محیا فرجی-کتابخانه ای را تصور کنید که در آن، به جای کتاب های کاغذیِ متنوع، انسان های مختلف با سرگذشت های گوناگون، به عنوان کتاب، درونِ قفسه ها نشسته اند و منتظرند سراغشان بروید و بخوانیدشان! وارد کتابخانه می شوید و بین قفسه ها قدم می زنید. مطمئن نیستید دنبال چه هستید، پس بی هدف آن قدر می چرخید تا بالاخره یک کتاب توجه تان را جلب کند. روی طبقه اول قفسه، یک مهاجر، یک سیاه پوست آفریقایی-آمریکایی و یک نابینای مادرزاد نشسته اند. سرتان را می چرخانید و قفسه بالاتر را نگاهی می اندازید. یک بی خانمان و یک بیمار اوتیست قرار دارند. کمی آن سوتر، مردی که به تازگی از کار بیکار شده چهار زانو نشسته و با دهانی نیمه باز به شما نگاه می کند و انگار آماده صحبت کردن است. با خود فکر می کنید لابد آن چنان که باید و شاید دل به کار نمی داده و تقصیر خودش بوده که شغلش را از دست داده اما قبل از این که مسیرتان را به سمت قفسه دیگری کج کنید، به شک می افتید؛ احتمال کمی هم هست که ایراد از او نبوده و ماجرا چیز دیگری باشد! تصمیم تان را می گیرید. کتاب موردنظرتان را انتخاب کرده اید. به کتابدار اطلاع می دهید و مردِ از کار بیکار شده را اصطلاحا به امانت می گیرید تا ماجرا را در مدت زمانِ 20 دقیقه، در فضای کتابخانه از زبان خودش بشنوید و در جریان تجربه و سرگذشتش قرار بگیرید. این، اساس کتابخانه هایی است که در دنیا آن ها را با نام «کتابخانه های انسانی» می شناسند. کتابخانه هایی که در آن ها خبری از کتاب های کاغذی نیست. بلکه به جای کتاب، انسان هایی نشسته اند که می توانید با گفت وگو از روزگارشان باخبر شوید. تصورات معمول خود از کتابخانه محله و دانشگاه را کنار بگذارید. اینجا با تمام کتابخانه هایی که دیده اید، زمین تا آسمان فرق دارد اما همچنان یک شباهت بزرگ پابرجاست: هرگز یک کتاب را براساس جلدش قضاوت نکنید!