- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
بیشترمان حامد محضرنیا، خواننده موفق و خوش آتیه کشورمان را با قطعه های «یاعلی بگو، حماسه ای به پا کن دوباره...» و «شب یلدا» به یاد می آوریم. محضرنیا با برخوردی گرم و صمیمی می گوید: «من عاشق شب یلدا هستم و بهترین خاطرات زندگی ام متعلق به همین شب است. از بچگی چهار پنج خانواده بودیم که دورهم جمع می شدیم و این رسم تا دو سه سال پیش هم ادامه داشت و هنوز یادآوری خاطره هایش زیباست. قطعه «شب یلدا» هم به خاطر علاقه من به این مناسبت و البته بعد از سفارش شبکه یک سیما شکل گرفت و به رغم این که کارهای پرطرفداری مثل قهرمان ایرانی، ممنونم و شرمنده ام از من منتشر شده ولی این قطعه با استقبال متفاوتی مواجه شد. شاید به این خاطر که خودم این قطعه را به کسانی که پدر و مادر یا عزیزی را در طول سال از دست داده اند و شب یلدا، جای خالی اش را حس می کنند، در نظر گرفتم.» محضرنیا یک کلیپ اختصاصی جذاب هم ویژه شب یلدا برای زندگی سلامی ها ضبط کرد که می توانید در کانال تلگرامی ما تماشایش کنید.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
یلدای قدیم:
همه در زیرِ کرسی می نشستیم به غیر از تخمه، فندق می شکستیم
سماور بود و ایضاً چای تازه کنارش قند با خرمای تازه
پدر می خواند با لپ های قرمز «مرا عهدی ست با جانانِ» حافظ
غذا هم قیمه بود و آشِ شلغم کنارش بود کوکا یا که زمزم
یکی از بهرِ همسر شال می بافت برای سردی آن سال می بافت!
تمام خوردنی ها مشتری داشت انارِ ساوه طعم دیگری داشت
من و «یلدا» حسابی شاد بودیم ز بند غصه ها آزاد بودیم
وَ تا بعد از سحر بیدار بودیم نه فکر درس و کار و بار بودیم...
یلدای مدرنیته!:
پیامی داد بابا در تلگرام که امشب هست اینجا سفره و شام
ولیکن شاممان باشد رژیمی! گذشت آن حال و احوال قدیمی!
اگر که مایلید امشب بیایید وگرنه شاد باشید هرکجایید!
وَ ما رفتیم و یک گوشه نشستیم کمی در لاکِ خود تخمه شکستیم
نه کرسی بود و نه یک چای تازه نه حتی یک عدد خرمای تازه
برادر آمد اما آخر شب سر و وضعش کثیف و نامرتب
سرش پیوسته بودش توی گوشی درون گوش او هم بود گوشی!
و خواهر بود پای ماهواره که گیرد با پیامک گوشواره!
زنم در گوشه ای سرگرم لپ تاپ و آهنگ مسیجش بود «هاپ هاپ»
و «یلدا» خواب، چون کنکور دارد دلش از ترس رتبه شور دارد
نه حافظ بود و نه اشعار تازه همه بی روح، مانند جنازه
برادر شاکی از یک باجناق و... وَ خواهر نیز درگیر طلاق و...
بدم آمد از این اوضاع خانه همینطور از انار و هندوانه
نمی خواهد که خیلی شیک باشیم فقط یلدا به هم نزدیک باشیم
امیرحسین خوش حال
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
اگر برای همه ما شب یلدا طولانی ترین شب سال باشد برای حافظ اندازه هزار شب می گذرد از بس که در هر خانه ای دست به دست می شود و همه به شاخ نباتش قسمش می دهند تا تکلیف دانشگاه و ازدواج و خانه خریدنشان را معلوم کند! حافظ هم که دست رد به سینه کسی نمی زند. این جوری است که فکر کردیم هرکس با هر نیتی، داشته باشد شاید حافظ این گونه جوابش را بدهد:
جواب فال متقاضی مسکن مهر:
بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود زین قسط دمادم که در این مسکن مهر است!
جواب فال بیمار اتاق عمل:
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر وگرنه پول عمل را نمی دهم دکتر!
جواب فال تازه داماد:
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد که زیر خرج عروسی بزایی داماد!
جواب فال متقاضی وام ازدواج:
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است این ماه نه ده ماه دگر؛ نوبت وام است!
جواب فال دانش آموز:
بر در مدرسه تا چند نشینی حافظ هوا آلوده شده، مدرسه ها تعطیل است!
جواب فال دانشجو:
بشوی اوراق اگر همدرس مایی که مشروطی شویم این ترم با هم!
جواب فال اختلاس گر:
سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت
کرده ای تو اختلاس و این خوشی ها مال توست!
جواب فال طلبکار:
در سر کوی تو از پای طلب ننشستم حکم جلبت 2-3 سال است که مانده دستم
جواب فال جوان بیکار:
جهان و کار جهان بی ثبات و بی محل است بمان به خانه و لذت ببر ز بیکاری
معصومه پاکروان
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
یلدا را
نمی توان بخشید
حتی اگر دامنش پر باشد
از انار و پسته و حافظ
جرم کمی نیست
از همه شب ها
یک دقیقه بیشتر
نداشتنت!
ریما سلیمانی
***
این پاییز
به اعتبار گرمی دست هایت
دنباله رو بهار می شود
حالا می بینی
درخت ها به یلدا نرسیده
شکوفه می دهند
نیلوفر ثانی
***
نگران نباش
یلدا رفت
دیگر شب های نبودنت
کوتاه می شود
افشین صالحی
***
دل چله نشین شب گیسوی سیاهت
آیینه شده محو تماشای نگاهت
یلدا شده ام تا که کمی بیشتر از قبل
در شهر شبم باز ببینم رخ ماهت
امشب زده ام باز تفال که ببینم
کی می شود این شانه ام ای یار پناهت
با هر مژه بر هم زدنت در تب و تابم
توفان شده در سینه ام از سوزش آهت
گاهی ز سر لطف نظر بر دل من کن
بر این دل بیچاره که افتاده به راهت
ای کاش نباشد خبر از صبح و سپیده
شب باشد و یلدا، من و سودای نگاهت
رها احمدی
***
یلدا
یعنی تمام شب های بی تو بودن
کشدار
و سرد
لیلی تقوی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ساعت های پایانی روز است و تا لحظاتی دیگر، صفحات شب یلدایی امسال «زندگی سلام» زیر چاپ خواهد رفت تا به دست شما برسد. بنده هم بی اطلاع از این مناسبت، در حالی که در دلم برای خودم جوک تعریف می کردم و می خندیدم، وارد تحریریه شدم که صحنه های عجیبی از تلاش همکارانم دیدم که با کمی بیشتر از اندکی تغییر، خدمت تان گزارش می کنم.
در بدو ورود می خواستم به کاریکاتوریست مان بابت دریافت وامش تبریک بگویم که دیدم با حسرت به یک هندوانه نگاه می کند. ماجرا را جویا شدم که برایم تابلو شد که او بعد از پذیرفته شدن درخواست وامش با توجه به قیمت بالای هندوانه در این روز و شب ها، مجبور شده برای از دست ندادن کارش به دستور رئیس برای کشیدن طرح یک هندوانه در صفحه، قید ازدواجش را بزند و یک هندوانه 5 کیلویی بخرد! الان هم هندوانه را روی کاغذ گذاشته است و دور آن را خط می کشد تا شکل هندوانه کاریکاتوری اش خیلی واقعی شود! بی خیال تبریک به او می شوم که صدای یکی از خبرنگارهایمان توجهم را جلب می کند. این تازه خبرنگارمان که در حال گپ وگفت تلفنی با یک چهره سینمایی بود، از او می پرسید که نظر شما درباره جراحی زیبایی دماغ که باید مخالف آن باشید، چیست؟ البته توجیهش این بود که مردم در شب یلدا به زیبایی اهمیت ویژه ای می دهند و مطرح کردن این پیام اخلاقی در صفحه، ضروری است! چشمم را از او و توجیهش برداشتم که دیدم خبرنگار قدیمی ترمان که باید در حس و حال نوشتن باشد تا قلم بزند، رفته بود زیر میز و لنگ هایش را دراز کرده بود! آرام به پشت سرش رفتم تا ببینم چه کار می کند که دیدم روی کاغذ می نوشت: «احساس دراز کردن پا ها در جلوی بزرگان را فقط در شب یلدا می توان چشید، هرچند که زیر کرسی باشد اما بالاخره احساس متفاوتی دارد و باید چشید!» مزاحم این دوستم نشدم تا از این حس بیخودش خارج نشود که صدای قاچ خوردن هندوانه، توجهم را جلب کرد. صحنه عجیبی بود! همکاران صفحه سلامت داشتند انواع آجیل و میوه را با هم می خوردند تا به قول خودشان مطلب شان را «کاربردی» کنند. پرسیدم یعنی چه کاربردی؟ گفتند: «می خواهیم روی خودمان امتحان کنیم و ببینیم کدام خوراکی های یلدایی با هم می سازند و کدام ها معده را اذیت می کنند.» گفتم: «می توانم در این تحقیق خیرخواهانه تان کمک کنم» که گفتند: «تو برای شروع باید عسل و خربزه بخوری! تعارف نکن، بخور تا ببینیم چی می شه!» در همین لحظات، فریاد مسئول کانال «زندگی سلام zendegisalam@» باعث شد تا همه از خواب یلدایی بیدار شویم. او مدام می گفت: «ریخت، ریخت!» در آن لحظات فکرمان به همه جا رفت الا این که منظورش این باشد که اعضای کانال در حال ریزش هستند! بعدش هم یک تبلیغ در کانال های دیگر گذاشت با این موضوع: «فرمول طلایی خوردن همه خوراکی های شب یلدایی بدون ترس از کبد چرب و چاق شدن!» و جلوی ریزش اعضای کانال خوب و باحال «زندگی سلام» را گرفت. دیگر ساعت کاری من تمام شده بود و داشتم راهی خانه می شدم با فکر کردن به این موضوع که ای کاش ما هم به اندازه هندوانه ای بتوانیم در گرمابخش شدن مراسم امشب تان سهیم باشیم، فقط خواهشاً ما را زیر هندوانه هایتان نیندازید چون از لوچ شدن بدمان می آید!
مجید حسین زاده
جواب خفن استریپ شماره 122: بندباز، امروز و سخن چینی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مو نِمدنُم اگه اسمش شب چله یِه، پس بری چی عقب و جلو می گیرنش؟ او شب عیدی که گذشت مادرُم گفت مراسم شب چله ره خانه شا بیگیرِم. آبجی عیال هم از شهر دیگه مخواست بیِه، به خانواده اونا هم گفتِم که همه جمع بشِم خانه آقام. یکی از شامس هایی که تو زندگیم آوردُم ایه که باجناقُم شهر دیگه یِه. پسر خوبیه، ولی خب چون اسمش باجناقه، یَگ جوریه! تا حالا دو، سه بار دیدمِش. مِگن تو کار صادرات و وارداته و وضعش هم ماشالا توپه ولی حیف که از ای عصا قورت داده هایه! حالا فوقش دو سال از مو بزرگ تره ولی همچی خودشه می گیره که انگار چی خبره؟ خواهر عیال هم دو سال از عیال بزرگ تره و دکتر عمومیه. شب جمع شده بودم خانه آقام اینا. همه مشغول حرف بودن و فقط مو نشسته بودم وَرِ دل باجناقُم و هرکار مکردُم نِمتنستُم یخشه وا کنُم. دو قاچ هندوانه گذاشتُم تو بشقاب و دادُم دستش. گفت: «دستت درد نکنه، الان تو این هوا هندونه نمی چسبه.» گفتُم: «انار چی؟ مِچسبه؟» گفت: «نه میل ندارم، مرسی.» گفتُم: «پس لبو بخورِن، مادرُم خودشا درست کردن.» گفت: «دوست ندارم.» گفتُم: «اقلا یَگ مشت آجیل بخورِن که فکتان درد نگیره ای جور ساکت و بی حرکت نشستِن!» یَگ نگاهی کرد و یَگ دانه بادوم گذاشت تو دهنش. آقاجانُم گفت: «کو اِنا همو دیوان حافظ ره بیرِن بخوانِم، امشب شگون دره.» آقام گفت: «دیوان مان تو خانه تکونیا گم رفته!» آبجیم گفت: «من اپلیکیشنش رو روی گوشی دارم.» آقاجانُم گفت: «مو که چشمام اینا ره نمی بینه، بدن به یَگ چشم دار بخوانه!» آقام گفت: «مو که یاد نِدرُم. بدن آقای دکتر بخوانَن.» آقای دکتر گفت: «منم عینکم رو نیاوردم» خانم بزرگ گفت: «خب از بر بخوانِن!» مادرُم چشم غره رفت و گفت: «مویَم روم نِمشه، بدن خانم دکتر بخوانَن.» مادر کاملیاخانم گفت: «من صدام گرفته، نمی تونم متاسفانه.» دیدُم ای بهترین موقعیته که یخ باجناقمِه بشکنُم، گفتُم: «بیارِن مو و سعیدآقا با هم بخوانِم!» یا کلکُم مِگرفت، یا دیگه بری همیشه قطع رابطه مکردم و خِلاص! سعید گفت: «من اهل شعر خوندن نیستم.» گفتُم: «مویَم اهلش نیستُم ولی امشب فرق مُکنه! بیار او گوشیته!» همه داشتن زیرزیرکی مخندیدن. آبجیم گوشی ره داد دستُم. سعید گفت: «من اصلا بلد نیستم...» گفتُم: «دوصدایی مخوانِم، شما زیر بخوان مو بم مخوانُم!» صفحه گوشی ره گیریفتُم جلومان، صدامه صاف کردُم. سعید سرخ رفته بود. کاملیاخانم و آبجی اش و آبجیم هم دوربین به دست، رو ما دو تا زوم کرده بودن. سعید یقه شه وا کرد و گفتُم: «یک... دو... سه...» دوتایی شروع کردم: «برف، برف، برف می باره، قلب من امشب بی قراره، برف، برف، برف می باره، خاطره هاتو یادم میاره، تا دوباره صدامو درآره، آسمونم دلش غصه داره، حق داره هرچی امشب بباره...» یعنی خانه منفجر شد از خنده. مو و سعید همیجور به هم نگاه مکردم، بقیه اهل خانه هم رو زمین غلت مزدن. چند لحظه طول کشید تا فهمیدم چی شده. ای آبجی ورپریده ام به جای دیوان حافظ، از ای کانال های شعرهای جدید آورده بود. مایَم از همه جا بی خبر! اولش مو و سعید یَگ کم به هم نگاه کردم، بعد دوتایی ترکیدم از خنده. خوب کلاهی سرمان رفته بود. برارُم جمال هم که فرصت گیر آورده بود و داشت مشت مشت تو جیباش آجیل و پف فیل مِریخت، تا دید فضا شاد و مناسبه، آمد وسط و شروع کرد به بندری رفتن! یعنی یَگ شب چله ای برامان درست کردَن که تا ابد از یادمان نِمره. خوبیش ای بود که یخ باجناقُم سعید شیکست و از او شب، روزی سی تا عکس و جوک برام تو تلگرام مِفرسته. جوری که بیزار رفتُم دگه، فقط وا مُکنُم سین بخوره و یَگ استیکر خنده با اشک مِفرستُم که واز بدش نیِه!
آق کمال
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.