گوشت‌های قربانی حج به ایران فرستاده نمی‌شود
مردم: بهتر، چند وقته کلسترول مون رفته بالا!
   سخنگوی وزارت امور خارجه: شهروندان از سفر به فرانسه خودداری کنند
شهروندان: چشم. به جاش می ریم طرقبه!
   اعطای وام ۱۵۰ میلیون تومانی به سربازان ماهر
یک سرباز تنبل : منم تو استراحت مهارت پیدا کردم، بهم وام نمی دین؟!
   وام مرمت بناهای تاریخی تصویب شد
مردم: این خونه هایی که ما توش زندگی می کنیم هم باستانی حساب می شه ها!

 

 ‏ خیلی دوست دارم بگم: «صادقانه بحث پولش نیست»! اما اگه بگم دیگه صادقانه نیست.
 ‏ همیشه یک رفیق داریم که یک رستوران یا کافه خوب با قیمت مناسب می‌شناسه و وقتی می‌ریم افتضاح از کار در میاد!
 ‏وحشتناک‌ترین جمله فامیل ما اینه: «ایشالا سال دیگه درست تموم می‌شه دیگه؟» و من در اون لحظه به این فکر می‌کنم که چه‌جوری می شه در طول دو‌ ترم ۷۴ واحد پاس کرد!
 

یکی از اقوام تعریف می‌کرد:
فردای روزی که پدربزرگم فوت کرد، دور تا دور خونه مهمون نشسته بود. خاله‌ام تازه از راه دور رسیده بود و خیلی گریه می‌کرد. یهو وسط مجلس رفت از روی جالباسی یه شلوار برداشت و گرفت توی بغلش و شروع کرد به گریه کردن با صدای بلند. وسطش هی می‌گفت: «بوی بابامو میده... بابا جون...» یهو اون یکی خاله‌ام اومد توی اتاق و تا صحنه رو دید از خنده منفجر شد. حالا ما محزون، خاله اولی درحال گریه، خاله دومی هم از خنده غش کرده بود وسط اتاق. دیگه یک کم که آروم شد خاله دومی گفت: «حق داری خواهر... ولی این شلوار شوهر منه...» وسط مراسم نمی‌دونستیم چطوری خودمون رو نگه داریم که از خنده منفجر نشیم! خدابیامرز پدربزرگم آدم شوخی بود، تو مراسمش هم خنده بازاری شد.
تصویرسازی: سعید مرادی