- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
حضرت آیت ا... فاطمی نیا استاد اخلاق درباره اهمیت عمر گفته اند: «ما خیلی در اتلاف عمر خویش، اسراف می کنیم، اگر یک جنس کم ارزشی را بخواهیم بخریم، چقدر دقت می کنیم؟ چقدر چانه می زنیم؟ اما در مورد از دست دادن عمر خویش و دیگران، هیچ دقت و ملاحظه ای نداریم! دنیا و شب و روز برای ما توقف نمی کند! به قول یکی از اساتید بعضی ها، از چرخ و فلک توقع دارند که بایستد تا آن ها جوان بمانند!»
برگرفته از کتاب «نکته ها از گفته ها»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
محمدعلی ندایی / بلوغ یکی از شرایط صحت ازدواج است. در عین حال فقها فتوا می دادند که در صورت مصلحت، ولیِ کودک می تواند برای فرزندش همسر انتخاب کند اما در استفتایی که به تازگی از حضرت آیت ا... مکارم شیرازی منتشر شده است، ایشان ازدواج زیر سن 13 سال را حتی از سوی ولی کودک، مجاز ندانسته اند. متن این استفتا به شرح زیر است:
سوال: آیا ازدواج در سن زیر 13 سال حرام است؟
جواب: در گذشته این اجازه به اولیا داده می شد که حتی برای صغیر، همسری انتخاب کنند و معمولا مشکلی ایجاد نمی شد ولی در عصر و زمان ما عملا ثابت شده است که این ازدواج ها به مصلحت دختر ها و پسر ها نیست و دارای مفاسدی است و با توجه به این که غبطه و مصلحت باید رعایت شود این گونه ازدواج ها باطل است و اعتباری ندارد. نسبت به آنچه در گذشته انجام شده، اگر در آن زمان واقعا مفسده ای نداشته و غبطه صغیر رعایت شده محکوم به صحت است.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
بعد از عملیات بود. حاج صادق آهنگران آمده بود پیش رزمندگان برای دعا و نوحه خوانی. برنامه که تمام شد مثل همیشه بچه ها هجوم بردند که او را ببوسند و حرفی با او بزنند. حاج صادق که ظاهرا عجله داشت و می خواست جای دیگری برود، حیله ای زد و گفت: «صبر کنید! صبر کنید! من یک ذکر را فراموش کردم بگویم، همه رو به قبله بنشینید، سر به خاک بگذارید و این دعا را پنج مرتبه با اخلاص بخوانید.» همین کار را کردیم. پنج بار شد ده بار، پانزده بار، خبری نشد که نشد. یکی یکی سر از سجده برداشتیم، دیدیم مرغ از قفس پریده!
برگرفته از کتاب «جشن پتو» گردآوری عبدالرحیم سعیدی راد
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
فقط برای سی ثانیه چشمان خود را ببندیم، شاید کمی احساس کنیم کوری چه دردی است و بیندیشیم آیا ما آن طور که تصور می کنیم بینا هستیم؟!
برگرفته از کتاب «کوری» اثر ژوزه ساراماگو
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
همین بارانِ آهسته
همین نجوایِ گنجشکان
همین عطری که می آید؛
نگاه توست
سیدعلی میرافضلی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سلام. مثل این که کلاً به مسابقه هایی که جوابش اسم یه ورزشکار باشه، جواب های درست بیشتری میاد. این دفعه هم 299 نفر از شما درست جواب دادین که البته با احتساب خودم می شه 300 نفر، رُند! برنده مسابقه هم طبق قرعه کشی، آقای امیرحسین بختیاری از مشهد هستن که به امید خدا عکس و کاریکاتورشون رو می تونین چهارشنبه، همراه با مسابقه بعدی، همین جا ببینین. خدانگهدار
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* بی انصافی است که پرواز را به خاطر خواندن از پرنده بگیریم.
* فواره یک عمر نشست و برخاست می کند.
* خیاط پیر زیر میکروسکوپ هم نمی تواند سوزن را نخ کند.
* سراب، کاریکاتور آب است.
* آهوی پیر آهسته تر از مورچه می رود.
* توفان کلاهم را به افتخار خودش بر می دارد.
پرویز شاپور
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سنگ نوردی با ویلچر!
آدیتی سنترال / برنده مسابقات سنگ نوردی آسیا در سال 2011 یک فرد چینی به نام «لای چی وای» بود اما در همان سال در کمال ناباوری در یک سانحه تصادف، نصف بدنش فلج شد. با این حال عشق او به ورزش و اعتماد به نفس و روحیه فوق العاده قوی اش باعث شد 5 سال بعد در حالی که روی صندلی چرخ دار نشسته بود، همان صخره را بالا برود و این بار نامش را هم در کتاب رکورد های گینس ثبت کند!
ثروت نجومی مرد گیاه شناس!
آدیتی سنترال/ «مایکل دلامینی» گیاه شناس 33 ساله اهل آفریقای جنوبی برای این که ثروتش را به رخ بکشد، با لباسی که تماما از اسکناس است در خیابان ظاهر شد. او ادعا می کند اجدادش از 12 سالگی با او صحبت می کنند و روش های معجزه آسایی را برای درمان بیماری ها به او یاد می دهند. برای همین هم حسابی سرش شلوغ است و روزی بین هزار تا هزار و پانصد دلار از طریق فروش دارو های گیاهی اش درآمد دارد!
نگهداری از گرگ های وحشی!
آدیتی سنترال/ «سین کیانگ» یک تاجر 71 ساله چینی آن قدر به گرگ ها علاقه مند است که 9 سال است زندگی اش را به طور کامل صرف پرورش 8 گونه گرگ کرده است و حالا از 150 گرگ در یکی از مستغلاتش که به «دره گرگ ها» معروف است نگهداری می کند. او برای نگهداری از این گرگ ها که همگی به مناطق سردسیر عادت دارند، یکی از سردترین مناطق چین یعنی «یبن کیانگ» را برای زندگی انتخاب کرده است که در بیشتر اوقات سال پر از برف است.
حرکت انسان دوستانه مرد ثروتمند هندی!
آدیتی سنترال/ «آجای مونت» که یکی از ثروتمندترین تاجران هند است تصمیم داشت برای مراسم عروسی دخترش 2000 نفر را چند روز مهمان یکی از هتل های 5 ستاره شهر کرده و جشن مفصلی را برگزار کند، اما در نهایت تصمیم گرفت یک جشن عروسی ساده بگیرد و همه پولی را که می خواست برای عروسی بپردازد، صرف ساختن 108 خانه برای زاغه نشینان شهرش کند! این سرمایه دار خیر، 115 هزار دلار برای ساختن این خانه ها هزینه کرد!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
نویسنده: علیرضا کاردار
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در زمان های قدیم پادشاهی بود که وزیر کاردانی داشت. ورد زبان وزیر این جمله بود: «هر اتفاقی که می افتد به صلاح ماست.» روزی پادشاه مشغول خیار پوست کندن بود که زد و با چاقو انگشتش را برید. عصبانیت پادشاه از این که خیار کوفتش شده از یک طرف، درد بریده شدن انگشت از یک طرف و این که هی وزیر می گفت: «اشکالی ندارد، صلاح بوده.» باعث شد پادشاه دستور دهد تا وزیر را به سیاهچال بیندازند و یک خیار دیگر برایش بیاورند. فردای آن روز پادشاه هوس شکار کرد و با چند سرباز راه افتاد. از قضا سیستم مسیریاب اسبش از کار افتاد و راه را گم کرد. همین طور که برای خودش تک چرخ می زد، سر از یک قبیله آدمخوار درآورد. اهالی قبیله او را دستگیر و دیگ بزرگی را پر از آب کردند. داخل دیگ یک عدد پیاز، دو قاشق رب، سبزی آشی به میزان دلخواه و نمک و ادویه به مقدار کافی ریختند. تا می خواستند پادشاه را درون دیگ بیندازند رئیس قبیله چشمش به انگشت بریده شاه افتاد و گفت: «آزادش کنید. ما عادت نداریم غذای خراب بخوریم، مرسی اَه.» پادشاه که از انگشت شانس آورده بود پا به فرار گذاشت و به هر مصیبتی بود خودش را به قصر رساند و وزیر را احضار کرد و گفت: «تو راست می گفتی، بریده شدن انگشت به صلاح من بود. حالا تو آزادی. ولی بگو مصلحت این که تو به زندان افتادی چه بود؟» وزیر گفت: «صلاح آن هم این بود که اگر من با شما بودم، در آن قبیله به جای شما، من را می خوردند و من هم شانس آوردم» پادشاه که از این پاسخ اعصابش به هم ریخته بود دستور داد تا تک تک انگشت های وزیر را قطع کنند. ولی چون با این کار پایان افسانه ما خیلی خشونت آمیز می شد، از دستور خود منصرف شد و دخترش را به ازدواج وزیر درآورد و سال های سال به خوبی و خوشی با هم زندگی کردند و خیار با پوست خوردند تا باز اتفاق بدی نیفتد!
علکساندر کاربراتور
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تیمِ ما هر هفته بهتر می شود! قهرمانِ لیگِ برتر می شود!
گلزنی گر از طریقِ پا نشد مطمئن هستیم با سر می شود!
ضربه را بد می زند «آقای گل» حیف گل هایی که پرپر می شود
می زنم آن قدر داد از دست او عاقبت گوشِ زنم کر می شود!
تک به تک هایش اگر گردد بیان حجم آن در حدّ دفتر می شود
شک ندارم با چنین وضعیتی چرخمان یک روز پنچر می شود
ترس دارم، عاقبت تیم رقیب رتبه اش با ما برابر می شود
این روند گلزنی در آسیا هی به حذف تیم منجر می شود
«طارمی» جان! توپ ها را گل بکن این روندت عاقبت شر می شود
امیرحسین خوش حال
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
کولر رو چطوری پیدا کرده؟!
* میگن اسم کوچیک خودتون رو صدا بزنید حال می ده... من یه سری تنها بودم اسم خودم رو صدا زدم یهو یکی جواب داد جانم تا 3 روز از ترس تکون نمی خوردم!
* به امید روزی که هیچ دانشجویی به خاطر خالی بودن برگه اش خجالت نکشه!
* استوری های اینستا به 3 بخش تقسیم می شه: 1- کارشناسان آب و هوا 2- موزیک تو ماشین پشت فرمون 3- هیچکس دست به غذا ها نزنه تا عکس بگیرم!
* موقع پیاده شدن راننده تاکسی گفت سرافراز باشید، به احترامش تا محل کارم رژه رفتم!
* ما عینکی ها رو بیشتر دوست داشته باشین چون واسه دیدنتون کلی پول عینک می دیم!
* فقط کافیه به یکی بگی قلقلکی نیستی، دیگه امکان داره اون بره مته روشن کنه بیاره و بزنه بهت تا یه عکس العمل نشون بدی که ثابت کنه قلقلکی هستی!
* از یه جایی به بعد تو نیستی که داری تخمه می خوری، تخمه است که داره می خورتت!
* لیمو شیرین هم دو دقیقه تحویل نگیریش تلخ می شه، از من چه انتظاری داری!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ریل های خالی و چراغ های قرمز ایستگاه راه آهن «لندن» در روز های اعتصاب کارکنان راه آهن انگلیس، عکس از خبرگزاری رویترز
نگاهی از پنجره آسمان خراش 300 متری به شهر در «بوسان» کره جنوبی، عکس از نشنال جئوگرافیک
تصویری جالب از خمیازه یک ببر در باغ وحش «هانوفر» آلمان، عکس از آژانس عکس اروپا
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
پژوهشگران رد پای انسان های اولیه به قدمت چند میلیون سال را در تانزانیا کشف کرده اند که هنگام عبور آن ها از روی خاکستر آتشفشان به جا مانده است. بعد از خواندن این خبر فکرم هزار جا رفت! یک لحظه تصور کردم اگر این اتفاق در ایران رخ داده بود، چه می شد. صبح فردای کشف، مسابقه ای زیرپوستی بین مسئولان و مدیران مرتبط و غیرمرتبط برگزار می شود که چه کسی اول این خبر را رسانه ای کند و به نام خودش و سازمانش ثبت کند. سپس بلافاصله دور محل با نخ پلاستیکی محصور می شود تا کسی به آن نزدیک نشود. بعد رهگذران عبوری، عکس و فیلم می گیرند و با خوشحالی از این کشف بزرگ خبرش را پخش می کنند.
بلافاصله قاچاقچیان زحمتکش هجوم آورده و شبانه با ردشدن از زیر نخ های پلاستیکی، در کمال آرامش و سکوت و با کمک چکش و کلنگ و دریل و لودر سعی می کنند آن ردپا ها را بکنند تا به خریداران برسانند. فردا صبح، وقتی مردم عادی خبردار می شوند و هجوم می آورند تا صحنه را ببینند و در کنارش چالش مانکن اجرا کنند، چشم شان می افتد به باقیمانده های ردپاها که چیزی در حد رد بند کفش انسان های اولیه است. برای این که از قافله عقب نمانند، دست به کار شده و با کلید و خودکار و میخ و سیخ، شروع به ثبت تاریخ و نام خودشان و عشق شان کف رد ها می کنند تا آیندگان باخبر شوند که چه اقوام بافرهنگی از این منطقه گذر کرده اند!
مجدداً نوبت مسئولان است که با ابراز تأسف از این اتفاق، دلیلش را گردن کسری بودجه بیندازند که پول نداشته اند تا برای حفاظت، از نخ های محکم تری استفاده کنند. سپس با برگزاری یک مناقصه محدود، بهره برداری از آنجا را به نورچشمی ها واگذار کرده و آن ها هم کنار نخ ها یک دکه بلیت فروشی که قیمت بلیتش به دلار است تاسیس می کنند تا علاقه مندان به تاریخ و آثار باستانی بتوانند بهره ببرند. هکتار ها زمین اطراف هم ناگهان صاحب پیدا می کند. بعد نوبت تهیه کنندگان نورچشمی است که بیایند آنجا فیلم و سریال بسازند و در صحنه ای بازیگر اصلی پایش را درست در آن ردپا بگذارد و بعد از کات دادن، تدارکات تفاله های چای را به هوای این که آنجا چاه است، تویش بریزد!
در مرحله بعد کلاهبردارانی که به موقع نرسیده بودند، با جلوه های ویژه و دو تا اسکناس، کلیپ هایی می سازند تا نشان دهند آنجا چقدر گنج های بیشتری دارد و سپس با انتشار آن ها در کانال ها و تبلیغ گرفتن و ارسال پیامک به مردم به قصد فروش شان، پول پارو می کنند. آخرش هم فردا صبح وقتی می رویم ببینیم چه خبر است، متوجه می شویم دیشب نگهبان حواسش نبوده و با دستمال آن خاکستر ها را پاک کرده و یک اثر علمی چند هزار ساله غبار شده رفته هوا!
علیرضا کاردار
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
نویسنده: سیدمصطفی صابری، تصویرساز: سعیدمرادی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* «تا حالا دقت کردین» پنجشنبه بی مزه بود. به جای این جور مطالب دانستنی های جالب جهان رو زیاد کنین.
* «آزمون هوش» رو دوباره به مطالبتون اضافه کنید.
کیارش نوروزی نژاد، مشهد
* این بابایی که خودش رو شکل شخصیت محبوب پسرش درآورده، اگه فردا بچه نظرش عوض شد و از اون شخصیت متنفر شد چی؟
* آقای صابری پرسپولیس تون هم که در ضایع ترین شکل ممکن باخت! اونم در شرایطی که ذوب آهن یک گل سالم هم زده بود!
* باسلام. از همسرم راضیه جانم به عنوان مادری نمونه و همسری شایسته و معلمی دلسوز تشکر می کنم و عاقبت به خیری برایش از خدا می خواهم. حسین قادری، مشهد
جواب خفن استریپ شماره 121: بردباری، بی شمار و خاکریز
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.