حکایت

واگذاری سلطنت جنگل به خر!

سگی از کنار شیری رد می شد. چون او را خفته دید، طنابی آورد و شیر را محکم به درختی بست. شیر بیدار که شد سعی کرد طناب را باز کند اما نتوانست. در همان هنگام خری در حال گذر بود،  شیر به خر گفت: اگر مرا از این بند برهانی نیمی از جنگل را به تو می دهم. خر ابتدا تردید کرد و بعد طناب را از دورِ دستان شیر باز کرد. شیر چون رها شد، خود را از خاک و غبار خوب تکاند و به خر گفت: من به تو نیمی از جنگل را نمی دهم.
خر با تعجب گفت: ولی تو قول دادی. شیر گفت: من به تو تمام جنگل را می دهم زیرا جنگلی که شیران را سگان به بند کشند و خران برهانند، دیگر ارزش زندگی کردن ندارد.
برگرفته از «کلیله و دمنه»