مثبت من
تعداد بازدید : 61
قانون 15 دقیقه چیست؟
این قانون به قدرت تغییرات کوچک توجه دارد یعنی به شما اطمینان می دهد که با رعایت چند راهکار ساده، به راحتی می توانید شانس موفقیت تان را در زندگی بالا ببرید. به گزارش سایت «فرارو»، ساموئل اسمایلز، مولف کتاب اخلاق و اعتماد به نفس است که جزو کتاب های معتبر و معروف حوزه روان شناسی است. او معتقد است تکرار کارهای کوچک نه تنها شخصیت انسان را می سازد بلکه شخصیت ملت ها را تعیین می کند؛ بنابراین قانون 15 دقیقه ای که در ادامه توضیحات لازم درباره آن ارائه شده است، می تواند به شما، خانواده تان، جامعه و حتی کشورتان در راستای رسیدن به اهداف مفید کمک قابل توجهی داشته باشد.
5 مثال کاربردی درباره قانون 15 دقیقه
قانون 15 دقیقه عبارت است از این که انجام مستمر و کوتاه یک کار، بهتر است از غیر مستمر بودن و اختصاص زمان بیشتری به آن. بگذارید منظورمان را با 5 مثال کامل کنیم.
1-اگر روزی 15 دقیقه را صرف تفکر کنید در پایان یک سال، تغییر ایجاد شده در خویش را به خوبی احساس خواهید کرد.
2-اگر روزی 15 دقیقه از کارهای بی اهمیت خویش بکاهید، ظرف چند سال موفقیت نصیبتان خواهد شد.
3-اگر روزی 15دقیقه را به فراگیری زبان اختصاص دهید از هفته ای یک بار کلاس زبان رفتن بهتر است.
4-اگر روزی 15دقیقه را به پیاده روی سریع اختصاص دهید از هفته ای چند بار به باشگاه ورزشی رفتن، نتیجه بهتری خواهید گرفت.
5-اگر روزی 15 دقیقه مطالعه و سلول های خاکستری خویش را درگیر کنید؛ به پیشرفت های عظیم یادگیری دست خواهید یافت.
زیبایی روش یا قانون 15 دقیقه در این است که آن قدر کوتاه است که هیچ وقت به بهانه این که وقت ندارید آن را به تاخیر نمی اندازید.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 97
پیامک های شما
برای آن که مشاوران و روانشناسان بتوانند پاسخهای مؤثرتری به سوالات و پیامکهای شما بدهند، نیاز به اطلاعات بیشتری داریم؛ بنابراین همراه با درج سوالات خود « سن، میزان تحصیلات، شغل، سطح اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود و خانواده» (همین اطلاعات را درباره فرد مقابل خود) بنویسید.لطفا ابتدای پیامک خود کلمه «مشاوره» را بنویسید.
* ۲۳ ساله و صاحب یک فرزند و کارشناس علوم قرآنی هستم و هم اکنون سربازم. مشکلاتی از قبیل بیکاری و گرانی را صددرصد قبول دارم؛ ولی با اندک تجربه ام، نصیحتم به هم سن و سالانم این است که قدر نعمت جوانی را بدانید و با انتخابی خوب و درآمدی اندک، زندگی تان را با توکل به خدا شروع کنید که اگر توقع و انتظارات را پایین نیاورید، تشکیل زندگی تا ابد سخت خواهد بود.
* من24ساله ام. با خانمی مطلقه آشنا شده ام. وابستگی بیش از حد بین ما پیش آمده است و تفاوت سنی مان 12سال است. خانواده ام کاملا با این موضوع مخالفند. راهنماییام کنید ادامه بدهم یا تمامش کنم؟
مشابه سوال شما را بارها در این صفحه پاسخ داده ایم، خوشبختانه شما خودتان به مسئله اصلی اشاره کرده اید، وابستگی! این وابستگی که بین شما شکل گرفته است وابستگی ناسالمی است که آسیب های زیادی به همراه دارد، ارتباط مرد جوان 24 ساله ای با خانمی که از خودش 12 سال بزرگ تر است و سابقه جدایی از همسر را دارد، بدون هیچ واکاوی دیگری نشان دهنده رابطه ای ناسالم و آسیب زاست. با توجه به نبود تناسب بین شما، سن حساس تان و نیاز به داشتن همسر که به طور طبیعی شما را وادار می کند در این رابطه بمانید، مخالفت خانواده ها و... قطعا این رابطه پایان خوشی ندارد و ممکن است مشکلات بیشتری را هم برایتان به وجود بیاورد. ماندن شما در این رابطه نه از منطق تان پیروی می کند نه از عرف و فرهنگ و سلامت روان. اگرچه قطع رابطه به دلیل وابستگی ایجاد شده، برای شما بسیار دشوار است؛ ولی اگر واقعا خواهان انجام کار درست و انسانی هستید که برای هر دوی شما مناسب باشد، به سرعت این رابطه را تمام کنید و البته دردهای آن را بپذیرید و تحمل کنید تا دوره فشار روانی تان طی شود. بسیار مناسب است که هم برای یافتن دلایل روانشناختی که شما را به این رابطه کشانده است و هم برای شناخت بهتر خود از کمک مشاوری متعهد و مجرب بهره ببرید تا در آینده دوباره ناخواسته دچار این مسائل نشوید و به نیازهای طبیعی تان با ازدواجی خوب و سالم پاسخ دهید.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 73
غلبه بر ترس از مرگ در سالمندی
ترس از مرگ، ترسی طبیعی است بنابراین نمیتوانیم بگوییم که ترس از مرگ فقط در سالمندان بروز میکند، اما با افزایش سن ممکن است این نوع ترس افزایش پیدا کند و در دوران سالمندی و کهنسالی به بیشترین حد ممکن برسد و حتی تا جایی پیش برود که گاهی به یک اختلال روانی تبدیل شود. به گزارش سایت «بیتوته» این ترس تا حد زیادی طبیعی است و جدایی از همسر، فرزندان و اطرافیان، ترس از تنها شدن، باورهای نادرست درباره مرگ، عملکرد فرد در طول زندگی و همچنین نداشتن تجربه شخصی از مرگ و رازهای مربوط به آن از جمله عواملی محسوب میشود که میزان ترس سالمندان از مرگ را رقم میزند.
علائم این ترس
این ترس با علائمی مثل نگرانی، اضطراب، به زبان آوردن نگرانی ها و مشغولیات ذهنی درباره آینده عزیزان و... بروز میکند؛ البته گاهی نیز سالمندان با وجود ترسی که دارند، ترجیح میدهند درباره آن صحبت نکنند، در صورتی که با مطرح کردن موضوع، میتوانند به راحتی ترس های بیهوده و استرس را به کمترین حد ممکن برسانند.
نقش اطرافیان
تحقیقات متعدد نشان میدهد داشتن خانواده و خویشاوندانی که به حرفهای سالمند گوش و با حرف زدن، نگرانی های او را برطرف میکنند، تاثیر زیادی بر کاهش این نوع ترس دارد؛ اما در مقابل خانواده هایی که با سالمندان خود کمتر حرف میزنند و ارتباط محدودتری دارند، میزان ترس از مرگ را در فرد سالمند افزایش می دهند، زیرا او در بیشتر مواقع به مرگ فکر میکند و استرس و اضطرابی همیشگی دارد.
آیا ترس از مرگ میتواند باعث بروز افسردگی در فرد سالمند شود؟
اگر میزان ترس به حدی برسد که زندگی طبیعی سالمند را تحت تاثیر قرار دهد، میتواند به افسردگی وی منجر شود که چند علامت دارد. به بیان دیگر، عوامل مختلفی در افسردگی سالمندان نقش دارد و ترس از مرگ میتواند یکی از آن ها باشد. نباید فراموش کرد دوری از اجتماع و تنها شدن به دلیل مرگ همسر، باعث افزایش زمان های بیکاری فرد سالمند میشود و او زمان بیشتری پیدا میکند تا به مقوله مرگ فکر کند و به دلیل خیال بافی های منفی، به مرور زمان و هر روز بیشتر از دیروز از مرگ بترسد. اعتقادات دینی و باورهای قلبی به زندگی پس از مرگ تا حد زیادی در کاهش ترس ناشی از مرگ موثر است.
علایم افسردگی در سالمندان
افسردگی در سالمندان میتواند علاوه بر ترس از مرگ، با علائمی مثل غم و اندوه، ابراز بیقراری و ناراحتی، احساس خستگی و فرسودگی، لذت نبردن از سرگرمی های گذشته، صرف نظر از ارتباطات اجتماعی، کاهش اشتها و از دست دادن وزن، وجود اختلالات شدید در زمان خواب، کاهش اعتماد به نفس و خویشتن دوستی و حتی مشکلات جسمانی مانند دردهای مفاصل و سردردهای مزمن بروز کند که برای تشخیص و درمان این افسردگی حتما باید از یک روان درمانگر کمک گرفت. در این بین نوع نگرش افراد به مرگ و جهان پس از آن نیز میتواند در میزان ترس از مرگ و ابتلا به افسردگی او موثر باشد. هر نگرش و باوری که مرگ را سخت و مرموز و ترسناک جلوه دهد، مخرب و منفی است و ترس از مرگ را در سالمندان افزایش میدهد، اما هر باوری که پذیرش مرگ را همیشه در دورنما داشته باشد و آن را قسمتی طبیعی از زندگی بداند، از نظر عملی و روانشناختی، چه برای نگرش واقعگرایانه تر نسبت به زندگی و چه برای پذیرش آسان تر ترک جهان، به افراد به ویژه سالمندان کمک میکند.
توصیه به سالمندان برای این که بتوانند با ترس خود کنار بیایند
مرگ، پدیده خاص سالمندان نیست و ممکن است برای هر فردی اتفاق بیفتد. بنابراین فکر کردن بیش از حد به آن نه تنها سودمند نیست، بلکه میتواند باعث ایجاد افسردگی شود. شرکت در فعالیتهای اجتماعی و خیریه باعث میشود فرد سالمند با پدیده مرگ، راحت تر کنار بیاید و ترس از آن را تسکین دهد و آن را به شکلی در بیاورد که بتواند به راحتی زندگی کند، نه این که زندگی اش در سایه ترس از مرگ، تلف شود و از بین برود.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
از دنیای روان شناسی
تعداد بازدید : 57
چرا کودکان دروغ می گویند؟
کارشناسان در مطالعات مختلف به بررسی این موضوع پرداختند که چه نوع روش تربیتی والدین بیشتر کودکان را به دروغ گفتن ترغیب می کند. تمامی کودکان در برخی مواقع دروغ می گویند. به گزارش ایسنا و به گفته لاورنس کوتنر از روانشناسان آمریکایی، عناصر ضروری برای گفتن ساده ترین دروغ ها رشد احساسی، هوشی، اجتماعی و عصب شناختی است. او افزود: «در صورتی که منطق یک کودک را بررسی کنید، متوجه می شوید آنان در تشخیص انجام یک کار بد و اینکه آدم بدی شناخته شوند، مشکل دارند؛ برای مثال کودک 3 ساله ای را در نظر بگیرید که کنار دیواری ایستاده که با مربا کثیف شده است. زمانی که با این پرسش روبرو می شود که «تو دیوار را کثیف کرده ای؟» در پاسخ می گوید «نه». اگر این کودک در پاسخ به این سوال بگوید این کار را انجام داده است باید تعجب کرد!» این روانشناس تاکید کرد: «با بزرگ تر شدن، کودکان متوجه اثرات کارهایشان می شوند و به فهم و درک بیشتری دست پیدا می کنند و در نتیجه دروغ گفتن شان پیچیده تر می شود.»
تحقیق و نتیجه اش
در بررسی انجام شده روانشناسان یک نوع بازی را در دو مدرسه مختلف در آفریقای غربی اجرا کردند. یکی از این مدارس از قوانین انضباطی سخت و دیگری از قوانین راحت تری برخوردار بود. در طول این مطالعه از کودکان درخواست شد تا بدون نگاه کردن حدس بزنند چه شیئی پشت سر آنان در حال صدا کردن است. در زمان انجام تست بزرگسالان داخل اتاق حضور نداشتند. زمانی که بزرگسالان به اتاق بازگشتند از کودکان خواستند حدس خود را گفته و بگویند آیا به شی مد نظر نگاه کرده اند؟ محققان دریافتند کودکانی که در فضاهای انضباطی سخت و جدی بوده اند بیشتر احتمال دارد، دروغ بگویند. اگرچه این مطالعه در محیط تحصیلی انجام شد اما کوتنر معتقد است روش تربیتی سخت و خشن والدین هم می تواند نتیجه مشابهی داشته باشد. بر اساس تحقیقات انجام گرفته روش تربیتی سخت و خشن، درونی سازی اصول و رفتارهای اخلاقی را ارتقا نمی دهد و می تواند کودکان را به انجام رفتارهای اشتباه و نادرست ترغیب کند. همچنین درصورتی که کودکان جایگزینی برای دروغگویی پیدا نکنند به این نتیجه می رسند که انتخاب دیگری نخواهند داشت.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 33
پیشنهاد امــروز
امروز سعی کنیم دستور پخت یک غذای جدید را یاد بگیریم و آن را درست کنیم.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 130
همسرم را بعد از 12 سال زندگی نشناختم
نویسنده : مصلح میرزایی روانشناس بالینی از انستیتو روانپزشکی
35 ساله و دارای دو فرزند پسر و دختر هستم. بعد از 12 سال زندگی هنوز نتوانستم همسرم را بشناسم، او به شدت نسبت به مسائل زناشویی و زندگی مان بی تفاوت است و من بسیار مشکل روحی دارم و به شدت از زندگی خسته شدهام. لطفا راهنماییام کنید.
باید بدانیم مشکل همسر شما چیست؟ این کار ابتدا به بررسی تخصصی با همکاری روانشناس بالینی و روانپزشک نیاز دارد. اگر بحث بیماری یا اختلال روانپزشکی درباره همسرتان مطرح نباشد؛ هر دو برای بهبود رابطه زناشویی باید با کمک یک مشاور زناشویی اقدام کنید. درباره این که میفرمایید بعد از این مدت طولانی او را نشناخته اید باید خدمتتان عرض کنم که مهم فقط شناختن نیست؛ مهم این است که شما با این شناخت های خود چه کار می کنید؛ برای نمونه، آیا در همین حدی که همسرتان و خصوصیات رفتاری او را شناخته اید برای نزدیک شدن به وی تلاش کرده اید؟ آیا حساسیت ها، دلخوری ها، نگرانی ها و شادی های او باعث شده که متناسب با آن ها به او واکنش نشان دهید؟ اگر این گونه به همسرتان نگاه کنید، ممکن است همین بی تفاوتی او را نشانه ای از این دیده اید که شاید دارد از مسائلی در درون خود یا در رابطه با شما اذیت می شود؟ یا این که ممکن است جوابگوی خواستههای طبیعی و منطقی او نیستید. ممکن است بی تفاوتی او ناشی از مشکل روانشناختی مثل افسردگی باشد که به بررسی و تایید پزشک یا روانشناس بالینی نیاز دارد؛ ولی گذشته از این ها به شما توصیه میکنم خودتان را در وضعیت بهتری قرار دهید. حتی می توانید برای معالجه خودتان به روانشناس مراجعه کنید و از او کمک بگیرید. ببینید در بی تفاوتی همسرتان یا ادامه این وضعیت، سهم و نقش شما چیست. برای دانستن این مسئله کمی در رفتارها و نگرش خود نسبت به همسرتان تأمل کنید. می توانید از خود او برای درک بهتر این مسئله کمک بگیرید. به طور مستقیم از او بپرسید که کدام کار من درست است و ممکن است تعجب کنید که رفتار غیرسازنده شما در قبال او یا بی تفاوتیِ خود شما نسبت به بعضی مسائل زندگی و رابطه تان، در نبود تمایل او به مسائل فعلی نقش دارد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 134
شوهرم اصلا به من توجه نمی کند
نویسنده : راهله فارسی مشاور
خانمی هستم 19 ساله. 6 ماه است که عقد کردم ولی شوهرم هیچ علاقه ای به من ندارد. مدام بیرون از خانه است. اصلا به من توجه نمیکند. هیچ رابطه ای با من ندارد و به او اعتماد هم ندارم. لطفا راهنمایی ام کنید.
می فهمم که در شرایط بدی قرار دارید چون مدت زمان کمی از ازدواج تان گذشته است و در دوران عقد هستید که علاوه بر این که دورانی برای آشنایی و شناخت بیشتر است زوجین نسبت به هم در اوج محبت هستند؛ اما شما مورد بی مهری قرار گرفته اید و این برایتان خیلی اذیت کننده است. در ادامه، راهکارهایی برای بهتر شدن رابطه تان مطرح می کنم.
چگونگی رفتار با همسر بیتفاوت
رجوع و بازنگری رفتار و نوع ارتباط خود با همسرتان را در اولویت اصلاح رابطه تان قرار دهید. بدون سوگیری و پیش داوری، به عبارتی به صورت عادلانه و منصفانه، خود و رابطه تان را با پرسش و پاسخ هایی از قبیل: «آیا رفتار من سبب بی توجهی همسرم شده است؟! کدام رفتار من باعث آن شده است؟ چه موقع و در چه شرایطی آن رفتار را انجام دادم؟ واکنش همسرم چه بود؟ و ... » محک بزنید و نقاط ضعف و قوت خود و همسرتان را بیابید. توصیه می کنم ابتدا به طور انفرادی، خود را در محکمه ای که در ذهن دارید، به قضاوت بنشانید و پس از یافتن ریشه مشکل و آگاهی از درجات قصور خود و همسر و نحوه واکنش هر یک از طرفین، آن را در محفلی دوستانه و بی غرضانه داوری و حل کنید. در ضمن قصور و کوتاهی خود را به پای دیگری ننویسید و هر یک از طرفین شجاعانه و با جرات عیوب و کاستی خود را بپذیرید و درصدد رفع آن برآیید.
این گونه اعتراض کنید
مهم ترین اصل برای حل مشکل تان گفت و گو است. باید در گفت و گو بتوانید خواسته های خود را مطرح کنید. به همسرتان بگویید که نیاز دارید ساعتی را در خلوت و بدون مزاحم به گفت و گو بنشینید. در یک زمان مناسب با لحن آرام به گفت و گو بپردازید. هرگز از عباراتی استفاده نکنید که منزلت و شان شخصیتی و خانوادگی یکدیگر را زیر سوال ببرید. دلخوری ها، دل مشغولی های ذهنی، نیازها و خواسته هایتان را بیان کنید؛ اما از عبارات داوری کننده و انتقادآمیز اجتناب کنید. از همسرتان بخواهید به شما بگوید: «از نظر او کدام رفتار شما بی توجهی قلمداد می شود و چه رفتاری انجام دهید که برای او به منزله توجه و ارادت است.»
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 109
توان تحمل خودم را ندارم
نویسنده : شیوا زارع زاده دانشجوی دکترای روانشناسی دانشگاه فردوسی
دختری 16 ساله هستم. 5 ماه است که دچار استرس زیاد، کم خوابی، بی حوصلگی، عصبانیت و سر درد شده ام. سعی می کنم در برابر دیگران خوب جلوه کنم ولی بعضی اوقات واقعا کنترل کارها از دستم در می رود. دیگر توان تحمل کردن خودم را هم ندارم.
متاسفانه اطلاعات شما درباره مسئله تان بسیار کم است و این موضوع توصیه های درمانی را با مشکل رو به رو می سازد. مشکلی که ذکر کرده اید ممکن است دلایل متفاوتی داشته باشد. به طور کلی چند مورد باید بررسی شود.
شاید مشکل تان جسمی و پزشکی است
اولین موضوع بررسی جسمی و پزشکی است. با توجه به سن و سال شما که در مرحله بلوغ قرار دارید، ممکن است مشکلاتی در سیستم هورمونی و نوع تغذیه تان باعث نقص و فقر مواد معدنی یا انواع ویتامین ها شده و به بروز این خلق و خو و اختلالات هیجانی منجر شده باشد. از طرفی مسئله سندروم پیش از قاعدگی هم باید درباره شما بررسی و راهکارهایی به شما داده شود.
واکاوی قرار گرفتن در شرایط استرسآور
اگر بررسی های پزشکی مورد خاصی را نشان ندهد به دنبال کشف دلیل روان شناسانه ای برای این وضعیت خود باشید. علائمی که ذکر کردید به طور کلی شبیه به اختلالات اضطرابی است که به طور معمول با وقوع رویدادی استرس زا رخ می دهد. آیا طی 5 ماه گذشته اتفاقی رخ داده است که این علائم را به وجود آورده یا تشدید کرده باشد؟ اگر چنین است؛ شما در وضعیتی استرس آور قرار دارید؛ بنابراین بهتر است در درجه اول از این فشار بکاهید و شرایط آرام تری را برای خود فراهم کنید. البته این به معنای فرار از مسئله اضطرابی و حل نکردن آن نیست اما با توجه به اطلاعات ناقص مان، امکان راهنمایی وجود ندارد. توصیه جدی می کنم که برای یادگیری مهارت هایی به منظور کنترل استرس، کنترل و تخلیه خشم، بروز سازنده عصبانیت و چگونگی مواجهه و حل و فصل مسئله تان، به یک روان شناس متخصص مراجعه کنید تا تشخیص بهتری داده شود و طبیعتا توصیه های درمانی بهتری دریافت کنید.
از حمایت دیگران بهره ببرید
در ضمن و با توجه به آنچه گفته اید به نظر می رسد برای حفظ ظاهر فشار مضاعفی را تحمل می کنید. به هر حال ممکن است چنین وضعیت هایی برای همه پیش بیاید پس به جای حفظ ظاهر و دوری از حمایت های اجتماعی، بهتر است با افرادی از خانواده یا دوستان کمی صحبت کنید و آن ها را در جریان وضعیت فشارزای خود بگذارید تا شرایط شما را بهتر درک کنند و بتوانید از حمایت هایشان استفاده کنید.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.