خودمونی
غارنشینی در دنیای مدرن
من خیلی دیر و سخت، به دنیای مجازی پا گذاشتم؛ فیسبوک را وقتی از مد افتاد شناختم و آن موقعی که ملت نگران فیلتر شدن واتساپ و وایبر بودند، من کارهایم را با جد بزرگشان، پیامک راه میانداختم. خلاصه کلی طول کشید تا خودم را راضی کردم با جریان پرشتاب تکنولوژی همراه شوم، البته به شرط آنکه اگر واقعا چیز دندانگیری در آن نبود برای همیشه قیدش را بزنم؛ البته همانطور که حدس میزنید توی این دنیای جدید، چیزهای دندانگیر و چشمگیر و حتی پاگیری پیدا کردم؛ سرعت برقراری ارتباط و سهولت دریافت اطلاعات و سرگرمکنندگی، مهمترینهایشان بود. اینها را گفتم تا آنچه را بعد میخواهم بگویم بهپای دشمنیام با دنیای مجازی نگذارید. من هم الان بدون تلگرام کارم راه نمیافتد و بدون اینستاگرام، نمیدانم با حوصله سررفتهام چه کنم. اما هنوز چیزی غیرقابل درک و هضم در این فضا برایم وجود دارد؛ من دلیل کار آنهایی را که بلافاصله بعد از، درگذشت عزیزی، عکس پروفایلشان را سیاه میکنند و آگهی ترحیم متوفی را توی صفحهشان میگذارند، نمیفهمم. نمیفهمم چطور آدم میتواند در بدترین روزهای زندگیاش، حواسش به عکس پروفایلش باشد و آنقدر به هوش باشد که شاید برای خاطر چندتا کامنت همدردی بیروح و چندتا شکلک غمگین، بنشیند در اینستاگرامش متنی جانگداز بنویسد. آدمِ پدر/مادر از دستداده کم ندیدهام که صبح تا شب کامنت تسلیت لایک و هی عکس پروفایلش را با شعرهای غمبار، بهروز کردهاست.
تا آنجا که من دیده و تجربه کردهام آدم داغدیده بعضا خورد و خوراکش را هم یادش میرود. آدم سوگوار، حتی توی مجلس ختم هم که حضور دیگران دلگرمکننده است، تسلیتها را درست و حسابی نمیشنود و دارد به دنیای بدون عزیزش فکر میکند، به «چرا او؟»، به «کاش بیشتر کنارش بودم» و کاشها و چراها و حسرتهای دیگر. نمیفهمم این جملات و شکلکهای تصنعی، چه تسلای خاطری برای خوانندهشان به همراه میآورد و اصلا برفرض واقعی بودن، چه فایدهای دارد دوستی که سالهاست دورادور و به لطف اینترنت با او در ارتباطیم، برایمان دل بسوزاند؟ این چیزها، بعضی از دلایلی است که گاهی دلم برای دوران ماقبل تکنولوژیام تنگ میشود و وسوسه میشوم همه مزایای دنیای مجازی را نادیده بگیرم و دلزده از این اداهای نمایشی و اینهمه تشنگی برای دیدهشدن و تأیید، به غارم برگردم!
الهه توانا