شعر طنز

باز هم کم است؟!

درد بسیار است و درمانش کم است

مثلِ آن شیرم که دندانش کم است
قصه تلخی است نانوای محل

سفره ای دارد ولی نانش کم است
خانه بی زن تو دانی شکلِ چیست؟

شکل ایرانی که تهرانش کم است
گرچه استاد است حافظ منتها

شعرهای توی دیوانش کم است
ما که با بحران فقط سر می کنیم

خوش به حال آن که بحرانش کم است
گرچه کافی شاپ می باشد مدرن

هرچه باشد باز قلیانش کم است
آدمِ بی پول دانی مثل چیست؟

مثل آن قلبی که ضربانش کم است


امیرحسین خوش حال