- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
استاد شهید مرتضی مطهری درباره حقوقی که طبیعت و حیوانات بر عهده انسان دارند، نوشته اند:
ما همان طوری که به موجب انسان بودن خود برای خود حقی قائلیم و معتقدیم چون انسان و کامل تر از سایر انواع آفریده شده ایم پس حق داریم انواع استفاده ها از معادن و از دریا ها و از جنگل ها و از گل ها و گیاه ها و از حیوان ها و از زمین ها بنماییم، عیناً به همین دلیل، حقوقی از همه این اشیا بر عهده ما است که باید از عهده آن حقوق برآییم. امیرالمؤمنین علی(ع) در اولین خطابه ای که بعد از قبول خلافت ایراد کرد، این طور فرمود: «بندگان خدا! خدا را در نظر بگیرید. شما نسبت به جماعت ها و شهر های خدا و نسبت به افراد بندگان خدا، نسبت به همه چیز مسئولیت دارید، حتی نسبت به بقعه ها و سرزمین ها و نسبت به حیوانات اهلی که در اختیار شماست» یعنی این قسمت زمینی که مثلًا در اختیار شماست و شما مالک آن زمین خوانده می شوید حقی به عهده شما دارد و آن این است که آن را بایر و غیرمعمور (آبادنشده) نگذارید، باید آن را به وسیله کشت و زرع و یا به وسیله عمران و ساختمان آباد کنید. در این صورت از عهده مسئولیتی که نسبت به این جماد دارید برآمده اید. حیواناتی که در اختیار شماست، مثل اسب و گوسفند و گاو و شتر و استر و الاغ، همان طوری که حق استفاده از سواری و یا از شیر و پشم و پوست و گوشت آن ها را دارید مسئول رعایت و خوراک و مسکن و آسایش آن ها می باشید. یک گل که در یک گلدان قرار گرفته، به عهده صاحب خود حقی دارد که به موقع به او آب برساند و طراوت و شادابی او را حفظ کند.
برگرفته از کتاب «حکمت ها و اندرزها»، جلد یک، صفحات 94 تا 96
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
[در جبهه] گاهی می شد که آهی در بساط نداشتیم، حتی قند برای چای خوردن. شب پنیر، صبح پنیر، ظهر چند خرما... در چنین شرایطی شوخ طبعی بچه ها گل می کرد و هرکس چیزی نثار شهردار آن روز می کرد. اتفاقا یک روز که من شهردار بودم و گرسنگی به آن ها فشار آورده بود، یکی گفت: «ای که دستت می رسد کاری بکن!» من هم بی درنگ مثل خودشان جواب دادم: «می رسد دستم ولیکن نیست کار... کف دست که مو ندارد، اگه خودمو می خورید بار بذارم!»
برگرفته از «کتاب جشن پتو» گردآوری عبدالرحیم سعیدی راد
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* عمر برف کوتاه تر از آن است که تن پوش سفیدش احتیاج به شستن پیدا کند.
* در روز بارانی کلاهم را قاضی نمی کنم.
* پرنده پیر احتیاج به قفس ندارد.
* چتر مهربان حاضر نشد بین من و باران جدایی افکند.
* بلبل قبل از خواندن، تار های صوتی اش را کوک می کند.
* گوش خسته، عاشق خداحافظی است.
* مرگ آخرین مایحتاج زندگی است.
پرویز شاپور
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
نویسنده: میترا تاتاری، تصویرساز:سعید مرادی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
غم نبودن تو
حتی
روزهای تقویم را
سالخورده می کند!
ناصر رعیت نواز
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
جودی! کاملاً با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که در افق دوردست است، دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدر خسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگر هم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. در حالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند. دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود در حالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزو ها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمانی که از دست رفته و به دست نخواهد آمد. جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آن ها را دوست داریم و به آن ها وابسته می شویم. هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود. پس کسی را که بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم در دلش ثبت شویم. دوستدار تو: بابا لنگ دراز
برگرفته از کتاب «بابا لنگ دراز» اثر جین وبستر
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سلام. مسابقه امروز خیلی سخته. ولی احتمالاً شناختن این شخصیت خیلی سخت نباشه. اون چیزی که سخته، اینه که اسم این شخص رو شاید ندونین! ولی همه تون دیدین و می شناسینش. به همین دلیل برای این که مسابقه یه کمی ساده تر بشه، یه راهنمایی می کنم. این شخصیت رو توی تلویزیون خیلی دیدین، ولی بازیگر یا مجری نیست. بنابراین تا ساعت 23 فردا پنجشنبه، اسم یا شغل این شخصیت معروف رو برای ما بفرستین تا به امید خدا تو قرعه کشی برنده بشین. جواب هم شنبه چاپ می شه.
اما مسابقه هفته قبل. برای بار دوم یک نوجوون برنده مسابقه شد. یعنی نوجوونی که حواسش فقط به صفحه «جوانه» شنبه های زندگی سلام نیست، بلکه حواسش به صفحه «همشهری سلام» هم هست. ضمناً استقلالی هم است و مسابقه که جوابش آندرانیک تیموریان بازیکن سابق استقلال بود رو درست جواب داد. عکس و کاریکاتور امیرحسین بختیاری، برنده مسابقه هفته پیش رو می بینین. پس تا شنبه خدانگهدار
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
طبیعت زمستانی شهرستان «کلیبر» در استان آذربایجان شرقی، عکس از علی مرادی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
اجرای کمپین آگاهی در عبور و مرور از تقاطع ها در شیراز
* آیا می دانستید که هدف بعضی مرد ها از ازدواج اینه که بچه دار بشن و براش هلیکوپتر یا ماشین کنترلی بخرن تا خودشون بتونن باهاش بازی کنن؟
* این هفته ها الکی هم تو صف انتشارات دانشگاه باشی یکی میاد می گه داداش این چیه کپی می کنی دوتاش کن!
* از یه سنی به بعد هزینه شمع از کیک تولد بیشتر می شه!
* در حد انفجار از خوردن اومدم خونه و دیدم مامان چیز کیک درست کرده. یکی توی معده ام داد زد Round 2... Fight.
* این قدر که تو اینستا هندونه است تو میدون تره بار نیست!
* بیایید اعتراف کنیم همه مون فلش و هارد دیگران رو بدون سِیف ریموو درمیاریم!
* خوبی باشگاه رفتن اینه که هرچی رو پول نداشتی بخوری می گی رژیمم!
* غمگین بودن کلاس نداره، شاد بودن کلاس داره، برعکس فکر نکنیم!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
هدیه مناسب برای دشمن هایتان!
آدیتی سنترال/ سال گذشته دو دختر آمریکایی فیلمی از اذیت کردن دوستانشان با هدیه عجیب «تندترین فلفل دنیا با روکش شکلات» در یوتیوب گذاشتند که 8 میلیون بار بازدید داشت و رکورد شکست. این دو دختر، فلفلی را که عنوان تندترین فلفل دنیا را در گینس دارد با شکلات مایع پوشاندند و برای دوستانشان فرستادند و از حمله عصبی که به آن ها دست داد فیلم تهیه کردند. حالا همین دختر ها، این هدیه شوم را به صورت آنلاین و به قیمت 10 دلار می فروشند!
هنرنمایی با برگ های پاییزی
بورد پاندا/ برگ های رنگی پاییزی از نظر ژاپنی ها خیلی زیباتر از آن هستند که شهرداری آن ها را از سطح خیابان ها جمع آوری کند. برای همین هم، هنرنمایی با برگ های پاییزی در سطح خیابان به یکی از زیباترین تزئینات شهری در ژاپن تبدیل شده است. پیاده روی در سطح معابری که با برگ های پاییزی تزئین شده است، یکی از بهترین تفریحات ژاپنی هاست که آن ها نام هنر «اوچیبا» را بر آن نهاده اند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
فانوس دریایی جنوب دریاچه «میشیگان» آمریکا، بر اثر سرمای شدید هوا منجمد شده است! عکس از آسوشیتد پرس
مرد هندی در حال تزئین یک کلیسا در شهر «احمدآباد» این کشور به مناسبت کریسمس، عکس از خبرگزاری رویترز
تصویری زیبا از یوزپلنگ های پارک ملی «ماسای مارا» در کنیا، عکس از نشنال جئوگرافیک
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شب یلدا، شب خیلی خوبی بود. ما در این شب آن قدر میوه خوردیم که شکم هایمان باد کرد. انار و پرتقال و موز و هندوانه و آجیل و شیرینی و خلاصه همه چیز پیدا می شد. من نمی دانم مامان این ظرف آجیل را از عید نوروز تا الان کجا قایم کرده بود که توی این شب یکهو سر و کله اش پیدا شد. من هیچ وقت جای دو چیز را نتوانستم در خانه مان پیدا کنم: 1- آجیل هایی که مامان قایم می کند.2- جوراب هایم که خودم قایم نمی کنم! اولی را مامان هیچ وقت لو نمی دهد اما دومی را همیشه با جمله «همون جا تو کشوئه» جواب می دهد و خودش می آید جوراب غیب شده را ظاهر می کند. مامانِ من برای خودش جادوگری است.
تازه در این شب همه خاله ها و دایی ها و عمو ها و عمه های من هم ریختند توی خانه ما. چون بابابزرگِ من، بزرگ فامیل است و در خانه ما زندگی می کند. بعد که مهمان ها جمع شدند بحث و گفت وگوی بابایِ من با شوهرعمه ها و شوهرخاله ها و دایی ها وعموها از مسئله آلودگی هوا و ترافیک گرفته تا فروش نفت برنت دریای شمال (اسمش را از یکی از عمو های روزنامه خوان یاد گرفته ام) ادامه پیدا کرد. همچنین آن ها برای حل مشکل گرانی کشور پیشنهاد هایی به هم دادند؛ البته یکی از شوهرعمه هایم خیلی در بحث آن ها شرکت نکرد و فقط بین هر مشت تخمه ای که می شکست یک بار از روی عادت می گفت: «شما ساده اید ها! این ها همه اش کار خودشان است!»
در جمع، کمی آن طرف تر هم مامانم با خاله ها و زن دایی ها و عمه ها بر سر ارتفاع بینی عروس فلانی با هم اختلافشان افتاد و یکی از خاله هایم آدرس جدیدترین محل های کاشت دماغ و سربالا کردن ناخن (شاید جابه جا نوشته باشم) را به بقیه داد. همچنین یکی از زن دایی هایم از همه دعوت کرد که به کمپین یک شب یلدا بدون موبایل بپیوندند و به همین دلیل یکی دو ساعت فقط مشغول موبایلشان شدند که این مطلب را برای این گروه و آن گروه بفرستند.
در پایان که همه چیز را خوردند و تمام شد تازه هندوانه را آوردند. قبلا این طور بود که بابا هندوانه را می آورد نیم ساعت با شوهرعمه بر سر شیرین بودن یا نبودنش بحث می کرد و این که باید صدای طبل بدهد یا تیمپو. بعد هم قاچ شتری ازش می گرفتند اما جدیداً مامان یاد گرفته هندوانه را شبیه گل رز درست کند و کلاً دیگر این بحث ها از بین رفته است.
خلاصه که در این شب به ما خیلی خوش گذشت و همه شاد و خوشحال بودیم، فقط دلم برای بابابزرگ سوخت که یک گوشه نشسته بود و کسی باهاش حرف نمی زد. بابابزرگ چندسالی است که خوب نمی تواند حرف بزند، بابا می گوید که او سکته کرده و یک طرف بدنش از کار افتاده است. آخرشب هم همه رفتند سراغ کار و زندگی شان و من ماندم و تکلیف های مدرسه که انجام نداده بودم! این بود انشای من.
محمدعلی محمدپور
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* سفرنامه روز 24 آذر خیلی بی اساس و دروغین بود. کره ای ها اصلا موجودات زنده نمی خورن مگر این که پخته باشه. اون چینی ها هستن که موجود زنده می خورن. شما بدون مدرک حرف می زنید و اعصاب آدم رو خرد می کنید. من به کره جنوبی رفتم و می دونم.
ماوشما: ما نرفتیم اما به نقل از کتاب آقای منصور ضابطیان نوشتیم.
* اگر بخش مفید «زندگی سلام»، کانال تلگرامی داره لطفا معرفی کنید.
ماوشما: zendegisalam@
* صفحه «همشهری سلام» خیلی زشته. یه کم خوشگلش کنین. یزدی
* از این که دل نوشته های آقای مجنون پور بیشتر روز ها توی «ماوشما» است خوشحالم. جواد، مشهد
* می خوام از آقایی که در جاده درگز به کمک ما اومدن و ما رو به بیمارستان رسوندن تشکر کنم. خوشحالم که فرشته ها همیشه هستن. خداوند یاورتان باشد آقای دبیر.
* «زندگی سلام» تو معرکه ای! اشکان محمودی
* تولد 7 سالگی پسر عزیزمان معین نکویی رو بهش تبریک می گیم و آرزوی موفقیت و سربلندی براش داریم.
پدر و مادرت کاظم و اعظم
* مطالبتون برای شب یلدا خیلی خوب بود به خصوص مصاحبه با محمد صالح علاء. نفیسه، کاشمر
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.