دانیال دایی داووداینا
طنزپرداز
من از کودکی آدم خاصی بودم با طرز فکر جالب. بهطور مثال من از بچگی خیلی اهل رقابت بودم، طوریکه فکر میکردم تعداد برچسبهای لولهبازکنی روی در خونهها نشوندهنده بهتر بودن اون خونه است، برای همین میرفتم برچسب بقیه رو هم میکندم میزدم روی در خودمون. یه مدت هم فکر میکردم داور فوتبال بازیکن کمکی تیم ضعیفتره. شاهکارتر از این هم دارم، یهبار یکی بهم گفت اون قسمت سفید وسط کیوی موزه! منم باور کردم و با ولع میافتادم به جونش. البته الان بزرگتر شدم، میدونم تو فوتبال خارجی البته، داور یارِ کمکی تیم قویتره و وسط کیوی هم موز نیست، خیاره. یادش به خیر اون قدر دوست داشتم دو انگشتی سوت بزنم؛ اما نمیتونستم. برای همین انگشتم رو میکردم تو دهنم و جیغ میزدم که مثلاً همه فکر کنن دارم سوت میزنم؛ اما همه فکرهای دیگه میکردن و سری به علامت تاسف تکون میدادن. حالا این نقطه ضعفم بود ولی شعور اقتصادی بالایی داشتم، بهطور مثال معتقد بودم ما خیلی پولداریم، چون بهجای یک مسواک 5 تا داشتیم و اهل ابراز محبت هم بودم، طوریکه یکبار شناسنامه معلمم رو از تو کیفش برداشتم و داخلش یک متن احساسی با یک نقاشی قشنگ کشیدم تا هر وقت شناسنامهاش رو دید یادش بیاد یک دانشآموز خوب مثل من داشته و البته بهتوصیههای خانواده هم گوش می دادم، جوریکه آدرس خونهمون رو حتی به سرویس مدرسه ندادم چون مامانم گفته بود بهغریبهها نگی خونهمون کجاست. روحیه وظیفهشناسیم رو تا الانم که بزرگ شدم حفظ کردم. همین امروز همکارم گوشیش رو تو اداره جا گذاشت، بهش پیامک دادم بیا گوشیت رو ببر. هنوز که نیومده، اما من کارم رو کردم.