

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

گوش دادن سرکلاس، یادداشت برداشتن، تمرین حل کردن، امتحان دادن؛ با همه اینها کنار میآییم اما مشق نوشتن توی خانه، دیگر زیادی است. اصلا اولینبار ایده چنین چیزی به ذهن چه کسی رسید؟ اگر عبارت «چه کسی مشق شب را اختراع کرد؟» را در اینترنت جستوجو کنید، لینکهای زیادی میبینید که ادعا میکنند شخصی بهنام «روبرتو نویلیس» معضل مشق شب را ایجاد کردهاست اما شواهد درباره ریشههای تکالیف مدرسه ، چیز دیگری میگوید.
منبع: facts.net
ردپای تکلیف نوشتن در روم باستان
«روبرتو نویلیس»، ظاهرا یک معلم ایتالیایی بودهاست اما بهجز سایتهای اینترنتی، هیچ سند قابلاطمینانی وجود ندارد که بتوانیم براساسش گناه مشق شب را به گردن او بیندازیم. نویلیس از قرار معلوم در اوایل قرن بیستم زندگی میکردهاست اما مشق شب خیلی پیشتر از این زمان وجود داشتهاست. برخی مورخان میگویند، در امپراتوری روم، شخصی بهنام «پلینی» که دولتمرد و نویسنده بوده، مدافع ایده تمرین کردن دانشآموزان در خانه بودهاست. البته مشق آنها با مشق زمان ما فرق داشته و تکلیفشان تمرین کردن چیزهایی مثل مهارتهای گفتاری و سخنوری بودهاست اما بههرحال نشان میدهد که مشق شب خیلی قدیمیتر است از چیزی که بهنظر میآید و نمیتوان یک مخترع واحد برایش فرض کرد. احتمالا افراد مختلفی بهطور همزمان در نقاط گوناگون دنیا، این بلا را توی دامن دانشآموزها گذاشتهاند!
نقش جنگ سرد در رایج شدن مشق شب
خب بلا، اسمی است که دانشآموزها روی مشق شب گذاشتهاند و مدارس، اتفاقا خیلی هم موافقش هستند اما همیشه اینطور نبودهاست. مشق شب بهصورتی که امروز آن را میشناسیم، بهراحتی در سیستم آموزشی پذیرفته نشد. در آمریکا، تردیدهای زیادی وجود داشت که آیا کار درستی است که بخشی از فعالیتهای مدرسه به داخل خانه برده شود یا خیر. خیلی از متخصصان میگفتند، این کار بهضرر دانشآموزهاست. سال 1907، تلاشهایی برای ممنوعیت مشق شب، صورت گرفت که تا یک دهه توانست زیرآب تکلیف نوشتن را بزند. در سال 1930، انجمن سلامت کودکان آمریکا ادعا کرد که مشق شب، مساوی کار کشیدن از کودکان در سن غیرقانونی است. خب پس چطور نظامهای آموزشی قبول کردند که مشق شب بهدرد دانشآموزها میخورد؟ در زمان جنگ سرد، ایالاتمتحده، خودش را در زمینه علم و آموزش از اتحاد جماهیر شوروی برتر میدانست اما وقتی «اسپوتنیک»، نخستین ماهواره فضایی جهان پرتاب شد؛ آمریکا حس کرد که از شوروی عقب مانده و دنبال راهی بود که این شکاف علمی را ازبین ببرد. چطور؟ با وادار کردن دانشآموزان به درس خواندن در خانه.
دعوا بر سر درستی و نادرستی تکلیف ادامه دارد
تاریخ طولودراز مشق نوشتن، از گذشته تا الان، همیشه محل بحث بودهاست. کارشناسان زیادی میگویند، تکلیف نوشتن، زمانی را که دانشآموزها میتوانند برای سرگرمی و وقت گذراندن با خانواده صرف کنند، هدر میدهد. کارشناسان زیاد دیگری هم معتقدند بدون مشق شب، دانشآموزها بهخوبی درسشان را یاد نمیگیرند و تنبل میشوند. در ژاپن که آموزش بسیار رقابتی است، مشق شب یک بخش جدی از زندگی دانشآموزهاست درحالیکه «فنلاند» مشق شب را از برنامه آموزشیاش حذف کردهاست.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

جزیره «کوتاپو»، در زبان تایلندی بهمعنای جزیره «میخ» یا «سنبله»، در شهر «پوکت» تایلند قرار گرفته است. این جزیره نخستینبار در سال ۱۹۷۴در فیلم معروف «جیمز باند» بهنام «مردی با اسلحه طلایی» بهتصویر درآمد و با نام این کاراکتر دنیای سینما، مشهور شد. اما داستان اسم اصلیاش، از این قرار است؛ افسانههای محلی میگویند ماهیگیری بوده که هر روز مقدار زیادی ماهی صید میکرده اما یک روز تنها چیزی که به تورش میافتد، چیزی شبیه به میخ بودهاست. ماهیگیر، میخ را داخل آب میاندازد اما دفعه بعد که تورش را میاندازد، دوباره آن را صید میکند. ماهیگیر درنهایت با عصبانیت با یک جسم نوک تیز و با تمام توانش به میخ میکوبد. این کار، منجر به بالا آمدن صخرهای بهنام کوتاپو میشود. از افسانهها که بگذریم، ویژگی خاص این جزیره، صخرههای عظیم آهکی آن است که بهطور عمودی از خلیج زمردین «فانگنگا» سردرآوردهاند. خلیج فانگنگا منطقهای بهمساحت ۴۰۰کیلومترمربع است که حدود ۱۰۰ جزیره در آن قرار دارد و بهدلیل زیبایی منحصربهفردشان در رکوردهای گینس ثبت شدهاند. این جزیره زیرنظر حفاظت پارک ملی است و بهدلیل وضعیت خطرناک و مخروطیشکل آن که در قسمت بالایی پهن و در قسمت پایین باریک است، هیچ قایقی اجازه نزدیک شدن به جزیره را ندارد. بخش زیادی از این جزیره پوشیده از درختچههای آهکی و همیشهسبز است که برخی از آنها روی صخرههای بدون خاک رشد میکنند.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

شاعر: بهاره سلمانی انتشارات: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان قیمت: 10هزار تومان
«این سمت مال من
آن سمت مال تو»
پررنگ و معنیدار
خطی کشیدی،
نیمکت را
تقسیم کردی
خطی شبیه اخم
خطی بهنام قهر
انگار یادت نیست تا دیروز
ما لقمه را
ما سیب را
ما پاککن را
تقسیم میکردیم
شعر زیبایی که خواندید از کتاب «امضا؛ من دلتنگ» سروده بهاره سلمانی انتخاب شدهبود. این کتاب شامل ۱۷ شعر سپید است که بهزیبایی به مسائل عاطفی و اجتماعی اشاره میکند. غم و شادی در این کتاب با هم آمیختهاند، درست مثل زندگی واقعی. شروع سال تحصیلی، آمدن بهار، پدری که حوصله حرف زدن ندارد، دوری، دلتنگی و... بعضی از موضوعات شعرهای این کتاب هستند.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

قاتل، قربانیاش را تعقیب میکند. قربانی، بهزحمت خودش را به خودرواش میرساند. استارت میزند، خودرو روشن نمیشود. قاتل توی آینه دیده میشود. دوباره استارت و دوباره روشن نشدن خودرو. قاتل نزدیک میشود... مهم نیست بعد از این چه اتفاقی میافتد. مهم این است که با دیدن این صحنه، خمیازهای میکشیم و زیرلب میگوییم: «چقدر کلیشهای!» هر شیوه بیانی که بیشازحد استفاده شود، بهتدریج معنا و کارکردش را ازدست میدهد. بعضیها ممکن است فکر کنند پر کردن فیلم با مضامین و صحنههای آشنا، مخاطب را به همراهی دعوت میکند اما واقعیت این است که کسی برای دیدن چیزهای تکراری، حوصله ندارد. در سینماتوگراف این هفته، با چند کلیشه رایج که هر تازهواردی به سینما باید از آنها دوری کند، آشنا میشویم.
هی، یکی پشت سرته!
چندبار تا حالا برایتان پیش آمده که درباره کسی صحبت کنید و یکهو متوجه شوید تمام مدت دقیقا پشت سر شما ایستاده بودهاست؟ خب احتمالا، هیچوقت مگر اینکه در یک کمدی کلیشهای زندگی کنید که از چنین راه غیرخلاقانهای برای خنداندن استفاده میکند. کارمند دارد بدگویی رئیس اش را میکند. سرش را برمیگرداند و میبیند رئیس اش پشت صندلی او بوده و حرفهایش را شنیدهاست. مخاطب هم باید بخندد!
قهرمانان نمیمیرند
شخصیت قهرمان فیلم در خطر است اما کارگردان میترسد مبادا با آسیب دیدن او، مخاطب ادامه فیلم را نبیند. ازطرف دیگر دلش میخواهد هیجان به فیلم تزریق کند، پس آدمبدهای داستان که اتفاقا در شرارت خیلی هم حرفهایاند، شروع میکنند به تیراندازی بهسمت قهرمان و او بهطرز معجزهآسایی جان سالم بهدر میبرد. چطوری دقیقا؟ اگر میخواهید در این زمینه یک کلیشه تمامعیار غیرقابل دیدن بسازید، حواستان باشد که قهرمان نهتنها نباید بمیرد بلکه باید دستتنها همه آدمبدها را ازپا دربیاورد.
گلولهها پایانناپذیرند
لازم نیست نابغه باشید تا بدانید هر سلاحی فقط مقدار مشخصی مهمات دارد. یعنی با یک کلت نمیشود یک گردان دشمن را نابود کرد. یکی از فاجعهبارترین نمونههای استفاده از این کلیشه را در فصل دوم سریال «The Walking Dead» سراغ داریم. «هرشل» میخواهد از مزرعهاش دربرابر انبوهی از زامبیها دفاع کند و موفق هم میشود منتها بهنظر میرسد روح خود را در ازای تفنگی فروخته که هرگز مجبور نیست دوباره آن را پر کند!
وقت کوتاه کردن موهاست
شخصیت اصلی داستان، فرازوفرودهایی را پشتسر گذاشته؛ ضربه عاطفی، مرگ عزیز، شکست یا هر چیز دیگری. بعد برای آنکه نشان بدهد تروما چقدر به او آسیب زده، با قیافهای مغموم میرود جلوی آینه و موهایش را دستهدسته قیچی میکند. خب واقعا دیگر وقتش رسیده که از موهای شخصیتها دست برداریم.
اون فقط یک گربه است!
یکی از کلیشههای خوشبختانه روبهانقراض این است که در صحنهای ترسناک و نفسگیر، وقتی شخصیت شک ندارد که یک جانی خطرناک پشت بوتهها پنهان شده، ناگهان گربهای بیرون میپرد و همه حاضران در صحنه نفس راحتی میکشند. اگر گربهها نبودند، نصف فیلمهای ترسناک سینما ساخته نمیشد.منبع: studiobinder.com

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

17سالش بیشتر نیست ولی یک بغل مقام و افتخار قهرمانی دارد. «ریحانه کریمی»، از آن ورزشکارهای همهفنحریف است که در هر رشتهای وارد شده، حسابی درخشیدهاست؛ جودو، وزنهبرداری، کوراش، فیتنسچلنج! این دختر مشهدی کاردرست چندروز پیش در مسابقات نوجوانان، جوانان قهرمان کشور و لیگ برتر، پدیده مسابقات جودوی بانوان شناخته شد. به همین بهانه، با ریحانه درباره راهورسم قهرمانی در نوجوانی گپ زدهایم.
ریحانه، تو دقیقا از جان ورزش چه میخواهی با اینهمه رشتهای که در آنها فعالیت میکنی؟
من ورزش را از 8سالگی با ژیمناستیک شروع کردم. چهارسال در این رشته بودم و قهرمان کشور شدم اما چون ژیمناستیک برای خانمها مسابقات برونمرزی نداشت، رفتم سراغ جودو. پدرم جودوکار بود و ازقبل با این رشته کمابیش آشنایی داشتم. در جودو وقتی یکی، یکی موفقیتهای کشوری از راه رسیدند، فهمیدم در ورزشهایی که با بدنسازی سروکار دارند، استعداد دارم. عضو تیم ملی جودو که شدم، چندوقت بعد به تیم ملی کوراش پیوستم. کوراش از زیرشاخههای جودوست با قوانین داوری متفاوت. بعد بهطور اختصاصی شروع کردم به بدنسازی و چون در این رشته میتوانستم وزنههای زیادی بلند کنم، چندوقت بعدش سر از وزنهبرداری درآوردم. بعد از 6ماه وزنه زدن، به مسابقات کشوری رسیدم و در رده نوجوانان سه مدال طلا بهدست آوردم؛ یکضرب، دوضرب و مجموع. کمکم با فیتنسچلنج آشنا شدم و در مسابقات جهانی «مستر یونیورس» جوانان طلا گرفتم. این رشته، بخشهای مختلفی مثل بارفیکس، جامپباکس و پارالل دارد.
چرا به تو میگویند پدیده مسابقات جودوی بانوان؟
چندهفته پیش در مسابقه جودوی کشوری، در رده نوجوانان و جوانان و لیگ، اول شدم. در رده نوجوانان با پنج نفر مبارزه کردم و همه را زیر 20ثانیه ایپون کردم. ایپون در جودو، همان ضربهفنی است در کشتی. روز بعدش در رده جوانان هم پنج مبارزه و پنج ایپون داشتم. بعد در لیگ کشوری، در هر چهار مبارزه توانستم چهار ایپون زیر 20ثانیه داشتهباشم. اینطوری بود که بهترین جودوکار معرفی شدم و لقب پدیده مسابقات را گرفتم.
با اینحساب تو یک ورزشکار ذاتا مستعد هستی که هیچ درِ بستهای برایت وجود ندارد
خب راستش من خیلی تلاش میکنم. روزی سه وعده، جمعا شش، هفت ساعت تمرین میکنم. یعنی کل زمانم قبل و بعد مدرسه توی باشگاه میگذرد و شبها به تکالیفم میرسم. در ایام مسابقات، از مدرسه مرخصی میگیرم اما بعدش خودم باید درسها را بخوانم و امتحان بدهم. گاهی خیلی خسته میشوم اما وقتی به هدفم یعنی المپیک فکر میکنم، انگیزه و توانم زیاد میشود. من حالا دارم برای سهمیه المپیک جودو و وزنهبرداری تلاش میکنم اما رسیدن به این نقطه آسان نبود. یادم میآید وقتی بچه بودم و زیاد پول نداشتیم، خیلیوقتها توی برف و سرما با بابا میرفتم باشگاه و بابا پشت در منتظر میماند تا تمرینم تمام شود.
ورزش به تو چی داده که سختیهایش را به جان میخری؟
روزهای اولی که تازه ورزش را شروع کردهبودم، برای 10تا شنا رفتن اشکم درمیآمد. آن موقع قوی نبودم ولی کمکم خودم را ساختم. خیلیها به پدر و مادرم میگفتند کلاس ورزش به چه دردی میخورد و مگر قرار است به کجا برسد؟ خب من داشتم یاد میگرفتم روی پای خودم بایستم. هی زمین میخوردم و هی بلند میشدم. ورزش به من نشان داد هیچ ناممکنی وجود ندارد. کافی است به اهدافت ایمان داشتهباشی و برای آنها تلاش کنی. من در مسابقات جودو، پنج دوره شکست خوردم ولی میدانستم بالاخره یک روز پیروز میشوم.
در این سالهای فعالیت ورزشیات اتفاقی افتاده که هیچوقت فراموشش نکنی؟
ما در جودو، چهار دقیقه مبارزه میکنیم. یکبار در یکی از مسابقههایم، خیلی به باخت نزدیک بودم. 20ثانیه ماندهبود مبارزه تمام شود و من از حریفم عقب بودم. بابا که کنار تشک ایستادهبود، یکهو داد زد: «ریحانه حالا!» با صدایش به خودم آمدم و حریفم را ایپون کردم. حالا هروقت امتیاز عقب میمانم، یاد آن لحظه و فریاد میافتم.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

جوانه، چرا به مشکلات ما نوجوانان رسیدگی نمیشه؟ یکیش اینکه صبح درحالیکه هوا چند درجه زیرصفره با لباس گرم میریم مدرسه. ظهر درحالیکه هوا از تابستون هم تابستونتر شده، درحال آب شدن مثل کره برمیگردیم.
ببین دوست عزیز، منم مشکل شما رو دارم. اما اینکه آب و هوا و خورشید با هم به یک اتفاق نظر جامع نرسیدن بهدلیل خصومتشون با نوجوانان نیست. یک اختلاف نظر قدیمی با هم دارن که هیچوقت هم به نتیجه نمیرسه. شما فعلا بادبزن و چوب اسکی رو همزمان داشتهباش تا ببینیم چی میشه.
جوانه بهنظرت کلاغها نصف شب راجع به چی صحبت میکنن که نمیذارن ما بخوابیم؟
والا من یکوقتهایی متوجه منظور آدمها هم نمیشم، چه رسد به کلاغها. ولی ممنون که فکر کردی ممکنه بدونم. نشون میده رنگ موی پرکلاغی که تازه زدم بهم میاد.
دوستم عکس خودش و باباش رو گذاشته درحالیکه باباش بهش یک گوشی آیفون هدیه داده، زیر عکس هم نوشته: «با همین چیزهای کوچک هم میتوان خوشحال بود».
آخی، چه قانع، چه خوب، چه زیبا، چه شاعرانه. فقط در کوچیک بودن این هدیه همین بس که اگه قرار بود با اسکناس هزار تومنی بخرنش باید گاوصندوق بانک مرکزی رو میذاشتن سقف ماشین و میرفتن برای خرید.
یک پیشنهاد، بهنظر من بهخاطر یک پیامک خوشحالکننده واریز اول ماه، ارزش نداره مردم اینقدر پیامک ناراحتکننده برداشت رو در طی ماه تجربه کنن. نظرت؟
یعنی جدی اگه پیامکها رو قطع کنیم، چیزی از حسابمون کم نمی شه؟
به مامانهای عزیز بگو الکی از اول اسفند خونه رو تمیز نکنن که بعد توقع داشتهباشن تا آخر اسفند ما خونه رو مرتب نگه داریم.
والا اونا که میدونن 29 اسفند هم خونه رو تمیز کنن باز دم عید زحمتش رو میکشین.
دوستان خوب جوانه! شما هم میتوانید آثارتان را از طریق شمارههای بالای صفحه برایمان بفرستید تا با اسم و عکس خودتان چاپشان کنیم.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.