- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
روز گذشته در تقویم جهانی، به اسم خط بریل، نامگذاری شدهبود؛ محبوبترین سیستم خواندن و نوشتن لمسی در جهان که از ترکیبی از نقاط برجسته بهازای حروف و علایم نگارشی استفاده میکند. افراد نابینا خط بریل را با نوک انگشتانشان میخوانند و آن را با ابزاری ساده که شامل یک لوح و قلم است، مینویسند. در ادامه اطلاعات جالبی درباره خط بریل، میخوانید.
خط بریل درابتدا یک کد نظامی بود که سال 1819 در ارتش فرانسه ساخته شد. سربازان از این کد استفاده میکردند تا در سکوت شب بتوانند بدون صحبت کردن با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. سالها بعد یک نوجوان فرانسوی 15 ساله بهنام «لویی بریل» که در کودکی بیناییاش را ازدست دادهبود، این کد را یادگرفت و نسخه سادهتر و کارآمدتر آن را توسعه داد که بهنام خودش، «بریل» نامیده شد.
خط بریل همانطور که گفتیم الفبای لمسی است و میتوان از آن برای نوشتن تقریبا هر زبانی استفاده کرد. نسخههای بریل فارسی، چینی، اسپانیایی، عربی، عبری و بسیاری زبانهای دیگر وجود دارد که از قواعد نوشتاری همان زبان پیروی میکند.
میدانستید تندخوانی ربطی به توانایی دیدن ندارد؟ بعضی خوانندگان خط بریل، سرعتی باورنکردنی در مطالعه دارند و میتوانند با سرعت 400 کلمه در دقیقه بخوانند. نکته مهم در تندخوانی بریل، لمس سبک کلمهها و استفاده از هر دو دست است؛ بهنحوی که یک دست، کلمات را بخواند و دست دیگر آماده باشد که از خط بعدی شروع کند.
خط بریل فقط محدود به کتابها نیست. تولیدکنندگان بازیهای رومیزی و کارتی، نسخه بریل بازیهایشان را میسازند تا همه بتوانند از آنها استفاده کنند. بازیهای معروفی مثل «اونو» و «مونوپولی» در این کار، پیشقدم بودهاند. بهعلاوه خیلی از کشورها خودشان را موظف میدانند که در خدمات شهری، خط بریل را هم اضافه کنند؛ شاید نقاط برجسته روی صفحهکلید خودپردازها را دیدهباشید.
لویی بریل، توانست موهبت خواندن و نوشتن را به افراد نابینا برگرداند و بابت این اقدامش، یک سیارک هدیه گرفت! ناسا در سال 1999، کاوشگر
«Deep Space1» را برای عکاسی از دنبالهدار «بورلی» به فضا فرستاد. این کاوشگر در مسیرش از کنار سیارکی عبور کرد و ناسا تصمیم گرفت این سیارک را به افتخار لویی، «بریل 9969» نامگذاری کند.
خط بریل نسبت به الفبای سنتی، فضای بیشتری را اشغال میکند، به همین دلیل کتابهای بریل بسیار بزرگتر از همتایان خود هستند. برای مثال، «هریپاتر و جام آتش» به خط بریل، 10 جلد است.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
از صدایش شور و شوق میبارد، درست مثل مجریهای برنامههای صبحگاهی رادیو که خواب را از سر آدم میپرانند. «مبینا شکرلب» دانشآموز رشته انسانی است که درکنار درس و مدرسه، مشغول اجرا و گویندگی است و مهارتهایش را به بچهها و نوجوانها آموزش میدهد. رتبه دوم «تریبون» بزرگترین مسابقه سخنرانی کشور، رتبه اول کشوری در مسابقه سخنرانی پردیس، دوبار متوالی رتبه اول مجریگری استان خراسان رضوی و رتبه سوم نقالی در جشنواره «سمپادک»، بخشی از موفقیتهای مبیناست که در ادامه با او بیشتر آشنا میشوید.
مبینا اینروزها چه کار میکنی؟
در پروژه «هوگا-بیان» مشغولم؛ پروژهای که از یک دغدغه و رویا شروع شد. «هوگا» یک کلمه دانمارکی است؛ نشاندهنده رمز شادترین مردم جهان. سبک زندگی دانمارکیها براساس هوگاست که به معنی شادی و راحتی است. ما در «هوگا-بیان»، اصول فن بیان، سخنوری، اجرا، شاهنامه و قصهخوانی را درکنار هم یاد میگیریم و هدفمان این است که کلاممان اثر مثبتی بر دیگران داشتهباشد و باعث شادی و حس خوب در آنها شود. هوگا-بیان، بیشتر از یک کلاس، خانه امنی است برای ما و آموزش در آن بهجای اینکه ازسوی بزرگترها باشد، بهشیوه نوجوان به نوجوان است. چون ما با همسنوسالهایمان صمیمیتر هستیم و بهتر از هم یاد میگیریم.
اصلا چطور شد که سر از اجرا و سخنوری درآوردی؟
خیلی اتفاقی در یک جشنواره مدرسهای با مسابقه مشاعره آشنا شدم. قبل از آن میدانستم که از کار در حوزه صدا خوشم میآید ولی خیلی خجالتی بودم تا اینکه در آن مسابقه، جرقه اجرا در حضور دیگران در ذهنم زده شد. بعد به یک کانون فرهنگی-هنری رفتم. شروع کردم به دیدن اجراهای دیگران. در دورههای حضوری و آنلاین فن بیان شرکت کردم و بعد از یک سال تمرین و تلاش، رسیدم به اجرای برنامه، اجرای تلویزیونی و مقام آوردن در مسابقات کشوری.
دوستان تو که به این حوزه علاقهمندند، چه باید بکنند؟
خیلیها از من میپرسند، «اگر برویم کلاس فن بیان، مجری میشویم؟»، خب بهنظرم کار در حوزه صدا به یک زنجیره پیوسته از مهارتها نیاز دارد که اصلیترینش فن بیان است. بچهها بعد از گذراندن دورههای فن بیان، میتوانند زمینه توانمندیشان –اجرا، سخنوری، شاهنامهخوانی- را پیدا کنند و بعد در آن بهصورت تخصصی آموزش ببینند. باید بدانیم فن بیان به داشتن صدای خوب و بهکار بردن کلمههای قلنبهسلنبه محدود نمیشود. فن بیان یعنی با ویژگیهای کلاممان، بر مخاطب تأثیرگذار باشیم، کلاممان قانعکننده باشد و در مرحله سوم او را ترغیب کند و باعث حرکت در مخاطبمان شویم.
هیچ تجربهای بدون تلخی و شکست نیست. تو در این راه با چه چالشهایی روبهرو بودی؟
من از زیر صفر شروع کردم؛ نه صدای چندان خوبی داشتم، نه بیان درست. اعتماد به نفسم هم خیلی ضعیف بود. از زیر صفر، بالا آمدن خیلی سخت است. هر کار میکنی، دیده نمیشوی. هر قدر تمرین میکنی، جواب نمیدهد. ناامید میشوی و تصمیم میگیری همهچیز را بگذاری کنار. آن اوایل به هیچکس نمیگفتم که در جشنوارهها شرکت میکنم چون میدانستم رتبه نمیآورم. خلاصه کار اصلا خوب و روان جلو نمیرفت اما مدام به خودم میگفتم دفعه بعدی میشود. الان میدانم که هر مهارتی 4 گام دارد؛ ناتوانمندی ناآگاهانه، ناتوانمندی آگاهانه، توانمندی آگاهانه و توانمندی ناآگاهانه. من در مرحله سوم گیر افتادهبودم؛ داشتم یاد میگرفتم اما از مهارتم آگاهانه استفاده میکردم و رویش مسلط نبودم. بهمرور با تلاش به مرحله چهارم رسیدم یعنی وقتی که بدون تلاش زیاد، ناخودآگاه از مهارتت استفاده میکنی. من این روزها که در حال لذت بردن از مسیری هستم که با علاقه انتخاب کردهام، هر روز دو سوال از خود میپرسم: آیا صحنه را ترک نکردهام و در میدان حضور دارم؟ آیا بهترین کاری را که از دستم برمیآید، انجام میدهم؟ بهنظرم مهم است که همه ما به این سوالها جواب بدهیم چون بهقول متن قشنگی که خواندهام: «قالی بزرگی است زندگی... که تو میبافی و من میبافم و او میبافد. همه بافندهایم. میبافیم و نقش میزنیم. میبافیم و رجبهرج بالا میبریم. میبافیم و میگستریم.»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
هر متنی، چه نوشته شود (در داستانها) و چه به زبان آوردهشود (در فیلمها و سریالها) دو لایه «سطحی» و «زیرمتن» دارد. لایه رویی یا سطحی، همان چیزی است که به طور مستقیم گفته میشود و زیرمتن، چیزی است که گفته نمیشود اما بین خطوط، وجود دارد. خواننده و بیننده حرفهای کسی است که میتواند بین خطوط را بخواند و پیام آن را دریافت کند اما زیرمتن دقیقا چیست و به چه دردی میخورد؟
چیزی که گفته نمیشود اما درک میشود
زیرمتن درواقع یک تکنیک ادبی است که برای انتقال افکار، احساسات و ایدهها بدون بیان مستقیم آنها بهکار میرود. این تکنیک که غیر از داستان در سینما، تئاتر و حتی موسیقی هم کاربرد دارد، به معنای نهفته در متن اشاره دارد که نمیتوانید آن را ببینید اما میدانید که وجود دارد. پیچیده بهنظر میرسد، نه؟ خب این ظاهر قضیه است، ما با زیرمتن در زندگی روزمره بارها و بارها مواجه میشویم. وقتی به دوستتان میگویید: «خب تو حرفی نزدی اما من از رفتارت فهمیدم که دلت نمیخواد باهات بیام مهمونی» درواقع به او میگویید که زیرمتن یا آنچه را به زبان آورده نشده، درک کردهاید. ما همیشه منظورمان را به طور مستقیم نمیگوییم و دلایل مختلفی برای این کار داریم؛ میترسیم دیگران طردمان کنند، نمیخواهیم کسی را برنجانیم، دوست داریم تصویر خوبی از خودمان نشان بدهیم و... . شخصیتهای داستانی و نمایشی هم که بازتابی از انسانهای واقعی هستند، اغلب احساس یا فکرشان را دقیقا همانطور که هست، نشان نمیدهند. آیا هدف از زیرمتن در سینما فقط این است که به دنیای واقعی نزدیکتر شود؟
خطوط رازی در خودشان نهفته دارند
در زبان سینمایی، وقتی شخصیتها احساس و افکارشان را دقیقا به زبان میآورند، به اصطلاح به آن میگویند «دیالوگ روی بینی»؛ موقعیتی خستهکننده و بدون عمق که حوصله مخاطب را سرمیبرد چراکه مخاطب، از رمزگشایی لذت میبرد و دوست دارد پیام نهفته در حرفها و رفتار شخصیتها را دریابد، به جای این که همهچیز حاضر و آماده و مستقیم در اختیارش قرار بگیرد. زیرمتن، مانند پازل، ذهن مخاطب را به فعالیت وامیدارد؛ سرنخهایی به او میدهد و از مخاطب میخواهد آنها را کنار هم بگذارد و حقیقت را دریابد. البته دیالوگ مستقیم، همیشه هم بد نیست، اما موقعیتهایی وجود دارد که رفتار و گفتار غیرمستقیم تأثیر بیشتری میگذارد. مثل چی؟ وقتی شخصیت احساسات شدیدی مثل عشق، نفرت، خشم، میل و... را تجربه میکند و با صریح بودن چیزهای زیادی ازدست میدهد یا وقتی که رازی برای پنهان کردن دارد. خب حالا زیرمتن را چطور بفهمیم؟ راه کلیدی برای دریافت مضمون نهفته در لابهلای خطوط فیلم این است که به ارتباط غیرکلامی بین شخصیتها یعنی حالات چهره، زبان بدن، لحن صدا، ژستها و تناسب داشتن یا نداشتن این نشانهها با ارتباط کلامی آنها توجه داشتهباشید. مثلا دو شخصیت فیلم درباره بیرون رفتن برای شام صحبت میکنند. یک نفر مدام وزنش را از این پا به آن پا منتقل میکند و دیگری آرام و بیحرکت ایستاده است. خب شما از این نشانهها میفهمید که در این موقعیت چیزی سرجایش نیست و اشکالی در رابطه بین این دو نفر وجود دارد.
منابع: studiobinder.com، nofilmschool.com
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
وبسایت «kidshealth.org» در بخش پرسش و پاسخش به سوالات نوجوانها در حوزههای مختلف سلامت روان پاسخ میدهد. در ادامه دو پرسش رایج درباره خواب و خواب دیدن را انتخاب کردهایم.
کابوسهای بدی میبینم. چطور میتوانم متوقفش کنم؟
برای از بین بردن کابوس، ابتدا باید دلیلش را پیدا کنیم. همه ما هرازگاهی کابوس میبینیم ولی اوضاع وقتی نیاز به رسیدگی دارد که دفعات کابوس دیدن زیاد شود. بعضی از داروها، موادمخدر، اضطراب و در موارد نادری مشکلات پزشکی میتوانند به تداوم خواب بد دیدن منجر شوند. اگر در خانه یا مدرسه دچار مشکل شده و تغییرات فشارزایی در زندگی داشته یا به تازگی ضربه روحی را تجربه کردهاید، کابوسهایتان احتمالا از آنها ناشی میشود و باید با یک درمانگر حرف بزنید، اما اگر هیچکدام از این موارد درباره شما صدق نمیکند، پیشنهادهای زیر میتواند برایتان مفید باشد؛ برنامهتان را طوری تنظیم کنید که شبها خواب کافی داشته باشید تا درطول روز نیازی به چرت زدن نباشد. ورزش کنید، اما نه قبل از رفتن به رختخواب و مصرف کافئین را بهویژه در ساعتهای پایانی روز محدود کنید. پیش از خواب از تماشای فیلمهای خشن و ترسناک، انجام بازیهای موبایلی و هر فعالیت دیگری که تولید هیجان میکند، پرهیز کنید.
گاهیاوقات موقع خوابیدن، ناگهان تکان میخورم و بیدار میشوم. بعضی وقتها هم احساس زمین خوردن میکنم، موضوع نگرانکنندهای است؟
حرکت ناگهانی بدن پیش از به خواب رفتن، اتفاقی طبیعی است که معمولا قبل از ورود به مرحله خواب عمیق رخ می دهد. دانشمندان از دلیل این پدیده مطمئن نیستند اما در توضیح آن چند نظریه دارند. یکی از این تئوریها میگوید، مغز موقع خوابیدن، متوجه نمیشود چه اتفاقی درحال رخ دادن است چون ماهیچههای بدن قبل از خوابیدن شل میشوند. این شل شدن البته طبیعی است اما مغز گیج میشود و برای مدت خیلی کوتاهی فکر میکند که درحال سقوط هستید بنابراین پیامی به ماهیچههای شما ارسال میکند که خودشان را سفت کنند تا هنگام سقوط مشکلی برایتان پیش نیاید. درنتیجه این انقباض، بدنتان تکان میخورد و بیدار میشوید اما جای نگرانی نیست چون معمولا بسیاری از افراد بلافاصله بعد از این تجربه کوتاه دوباره بهخواب میروند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
با این پول توجیبی هربار میرم خرید، هیچی نمیتونم بگیرم. واقعاً چی بگیرم؟
جلوی خودت رو!
جوانه، خیلی نگران مامان و بابام هستم، کلی سریال ترکی دیدن. الانم رفتن استامبول. می گن اون جا امن نیست.
اولاً اون استانبوله. ثانیاً اگه خیلی سریال دیدن که کوچه پسکوچهها رو بلدن و گم
نمی شن. محلههای ناامن هم نمی رن.
چرا هی می گن گذشته رو رها کن؟ آخه من یکی نمیتونم.
گذشته رو نمی شه رها کرد. بهطور مثال مامان من دو پیمانه برنج بیشتر دم کرد و ما ۳ روزه داریم غذای گذشته رو میخوریم.
هربار رژیم میگیرم همه توقع دارن همه چی بخورم، با این جمله: «یک لقمه که چیزی نمی شه».
خب واقعاً با یک لقمه که چیزی
نمی شه. نخواستی بذار تو پلاستیک بفرست دفتر «جوانه». ممنون.
چرا باب اسفنجی حیوان خونگی داره درحالیکه خودش اسفنجه؟ بعد چرا اون پلانکتون این همه خرج میکنه فرمول همبرگر خرچنگی رو پیدا کنه که باهاش پول دربیاره؟ خب پولهاش رو نگهداره دیگه.
شما با 118 تماس بگیرین و همین سوال رو بپرسین، خودش شماره یک مشاور خوب رو بهتون می ده. امید به خدا.
چرا سرعت اینترنت این قدر...
دوستان عزیز جوانه، لطفاً پیامکی بدین که کامل برسه. ممنون.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در سنوسال ما نوجوانها، کلی چالش و مشکل پیش میآید؛ مثل اینکه بعضیهایمان از خانواده فاصله میگیریم و مسائلمان را از آنها پنهان میکنیم. البته همه اینطور نیستند و خیلی از دوستهایمان با خانوادههایشان رابطه دوستانهای دارند ولی خب این چالش وجود دارد، اما چرا؟ در نوجوانی خیلی از رفتارهایی که از ما سر میزند، اختیاری نیست؛ بعضیوقتها دلمان نمیخواهد با کسی حرف بزنیم، دلمان میخواهد گریه کنیم و گاهی دوست داریم الکی خوشحال باشیم و بلندبلند بخندیم. ما این پیامدهای دوران بلوغ را فقط میتوانیم با تمرین کنترل کنیم نه این که از بین ببریمشان. خب وقتی که خانواده این شرایط را درک نکند، از نزدیکترین افراد زندگیمان فاصله میگیریم و به دوستهای یکی دو روزه پایبند میشویم چون آنها از جنس خودمان هستند و درکمان میکنند. امروزه دنیا حتی با پنج سال پیش هم متفاوت است و طبیعتا بچههای امروز علایق، خواستهها و گرایشهای متفاوتی دارند. بعضی از پدرومادرها با خواستههای طبیعی زندگی یک نوجوان مخالفت میکنند؛ مثل تنهایی بیرون رفتن، تفریح کردن دوستانه، پوشش طبق سلیقه شخصی و کلی موضوع دیگر، اما با این محدودیتها نهتنها فرزند باتربیت تحویل جامعه نمیدهند بلکه یک نوجوان را در سنی که در اوج انرژی و خوشی قرار دارد، به یک آدم گوشهگیر و تنها تبدیل میکنند. نگرانی والدین قابلدرک است اما ما اگر امروز در جامعه حضور نداشته باشیم، فردا که بزرگ شدیم، هنجارهای جامعه را سختتر میپذیریم و شناخت درستی نخواهیم داشت. تازه خیلی از بچهها که از خانوادهشان «نه» میشنوند، به تمام کارها و خواستههایشان میرسند اما مخفیانه!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.