تهِ دل اقتدار و شادی را حس کن.
ـ یعنی به خودم دروغ بگویم؟!
چه فکر کنی ضعیف هستی و چه قوی، در هر دو صورت داری به خودت دروغ میگویی، پس چه بهتر که دروغِ با ارزشی باشد.
ـ این کار چه سودی دارد؟
جهانت را به سمتِ آنچه که رفتار میکنی سوق میدهد.
برگرفته از «سفر به دیگر سو» اثر کارلوس کاستاندا، ترجمه دل آرا قهرمان
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
کار ما نیست شناسایی «راز» گل سرخ
کار ما شاید این است
که در «افسون» گل سرخ
شناور باشیم
سهراب سپهری
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سه مرد قوی هیکل به زور خودشان را زیر یک چتر بچه گانه جا دادند، به طوری که هیچ کدام خیس نشدند. چطور چنین چیزی ممکن است؟
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
دکتر بعد از معاینه مریض، رفت توی فکر. از جایش بلند شد و شروع کرد به قدم زدن توی مطبش. چندبار که طول اتاق را رفت و آمد انگار که چیزی به ذهنش رسیده باشد، چشمهایش برق افتاد و اخمش باز شد. نشست پشت میزش و شروع کرد به نوشتن نسخه. رو کرد به مریض و گفت: «غیر از این نسخه که نوشتم برات، چند تا پاچه گوسفند هم بگیر و بپز و چند روز آبش رو بخور. ان شاءا... خوب میشی.» مریض تشکر کرد و نسخه را گرفت و رفت.
پرسیدم: «آقای دکتر! خیلی فکر کردین تا نسخه رو نوشتین. چرا؟» دکتر خندید و گفت: «داروی این بنده خدا قیمتش صد تومن می شد. از سر و وضعش پیدا بود که همچین پولی نداره. کمی فکر کردم تا دستور یک داروی ترکیبی یادم اومد. این دارو رو داروخانه با چهار تومان درست میکنه و خاصیت همون داروی صد تومانی رو هم داره، ان شاءا... . در ضمن باید بهش سفارش میکردم یک جوجه آب پز کنه و آبش رو بخوره که اون هم گرونه. یادم اومد میتونه جاش دو تا پاچه گوسفند بپزه.» دکتر درست میگفت. آن روزها جوجه و مرغ مثل حالا زیاد نبود و خود جوجه غذای اعیانها بود. اما پاچه گوسفند چندان قیمتی نداشت.
برگرفته از «فریاد در تاکستان»، اثر محمد خسروی راد
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
پدیده جدید «خیابان خواری»! اون قدر اومده جلو که تیر چراغ برق افتاده وسط اتاقش!
* حالا ایران تو جام جهانی روسیه همون قدر شانس داره که استقلال تو جام باشگاه های آسیا!
* کاش یک حقوقی ام به بیخواب ها می دادند که حداقل بیخوابی مان بدون دغدغه مالی باشد.
* در خود ایتالیا قوت غالب مردم قرمه سبزی و آبگوشت است. آن وقت در ایران ملت پیتزا پیتزا می کنند!
* وقتی مامانم می خواهد یک چیز خنده داری تعریف کند، این قدر قبلش می خندد و من را هم از خنده خودش می خنداند، دیگر قضیه را که تعریف می کند، همه مزه اش رفته!
* رونالدو جان، داداچ منتظر باش همین هایی که الان در اینستاگرامت دارن تحسینت میکنند واسه توپ طلا، بعد از جام جهانی از خجالتت در میان!
* جان عزیزتان برای شماره کسی که مُرده، تلگرام نصب نکنین. یک هو جوین می شه، آدم کپ میکنه!
* گروه استقلال دیگه گروه مرگ نیست، قشنگ واکینگ دده!
* منصوریان هرقدر مربی داغونی بود ولی پیشگوی خوبی بود. می گفت سال ۹۶ یک اتفاقایی برای استقلال می افته که تو تاریخ نیفتاده که افتاد!
* فقط اون لحظه که دوست قدیمیت رو می بینی با شور و اشتیاق میری پیشش میگی سلام فلانی، خوبی؟ و اون با سردی جواب میده، خوبم شما خوب هستین؟
* باید بگم من از هفت سالگیم لباس اسکی داشتم البته فقط یقه شو!
* دلم میخواد از تمام باجههایی که رو شیشهشون نوشتن سوال نفرمایید، سوال بفرمایم!
* به مامان بزرگم میگم اسم کوچیک بابابزرگم چیه؟ میگه: «نمی دونم، خودمم بابابزرگ صداش میکنم!»
* استرس فقط اونجا که اندازه کرایه خودت پول داری و یک آشنا می شینه کنارت!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آزادی از دست هنر خود!
تلگراف- هر روز اجراهای هنری شکل و روش جدیدتری پیدا می کنند. تا جایی که گاهی خود هنرمند هم به شر آن ها می ماند و اسیر هنرش می شود! به عنوان مثال یک هنرمند بلژیکی که خود را با زنجیر سه متری به یک بلوک سنگی وصل کرده بود، بعد از 19 روز و 438 ساعت تلاش برای تراشیدن بلوک، سرانجام نتوانست از هنر خود خلاص شود و دست به دامن یک کارگر حرفه ای شد. در این مدت او در همان محل غذا می خورد و می خوابید و زندگی می کرد. این هنرمند منظور خود از این اجرای هنری را آزاد شدن از هنر و تاریخ هنر و مبارزه با ناامیدی اعلام کرده بود و با این که موفق نشد گفت: «این را به عنوان یک شکست نمی بینم. برعکس، من توانستم با مردم ارتباط برقرار کنم»!
اولین پیتزای فضایی
آسوشیتدپرس- فضانوردان ایستگاه فضایی بین المللی، عکس ها و ویدئویی که نشان می دهد در طول آخر هفته، اولین پیتزای خود را پخته اند منتشر کردند. جالب این جاست که خدمه سفینه اعلام کرده اند زمان کمتری را برای پهن کردن خمیر و محتویات پیتزا صرف کرده اند! یکی از فضانوردان که ایتالیایی است پس از خوردن این پیتزا، آن را به طور غیر منتظره ای خوشمزه توصیف کرد!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
گتی ایمیج- نیروی پلیس درحال هنرنمایی در یک جشنواره، هندوستان
گاردین- ساختمانی مثلثی در چین که از این زاویه انگار فقط یک دیوار است!
رویترز- جشنواره هنرهای برفی، چین
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
امروز شنبه است و احتمالا الان که دارید این مطلب را میخوانید صبح شنبه است. صبح شنبه برای من روزی است با مجموعه اتفاقهای تکراری. چطور؟ این طور که ابتدا با پیام ناگهانی شوهرخاله (شاید در گروه فامیلی شما شوهرعمه و البته شوهرعمه بودن از آن چه فکر میکنید به پدر خودتان نزدیک تر است) در ساعت 6 صبح بیدار میشوم و میبینم که این بزرگوار یک دسته گل در گروه فامیلی گذاشته و نوشته: «صبح همگی بخیر. من، بیل گیتس و مرحومین استیو جابز و مهاتما گاندی هفته خوبی را برای شما عزیزان آرزومندیم». پس از این اتفاق چند دقیقهای سکوت سنگینی گروه را فرامیگیرد و بعد هر کدام از اعضای گروه که با این پیام خواب نما شدهاند، دست و صورتشان را میشویند و شروع میکنند حدود نیم ساعت به هم سلام کردن و صبح به خیر گفتن.
فاز بعدی این است که آن هایی که باید بروند سر کار، با کوله باری از اندوه و «من این زندگی رو نمی خوام» تن گرامیشان را میکشند سر کار و آن هایی که نباید بروند سر کار هم در حالی که سه هیچ از همه جلوترند دوباره میروند وارد فاز بعدی خواب شوند. بعد یک ساعتی که میگذرد آنهایی که سر کار رفتهاند جدیدترین پیامهای بامزه و لوس با مضمون «صبح شنبه خر است»، «صبح شنبه شرم بر تو!» را از همکارانشان دریافت میکنند و این بار موجی از این نوع پیامها گروه را فرا میگیرد. شوهرخاله هم که میخواهد نشان دهد به همه عقاید احترام می گذارد یکی یکی همه این پیغامها را ریپلای میکند و مینویسد: «سپاس گزارم، میدانم که من باب مزاح است وگرنه صبح شنبه باید انرژی مثبت بفرستیم و به قول مهاتما گاندی...»
حتی در این روز آبدارچی محترم شرکتتان هم حال و حوصله ندارد و آبجوش را میریزد روی چایی که از پنج شنبه باقی مانده و میگذارد جلوی شما و با حالت «صبح شنبه چای خوردنت دیگه چیه» محل را ترک میکند. اصلا خود من هم حوصله این که شنبهها ستون بدهم را ندارم. البته خوبیاش این است که اینها را من دیروز نوشتهام و امروز که شما میخوانیدش قطعا وارد فردا شدهایم و در اصل من نمیتوانم بگویم امروز نوشتهام. اما در پایان یک خبر خوش هم برایتان دارم و آن هم، این است که پس از خواندن این مطلب شما دو سه دقیقه به ظهر و برگشتن به خانه نزدیکتر شدهاید!
محمدعلی محمدپور
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* برای ترفندهای بادمجان، هیچ کدام تاثیری ندارد! تنها روش موثر چشیدن بادمجان قبل از سرخ کردنه.
* نوجوون که بودیم مامانم بادمجون که پوست می کند می داد ما نوبتی بچشیم تا هرکدوم تلخ بود بندازه دور!
* آق کمال دمت گرم که قدر زن و زندگیت رو می دونی، کاش بقیه آقایون هم رفتار با همسرانشون رو ازت یاد بگیرن!
* آقای علیرضا کاردار؛ دانشجو خوبه فرشته باشه، نه شیطون!
* نوشته تان در قسمت زندگی بزرگان درباره دکتر شیخ با عنوان چرا ایستاده ای، خوراک معنوی جوان امروزی بود. همیشه سالم باشید و با شرح حال زندگی بزرگان، درس زندگی به نسل امروزی بدهید.
* از این که سه نقطه را گذاشتین ممنونم.
* کاش در پرونده زندگی سلام درباره جن ها هم بنویسید. امیرحسین صادقی
* پسر و برادر گلمان محمد جان، 17آذر سالروز تولدت را با تقدیم هزاران گل تبریک گفته، امیدوارم همیشه تندرست باشی. از طرف مامان، بابا و فائزه
* بی تو این دیده کجا میل به دیدن دارد. قصه عشق مگر بی تو شنیدن دارد؟ مسعود مجنونپور
پاسخ خفن استریپ شماره قبل: سریش - پاروزن - پیله کردن
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
پاسخ: چون هوا بارانی نبود و خورشید می تابید!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.