حالا که با تعریف و علایم و تاثیرات اختلال بیشفعالی در بزرگسالان آشنا و متوجه شدیم بیشفعالی محدود به دوران کودکی نیست، احتمالا کنجکاوید درباره راههای تشخیص و درمان آن بدانید. برای این که برخورد صحیح با این اختلال و افراد مبتلا به آن را یاد بگیریم، با یک مشاور به گفتوگو نشستیم. مهم است بدانیم این گفتوگو، از منظر روان شناسی بالینی که به ریشه ها و دلایل اختلال و نحوه کنترل آن با دارو می پردازد انجام نگرفته بلکه از منظر مشاوره صورت گرفته که به این اختلال به چشم مسئلهای می نگرد که به هر حال وجود دارد و باید به بهترین نحو حل شود. «سیدمحمد فرجادی»، کارشناسارشد مشاوره به کنجکاویهای ما در این حوزه پاسخ داده. با ما همراه باشید.
جناب فرجادی! بزرگسالانی که به بیشفعالی مبتلا هستند، در کودکی هم مبتلا بودند یا در بزرگسالی درگیر شدند؟
بیشفعالیِ بزرگسالان، ادامه بیشفعالیِ کودکی است. اگر اختلال بیشفعالی و کمبود توجه در کودکی تشخیص داده شود اما درمان و کنترل و حمایت نشود، در بزرگسالی نمود پیدا می کند. پس یک بزرگسال ناگهان مبتلا به ADHD نمی شود و ردپای این اختلال، حتما در کودکیِ فرد قابلِ مشاهده است. منتها ممکن است در طول کودکی و نوجوانی، خانواده و اطرافیان متوجه این اختلال در فرد نشوند و این مسئله به دوران بزرگسالی منتقل شود و وقتی فرد وارد مسئولیت های بزرگ تر و سنگین تری شد، بروز آشکار تری داشته باشد. مهم است بدانیم بیشفعالی همیشه با رفتارهای پرتحرک همراه نیست و از آنجا که این اختلال، به دو نوع تقسیم می شود، گاهی این بیماری با گوشهگیری همراه است. منتها لازم است تاکید کنم هیچ تست معتبری برای تشخیص بیشفعالی وجود ندارد و تشخیص این اختلال، فقط با مصاحبه و مشاهده دقیق بالینی، امکانپذیر است.
تعریف بیشفعالی چیست و این اختلال، بیشتر در دختران دیده میشود یا پسران؟
اگر بخواهم یک تعریف اجمالی اما جامع از اختلال بیشفعالی ارائه دهم، باید بگویم بیشفعال کسی است که برای خود و دیگران خطر ساز است. دست به ریسک های بزرگ می زند اما مقدمات این ریسک را فراهم نمی کند. رانندگی پر خطر، دوستی های پر خطر و تجربه های پر خطر دارد. معمولا این افراد، غمگینی و پشیمانی جدی از کارهایشان دارند و فراگیری این اختلال، در پسران و مردان بیشتر است.
میشود برایمان کمی از تجربیاتتان در مواجهه با موارد بیشفعال بگویید؟
بله. به تازگی با زوجی روبه رو بودم که برای جدایی پیش من آمده بودند. خانم می گفت من دیگر تحمل رفتارهای همسرم را ندارم. من با استفاده از فن سوال ، نشانه گذاری کردم تا ببینم علایمی که عنوان می شود، نشانه های نزدیک به چه اختلالی است؟ علایمی که خانم بیان می کرد، علایمی است که اگر در کودکی تشخیص داده می شد، بیشفعالی بود. مثلا از والدین می پرسند: آیا بچه نمی تواند سر جایش بنشیند و مدام حرکت می کند؟ می گوید بله. می پرسند: موقع نشستن مدام دست و پایش را تکان می دهد و بازی های پر سر و صدا و شلوغ می کند؟ معمولا پرحرف است؟ اغلب مواقع، احساس خطر نمی کند و کارها را بی محابا انجام می دهد؟ و اگر پاسخ همه این ها مثبت بود، در همان کودکی تشخیص داده می شد که این فرد دچار بیشفعالی است. اما بیشفعالی در بزرگسالی طور دیگری در افراد، از جمله همسر این خانم نمود پیدا می کند. مثلا این مرد دوست داشت هر چه دلش می خواست بخرد اما به فکر تامین هزینه آن نبود. حاضر شده بود برای خرید یک تلویزیون گران قیمت چک بکشد اما به این فکر نکرده بود که می تواند چک را پاس کند یا نه؟ و به خاطر یک تلویزیون، اقتصاد خانواده را به خطر انداخته بود. درمانگر یا مشاور متوجه می شود که این فرد دچار ADHD بزرگسالان است و باید به خانواده بفهمانیم که این فرد دچار اختلال است و باید حل شود و از طلاق جلوگیری کنیم. باید بدانیم که این رفتارها عمدا از طرف سر نمی زند و به دلیل ناتوانی در کنترل هیجانات است. این ها مظلوم هایی هستند که در کودکی شناسایی نشده اند و حالا در بزرگسالی هم برچسب زده می شوند و شناسایی نمی شوند. اگر شناسایی نشوند، درک نمی شوند و امکان درمان وجود ندارد. معمولا خانواده، این افراد را طرد می کنند، همسرشان طلاق می گیرد و فرد با این اختلال در جامعه رها می شود.
علایم بیشفعالی در افراد مختلف یکسان است یا متفاوت؟
متفاوت است. من موردی داشتم که با علایم افسردگی پیش من آمده بود، اما متوجه شدم که افسردگی او ناشی از بیشفعالی است. یا فردی، رفتارهای پر خطر جنسی یا مصرف مواد دارد اما ریشه همه این ها بیشفعالی اش است. خلاصه علایم در افراد متفاوت به صورت یکسان بروز نمی کند. مثلا من مورد پسر نوجوان بیش فعالی دارم که ناگهان به خانواده اش زنگ می زند و می گوید من شمالم! یا مادری که پیش من آمده و می گوید من حریف شکم بچه بیش فعالم نمی شوم و مدام در حال غذا درست کردنم.
راه حل مسئله چیست؟
تنها راهش این است که ما با مشاوره آشتی کنیم. جامعه احتیاج دارد که برای زندگی کردن آموزش ببیند. ما نیاز داریم که آموزش ببینیم با کودک یا همسرمان چطور رفتار کنیم. ما سواد فهمیدن و درک تفاوت های فردی و شخصیتی یکدیگر را نداریم. چرا پدیده طلاق توافقی آنقدرفراگیر شده است؟ زیرا دختر و پسر بر اساس شباهت ها زوج گزینی می کنند و احساس می کنند که خیلی شبیه هم هستند و با هم ازدواج می کنند. اما بعد متوجه می شوند که با هم تفاوت هایی دارند اما آموزش ندیده اند که سازش کنند و تفاوت ها را بپذیرند. نه تنها در مواجهه با ADHD بلکه در هر مسئله روان شناختی دیگری هم دو طرف باید آموزش ببینند تا همدیگر را درک کنند. اگر روان شناس بتواند فرد را بفهمد، درمان فرد مبتلا به ADHD پاسخ می دهد. این افراد از کودکی قضاوت شده اند. در مدرسه خوب نتوانسته اند درس بخوانند، همه گفته اند باهوش نیست و تنبل است، در نوجوانی نتوانسته دوست خوبی پیدا کند و تنها مانده، حالا ازدواج کرده و باز هم دارد طرد می شود. اگر مشاور بتواند او را درک کند که غیر طبیعی نیست، آدم بد و بی ادبی نیست، خود فرد و اطرافیانش هم می پذیرند و روند حل مسئله آغاز می شود. من تا به حال هیچ موردی از ADHD در مشاهدات بالینی خودم ندیدم که پذیرفته شده و برچسب ها از او برداشته شده باشد و فرد همچنان روی رفتارش پافشاری کند. وقتی شما به عنوان یک انسان، چنین افرادی را بپذیرید و با آن ها همدلی کنید، فرد به رفتارش فکر می کند و در صدد اصلاح بر می آید. این افراد باید مهارت خودتنظیمی هیجان را توسط روان درمانگر فراگیرند. ما باید مدارس کیفی برای این افراد داشته باشیم. این افراد نمی توانند پشت میز بنشینند و آموزش ببینند. در خانه نمی توانند پشت میز بنشینند و غذا بخورند. سخت می توانند متعهد و آینده نگر باشند. در نتیجه تحمل مادر باید بالا باشد تا به شیوه ای متفاوت به فرزند غذا بدهد. یا صبر و مدارای همسر باید زیاد باشد تا به شیوه ای متفاوت، به کنترل خشم همسر کمک کند.
و حرف آخر؟
خواهش می کنم در برخورد با کودکان بیشفعال از تنبیه بپرهیزید و بزرگسالان بیشفعال را طرد نکنید. در زندگی با این افراد، به راحتی به جدایی و طلاق فکر نکنید. ADHD درمان قطعی ندارد اما کنترل موفق دارد. سعی کنید آن ها را درک کنید. ما نباید به چشم بیمار به این افراد نگاه کنیم. خانواده ها باید این افراد را با ویژگی های شان قبول کنند و بپذیرند و کمک کنند.