- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
همه ما موجودات زنده در خوابیدن با هم اشتراک داریم اما تجربه خوابمان بههم شبیه نیست. بعضی از حیوانات، بیشتر روز را میخوابند، حتی تا 20ساعت در شبانهروز؛ بعضیهایشان با نیمی از مغزشان میخوابند و بعضی دیگر سرپا بهخواب میروند. خلاصه هرکدامشان الگوی خواب جالبی دارند. در ادامه با تعدادی از عادتهای خواب عجیب دربین حیوانات آشنا میشویم.
فیل
فیلها در طبیعت فقط دو ساعت درطول روز میخوابند؛ آنهم دو ساعت با وقفه. یعنی طی چندین ساعت هی چنددقیقه-چنددقیقه میخوابند و بیدار میشوند. البته همتایان آنها در باغوحش شبها تا هفت ساعت هم میتوانند بخوابند چون بابت حمله شکارچیان نگران نیستند. این اطلاعات را دانشمندان دانشگاه «Witwatersrand» در «ژوهانسبورگ» از بررسی فیلها در شرایط طبیعی بهدست آوردهاند. آنها میگویند فیلها بیشتر زمان کوتاه خوابیدنشان را ایستاده میگذرانند و میزان فعالیت بدنیشان درطول روز تأثیری روی مدت خوابیدنشان ندارد.
زرافه
زرافهها میتوانند هفتهها بدون خوابیدن دوام بیاورند. آنها کُند و زیادی دراز هستند بنابراین بهنفعشان است که هشیار بمانند تا اینکه بخوابند و موقع خطر فرار کنند. تازه وقتی هم فرصت خوابیدن فراهم میشود، ترجیح میدهند ایستاده بخوابند چون بلند کردن آن پاهای دراز و لاغر از روی زمین به دردسرش نمیارزد. البته این مسئله مربوط به زرافههای بالغ است، بچهزرافهها درازکشیده میخوابند. پاهایشان را زیر بدنشان جمع میکنند و گردنشان را پیچ میدهند تا راحت باشند. زرافههای بالغ در هر نوبت خواب، فقط پنج دقیقه به خواب میروند و درطول روز کلا 30دقیقه میخوابند.
گراز دریایی
گرازهای دریایی جزو خوشخوابترین حیوانات هستند. آنها هرجا اراده کنند، میخوابند؛ درازکشیده روی زمین، شناور روی آب، تکیه داده به یکی از همنوعانشان. البته خوابیدنشان در آب، خیلی طولانی نیست چون وسطش نیاز به هوا پیدا میکنند اما در خشکی به خواب عمیقی میروند که میتواند تا 19ساعت طول بکشد. البته گرازهای دریایی اصلا تنبل نیستند، آنها در دورههایی از فعالیتشان میتوانند تا 84ساعت بهصورت متوالی شنا کنند اما وقتی زمان خواب فرا میرسد، دیگر چیزی جلودارشان نیست.
سمور
سمورها وقتی میخوابند به پشت روی سطح آب شناور میشوند که موقعیت امنی برای خوابیدن نیست برای همین در گروههای کوچک دستدردست هم به خواب میروند تا جریان آب از همدیگر جدایشان نکند. همچنین خودشان را در رشته ای از جلبک دریایی میپیچند که بهعنوان نوعی لنگر عمل میکند. بچهسمورها هم تا وقتی که بتوانند با گروه همراهی کنند، روی شکم مادرشان میخوابند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
من کیام؟
عارف اختری هستم. متولد 1372 در بیرجند و دانشآموخته «فناوری اطلاعات». من هم اکنون «مهندس ابر» یا «Cloud Engineer» هستم و قبل از این مدیر سرور لینوکس، یک نوع سیستمعامل مانند ویندوز، بودم که کارش پیادهسازی و پیکربندی سرور برای ارائه سرویسهای خاص است. شاید بپرسید سرور چیست؟ بهطور خلاصه باید بگویم سرور یک سیستم کامپیوتری بسیار قویتر از سیستمهای خانگی ماست که ازنظر چینش سختافزاری (معماری) کار متفاوتتری انجام میدهد. مثلا وقتی شما تصمیم به راهاندازی یک وبسایت میگیرید، نیاز به سروری دارید بهنام «وب سرور» که کارش جواب دهی به درخواستهایی است که شما ازطریق مرورگرتان ارسال میکنید.
چطور وارد دنیای ابر شدم؟
ورود من به این رشته به دلیل علاقه زیادم به دنیای علم و فناوری بود و مثل بعضی از شما در کودکی دوست داشتم هکر شوم. بعد از ورود به این فضا متوجه شدم بالا آوردن یک سرویس-چیزی که سرورها ارائه میدهند- خیلی بهتر و جذابتر از هکری است. توی این دنیا بعد از مدتی سرویسها تبدیل میشوند به عزیزترین چیزهایی که دارید و زندگیتان خلاصه میشود توی لپتاپ. پیشرفت فناوری و علاقه به محیطهای سرور، من را بهسمت استفاده از سیستمعامل لینوکس-سیستم عاملی مانند ویندوز با این تفاوت که میتوانیم با تغییر کدهایش یک سیستمعامل شخصی مختص خودمان درست کنیم- سوق داد. آنجا بود که با دنیای ابر آشنا شدم و هماکنون درحال فعالیت در این حیطه هستم.
فضای ابر چیست؟
شاید عبارت پردازش ابری
(Cloud Computing) به گوشتان خوردهباشد. پردازش ابری بهزبان ساده یعنی نگهداری از دادهها و دسترسی به آنها بهطوریکه فقط به هارد فیزیکی رایانه شما محدود نباشد و در سراسر اینترنت دردسترس قرار بگیرد. ابر را میتوان استعارهای برای اینترنت دانست. هنگامی که دادهها را روی هارددیسکتان ذخیره یا برنامهای را از روی هارد اجرا میکنید، درواقع با فضای ذخیرهسازی و پردازش محلی کار کردهاید. در این شرایط هر آن چه نیاز دارید، ازنظر فیزیکی به شما نزدیک است و این یعنی میتوانید بهآسانی و با سرعت بالا به دادههای خود دسترسی داشتهباشید. پردازش ابری اما امکان دسترسی به دادهها و برنامههای شما را از سراسر اینترنت فراهم و یکسری داده را با دیگر اطلاعات موجود در وب همگامسازی میکند. در کسبوکارهای بزرگ، شاید نیاز باشد که اطلاعاتی درباره آنسوی اتصال داشتهباشید. شما بهعنوان یک کاربر شخصی، شاید هیچگاه به این موضوع فکر نکنید که در طرف دیگر یعنی سرور، چه فرایند عظیمی از نظر پردازشی درحال انجام هستند.
شما چطور میتوانید همکار من شوید؟
قبل از هر چیز بهتر است روحیه سیریناپذیری در علم و دانش را در خودتان رشد بدهید. نکته بسیار مهم دیگر در این رشته، دانستن زبان انگلیسی است چون در حرفه ما اطلاعات بهسرعت بهروز میشوند. پیشنهاد میکنم از مسیر آکادمیک وارد این حرفه بشوید. با اینحال دانشگاه گرچه نقطه شروع خوبی است اما بهتنهایی کافی نیست و بهتر است در دورههای آموزشی آزاد زیرنظر استادان خبره آموزش ببینید. بعد از این بسته به میزان علاقه و تلاشتان میتوانید بهعنوان کارآموز ابر شروع به فعالیت کنید. یک مهندس ابر خوب در دانش و یادگیری حریص است و اگر در کارش خوب عمل کند، آینده روشنی در پیش دارد. مهندسی ابر جزو 10 شغل پردرآمد دنیا بهحساب میآید که فرصتهای شغلی متعددی با مزایای بالا حتی در کشورهای دیگر (بهصورت دورکاری) یا مهاجرت برایتان فراهم میکند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
جشنواره چترهای رنگی درشهر «بو سانگ» تایلند توانسته توجه گردشگران زیادی را به خود جلب کند. مردم این شهر اغلب به کار تولید و فروش چترهای رنگارنگ مشغول هستند و درست به همین دلیل این شهر را شهر رنگها و چترهای تایلند مینامند. بهمحض ورود به «بو سانگ» مردمانی را خواهیددید که سوار بر دوچرخه، چترهای رنگارنگی را بهعنوان سایهبان در بالای سر خود دارند و این شهر از ارتفاع زیاد مملو از رنگهای متنوع و چشماندازی است که درحرکتاند. استفاده همیشگی مردم بو سانگ از دوچرخه برای رفتوآمدهای معمول سبب شده این شهر از هر نوع آلودگی در امان باشد. گوشهای از شهر مجسمهای از یک راهب قرار دارد؛ مردم بو سانگ چترهای رنگی خود را مدیون این راهب محلی هستند. براساس افسانهای قدیمی، در سالهای بسیار دور راهبان مجبور بودند برای یادگیری برخی مهارتها راهی سفرهای طولانی شوند تا خود را به صومعهها برسانند. یکی از این راهبهها هنگام عبور از شهری از فردی یک چتر کاغذی هدیه میگیرد تا با آن از خود در برابر نور خورشید محافظت کند. راهب تصمیم میگیرد از شهر دیدن کند و فرایند ساخت این چتر کاغذی را یادبگیرد. او بعد از برگشت به شهر خود بو سانگ، روش ساخت این چترها را به مردمش که کشاورزان سادهای بودند برای کسب درآمد بیشتر آموزش میدهد. طی سالهای بعد شیوه ساخت این چترها به دهکدههای دیگر هم وارد میشود و امروزه این چترها به یکی از معروفترین سوغاتیهای تایلند تبدیل شدهاست. این چترهای زیبا و سنتی از نوعی کاغذ بهنام «سا» گرفتهشده از پوست توت سفید ساخته میشوند. جشنواره چتر هرسال در هفته آخر ژانویه بهمنظور بزرگداشت میراث شهر بو سانگ برگزار میشود.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
داستان در تمامی جوامع متداول است و همه ما
به نحوی تولیدکننده آن هستیم، از آن لذت میبریم و گاه بهطور مستقیم یا غیرمستقیم از داستانها میآموزیم. با اینحال توضیح اینکه داستان دقیقا چیست و از چه اجزایی تشکیل شدهاست، کار سادهای نیست. داستان فیلمنامه را میتوان مجموعهای از رخدادها دانست که در یک یا چند صحنه رخ میدهند. این رخدادها هم میتوانند خیالی باشند و هم واقعی یا ترکیبی از این دو. این رخدادها باید براساس ترتیب زمانی بیان شوند، ترتیبی که گاه توسط کارگردان شکسته و به حالتهای مختلف بیان میشود. اینهفته در دنیای داستانی فیلمنامه کندوکاو میکنیم.
ساختار داستان
ساختار داستان که برخی آن را «فرم» میدانند، به بخشهای مختلف هر متن و نحوه آرایش و تنظیم آن مرتبط است. در سینمای داستانی انتخاب، نظم و توالیدادن به رویدادها به تماشاگران کمک میکند داستان را درک کنند و بر آنها تأثیر بگذارد. این رویدادها توسط شخصیتها جلو میروند.
شخصیت (Character)
شاید بارها واژههای تیپ و شخصیت را شنیدهباشید اما آیا فرقشان را هم میدانید؟ دو کشتیگیر را تصور کنید. یکی از آنها با علم به جراحت پای حریفش سعی میکند از آن پا زیرگیری نکند و درنهایت با اینکه از همه لحاظ برتر است، با جوانمردی بازی را به حریف واگذار میکند و دیگری صرفا کشتی میگیرد و حریفش را ضربه میکند. در این مثال کشتیگیر اول دارای بعدهای فراتر از یک شخصیت روتین کشتیگیر (کشتیگیر دوم) است. اینجاست که فرق تیپ با شخصیت مشخص میشود. یعنی شما در شخصیت با یک فرد دارای چندین بعد و ویژگی آشنا میشوید (کشتیگیر اول) درحالیکه در تیپ با یک نمونه روتین از آن جامعه (کشتیگیر دوم) مواجه هستید. در هر فیلمنامهای، نویسنده باید یک شخصیت یا مجموعهای از شخصیتها را خلق کند که بینندگان به موفقیت او علاقهمند باشند یا از او بیزار شوند. این شخصیت خاص، شخصیت اصلی و به بیان دیگر «پروتاگونیست» نامیده میشود. این شخصیت، چه زن و چه مرد، با بیشترین موانع روبهرو خواهدشد و اغلب بیشترین زمان فیلم را به خود اختصاص میدهد. در فیلمنامه با 3 نوع شخصیت آشنا میشوید که معمولا با رنگهای خاصی نامگذاری میشوند.
شخصیت سیاه| به آدمهای بد یا شخصیتهای منفور در یک فیلم میگویند که درصدد ایجاد مشکل برای شخصیتهای اصلی داستان هستند.
شخصیت سفید| به شخصیتهای مفید و خوب گفته میشود که بیشتر با جنبههای اخلاقی داستان درارتباط هستند.
شخصیت خاکستری| این شخصیت(ها)
میتواند خود شخصیت اصلی یا هرکدام دیگر از شخصیتها باشد. نه یکسره خوب و نه یکسره بد بلکه چیزی میان این دو است که میتواند بنا به موقعیت، جنبه مثبت یا منفی بگیرد. دراصل درمقایسه با شخصیت سیاه و سفید است که رنگ آن مشخص میشود. شاید برای درک بهتر این مدل شخصیتها بد نباشد یکبار دیگر فیلمهای «بتمن» یا «جیمزباند» را ببینید.
سخن در سینما
در اغلب موارد در سینما برای پیشبرد داستان نیاز به دادن اطلاعات ازطریق سخن یا گفتوگو داریم. این سخنان معمولا در دو قالب مونولوگ و دیالوگ بیان میشود.
مونولوگ | «بودن یا نبودن؛ مسئله این است». این معروفترین مونولوگ در دنیای نمایش است. تکگویی یا مونولوگ یکی از شگردهای هنرهای نمایشی است که در آن شخصیت، سخن، شعر، خطابه، داستان یا وصف و درددلی را بهتنهایی، خطاب به خود یا بینندگان و شنوندگان، عرضه میکند و دربرابر دیالوگ قرار میگیرد. تکگویی ممکن است پارهای از داستان را تشکیل دهد یا تمام خود داستان باشد. شاید مونولوگ «سمیه نرو»ی نوید محمدزاده در فیلم «ابد و یک روز» بهترین مثال برای این قسمت باشد.
دیالوگ|گفتوگو یا دیالوگ در داستان، فیلم و نمایشنامه، یعنی گفتوگوهای شخصیتها در روایت که تابع ریزهکاریها و قواعد مربوط به خود است. در یک داستان، محتوای گفتوگوها به طورمستقیم مربوط به موضوع صحبت است، البته میشود در آن به گذشته هم اشاره کرد. در دیالوگ ارتباط شخصیتها با یکدیگر و روند داستان مشخص میشود. همه شما دیالوگ معروف فیلم «جدایی نادر از سیمین» را بهخاطر دارید، آنجاییکه «پیمان معادی» در جواب «لیلا حاتمی» میگوید: «اون نمیدونه من پسرشم ولی من که میدونم اون پدرمه».
برگرفته از: کتاب «مبانی سینما»، ویلیام فیلیپس، انتشارات ساقی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مدتی است که اینطرف و آنطرف واژه «Mindfulness» یا همان«ذهنآگاهی» زیاد به گوشمان میخورد. ذهنآگاهی که اینقدر توصیه میشود، چیست و به چه دردی میخورد؟ خب مایندفولنس به زبان ساده یعنی تمرکز بر آنچه در لحظه احساس میکنیم، بدون قضاوت و تفسیر. فعالیتهایی هستند که به ما کمک میکنند تا از افکار و احساسات خود آگاهی بیشتری داشتهباشیم که درنهایت منجر میشود به اینکه بتوانیم استرس را مدیریت کنیم و توجه و تمرکزمان را بهبود ببخشیم اما چطور؟ در ادامه چند تمرین ساده ولی کاربردی ذهنآگاهی را با هم یاد میگیریم.
چطور ذهنآگاهی را تمرین کنیم؟
ذهن ما مدام از این شاخه به آن شاخه میپرد؛ از این فکر به آن فکر، از این نگرانی به آن نگرانی. استرس از آنجایی ناشی میشود که ذهنِ پریشان و شلوغ ما در موقعیتهای مختلف شروع میکند به نشخوار کردن بدترین سناریوهای ممکن. مثلا وقتی امتحان پایانترم داریم، ممکن است سروکله این فکرها پیدا شود: «من تو امتحانا رد میشم. مامان و بابام از دستم عصبانی میشن. بعدش هم عمرا اگه بتونم برم دانشگاه و قید پیدا کردن یه شغل خوب رو باید بزنم». با انجام تمرینات ذهنآگاهی، متوجه خواهیمشد که این فکرها درواقع پچپچههای ذهن هستند و نه واقعیتی که قرار است رخ بدهد.
خوردن آگاهانه
مایندفولنس به ما توصیه میکند که در رفتارهای ساده، آگاهانه رفتار کنیم. مثلا اگر میخواهید یک پرتقال بخورید، برای مدتی آن را توی دستتان بگیرید. پوستش را لمس کنید، ببوییدش. بوی پرتقال چطور است؟ کمی تلخ؟ کمی شیرین؟ هر دو؟ به رنگ و برآمدگیهای پوستش توجه کنید. از تماس با آن، چه حسی در انگشتهایتان ایجاد میشود؟ موقع خوردن تکههای پرتقال، به حس آن روی زبانتان توجه کنید؛ به آبدار و خشک بودنش، به میزان تازگیاش. برای جویدن، چشیدن و بوییدن هر برش پرتقال، زمان صرف کنید.
تنفس آگاهانه
نفس کشیدن هم از آن رفتارهای غیرارادی است که ما توجهی به آن نداریم اما مایندفولنس پیشنهاد میکند برای درک لحظه حال، تنفس آگاهانه را تمرین کنیم. در جای راحتی بنشینید. چشمهایتان را ببندید. هنگام دم و بازدم، به ورود و خروج تنفستان توجه کنید. آیا میتوانید جایی را که هوا سوراخهای بینیتان را قلقلک میدهد، احساس کنید؟ متوجه حرکت شکم یا سینهتان موقع نفس کشیدن هستید؟ اگر فکرتان به جای دیگری پرواز کرد، نگران نشوید. دوباره سعی کنید آن را بهآرامی به نحوه نفس کشیدنتان معطوف کنید.
پیادهروی آگاهانه
از زمانی که راه رفتن را یادگرفتهایم، مدت زیادی میگذرد؛ برای همین دیگر مثل روزهای اول لازم نیست که به قدمهایمان فکر کنیم اما مایندفولنس پیشنهاد میکند پیادهروی آگاهانه را امتحان کنیم. یک پا را بردارید و بهآهستگی یک قدم به جلو بردارید. به این توجه کنید که تعادلتان را چطور حفظ میکنید. حالا آهسته قدمبهقدم راه بروید. به نحوه حرکت پاها و تکان بازوها توجه کنید. زانوها چطور خم و راست میشوند؟ به حسی که در پاها تجربه میکنید، آگاهید؟ سعی کنید هماهنگ با قدمهایتان نفس بکشید. هر وقت ذهنتان منحرف شد، آن را بدون فشار و بهآرامی به پیادهروی آهستهتان برگردانید.
واژههای آگاهانه
به یک واژه آرامبخش فکر کنید، مثل؛ صلح، عشق، دانه برف، نور خورشید و... . این واژه را بیصدا در ذهنتان بگویید. با هر دم و بازدم، واژه را تکرار کنید و توجهتان بر آن متمرکز باشد. میتوانید این کار را بهمدت یک دقیقه انجام بدهید؟ پنج دقیقه، چطور؟
منبع: kidshealth.org
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مولف: محمود پوروهاب
انتشارات: جمال
تعداد صفحات: ۴۸۰صفحه
حتما میدانید که ایرانیها از دیرباز در دنیا، به شعر و شاعری معروف بودهاند. میانه شما با شعر چطور است؟ چندتا شاعر میشناسید؟ میتوانید اسم شاعرانی را که عکسشان روی جلد این کتاب است، بگویید؟ درباره زندگیشان چیزی میدانید؟ کتاب «شاعران آشنا» درباره زندگی و آثار ۶۵ شاعر برجسته ایران از زمان رودکی تا به امروز است. شاعرانی مثل سعدی، فردوسی، پروین اعتصامی، جامی، سهراب سپهری، شهریار، قیصر امینپور، مصطفی رحماندوست و... . کتاب با بیانی ساده و شیرین درباره این شاعران صحبت کردهاست تا فرزندان ایران را با شاعران بزرگ فارسیزبان آشنا کند. بهگفته مولف کتاب، آقای «محمود پوروهاب» این کتاب حاصل 40سال تجربه، تحقیق و خاطره است. «شاعران آشنا» پایان سال۱۴۰۰ منتشر شدهاست. با هم بخشی از کتاب را میخوانیم؛ «وحشی بافقی هم ازجمله کسانی بود که ظاهری زیبا نداشت و از همه بدتر کَل هم بود [...] شعری درباره کل بودن خود دارد که شنیدنی است.
نشستم دوش در کنجی که سازم
سرِ کَل را به زیر فوطه* پنهان
در آن ساعت حکیمی در گذر بود
مرا چون دید آنسان گشت خندان
پریشانحال بودم خود در آن وقت
ز فعل او شدم از سر پریشان
به من گفت که دارویی مرا هست
کز آن دارو سر کَل راست درمان
بیا تا بر سرت پاشم که روید
تو را موی سر از خاصیت آن
کشیدم از جگر آهی و گفتم
مگر نشنیدهای حرف بزرگان
زمین شوره سنبل برنیارد
در او تخم اَمَل* * ضایع مگردان
* فوطه: پارچهای دستمالمانند
که بر سر میگذاشتند
* * امل: امید، آرزو
دوستان خوب جوانه! شما هم میتوانید آثارتان را
از طریق شمارههای بالای صفحه برایمان بفرستید
تا با اسم و عکس خودتان چاپشان کنیم.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
فاطمه فیروزی | 17ساله از بشرویه
دستانش سخت بود اما سبز. پدرِ خزاندیدهام که صخره شد و قامت خم نکرد برابر موجها. با هر مد، جذر میگرفت از درد و ما بیرون قدر مطلق منتظر خبر مثبت اش بودیم. برف میان موهای لخت اش نشستهبود و دیگر گرمای دلش هم حریف آب کردنشان نمیشد. دلش آتش 50سالهای بود که با این تگرگها خاموش نمیشد و گرگ باراندیده را جسورتر میکرد برای دریدن درد. آتشی که با هر لبخند مادر شعله میکشید تا 30سال پیش و بوی هل چای آتیشیهای کویر، خیال پدر را ازمیان ستارهها رد میکرد و میرساند به خود ماه. آرامش شب میشد و در آغوشش مست خواب خوش میشدیم. ما مست خواب بودیم که او کمکم لرزید و مته اشک، ریزریز سنگهایش را خرد کرد. کوه پدر مدتی است به خط دریا نزدیک و نزدیکتر میشود اما هنوز ایستادهاست. اصالت پدر سر بلند خواهدکرد از میان تمام موجها. گفتهام بارها و میگویم باز که بیوجودش حیات، بیلطف است: «همه عمر تکیهگاهم بود/ پدرم نام کوچکش کوه است*».
* شعر از امید صباغنو
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.