پرونده
تعداد بازدید : 56
قـــــــهـرمـانـانی که درس پهلوانی میدهند
گفتوگو با کاپیتان تیمملی قایقرانی کشورمان که به کودکان اوتیسم و سندروم داون آموزش پاروزدن میدهد و کاپیتان تیمملی کونگفوی بانوان که دختران بیبضاعت را به باشگاهورزشی کشانده است
نویسنده : صادق جهانی | روزنامهنگار
سال هاست که نام بزرگ «غلامرضا تختی»پیش کسوت کشتی کشورمان را بیشتر به خاطر منش و معرفت پهلوانی، مردمی بودن و جوانمردیاش میشناسیم، ورزشکارانی هستند که همچون جهان پهلوان تختی از نام و آوازه خود برای کمک و دستگیری به دیگران استفاده و کوله بار افتخاراتشان را نه تنها از مدالها و نشانهای ورزشی بلکه از ایثار، فداکاری و خدمت به مردم پر میکنند. پرونده امروز زندگیسلام را به گفتوگو با دو ورزشکاری اختصاص دادیم که هر یک به شیوهای به پهلوانی معنا بخشیدهاند. یکی از این افراد احمدرضا طالبیان، قایقران اهل اصفهان و مدالآور چندین دوره بازیهای آسیایی و جهانی است که چندماهی است به نوجوانان اوتیسم و سندرومداون در دریاچه آزادی تهران آموزش قایقرانی میدهد و یکی دیگر هم، کژال بختیاری، کاپیتان ایلامی تیمملی کونگفوی بانوان ایران است که مدالهای رنگارنگی در کارنامه ورزشی خود دارد و یک سالی است که در یکی از مناطق تهران مشغول آموزش کونگ فو به کودکان آسیب دیده روحی و کم بضاعت است. در ادامه، گفت و گو با این دو ورزشکار را که چند وقت قبل انجام شده ، خواهید خواند.
قهرمانیهایم حالا ارزشمندتر شده است
کاپیتان تیمملی کایاک کشورمان، این روزها به بیش از 20 کودک اوتیسم و سندرومداون
آموزش قایقرانی میدهد
احمدرضا طالبیان متولد سال 68 در اصفهان و حدود 15سالی است که در تیمملی قایقرانی کشورمان پارو میزند. او در شروع گفتوگو با ما درباره علاقه خود به این ورزش آبی میگوید: «زمانی که قایقرانی را در اصفهان شروع کردم، زایندهرود آب داشت و قایقرانی اصفهان هم مثل خود زاینده رود سرحال و سرپا بود، منزل ما نزدیک به این رودخانه بود و با دیدن مردمی که قایقرانی میکردند، به سمت این ورزش کشیده شدم و از سال 84 تا الان به صورت مستمر در تیمملی حضور دارم. البته چهار برادر دیگر هم دارم که سهنفرشان قایقران بودند و دو نفرشان در بخش کانوپولو نایب قهرمان آسیا شدند و من هم که ته تغاری خانواده هستم به پیروی از آنها این مسیر را به صورت حرفهایتر و طولانیتر ادامه دادم».
به بیش از 20 کودک اوتیسم و سندروم داون
آموزش میدهم
به دنبال شیوع کرونا و تعطیلی اردوهای تیمملی قایقرانی مدتی است که احمدرضا در یک اقدام ستودنی، به نوجوانان اوتیسم و سندرومداون آموزش قایقرانی میدهد. از او درباره دلایل این تصمیم میپرسم که توضیح می دهد:« لطف خدا بود که من برای این کار انتخاب شوم. یک سری درخواستهایی از سوی خانوادههای این عزیزان به هیئت قایقرانی تهران شد و خیلی اتفاقی رئیس فدراسیون قایقرانی و مربی پارالمپیک تیم، من را برای آموزش به این بچهها انتخاب کردند که البته صبر و حوصله زیادم، در انتخاب من خیلی تاثیر داشت و از کاری که میکنم حال خیلی خوبی دارم و هم اکنون به بیش از 20 کودک اوتیسم و سندرومداون آموزش میدهم.» او درباره علاقه خود این بچهها و خانوادههایشان هم به این رشته ورزشی میگوید: «خانوادههای این بچهها برای آنها خیلی زحمت میکشند و با توجه به این که عدهای از آنها به کلاس شنا میروند، علاقه زیاد و روحیه بالایی دارند و برای یادگیری خیلی کنجکاو هستند».
این بچهها شناگران خوبی هستند
یادگیری قایقرانی کار راحتی نیست و فراگیران این رشته ورزشی باید با آموزشهای اولیه و مقدماتی مانند شنا آشنایی کامل داشته باشند تا خطری جانشان را تهدید نکند، این قایقران اصفهانی درباره تمهیدات اندیشیده شده برای این بچهها بیان میکند: «آموزش این افراد کاملا متفاوت است و نیاز به ملاحظات زیادی دارد، جدای از رعایت موارد ایمنی مثل پوشیدن لایف ژاکت که برای همه اجباری است، این بچهها در شروع کار نمیتوانند در قایق تک نفره باشند، خود من با آنها در قایق دو نفره تمرین میکنم و آموزشهای لازم را میدهم. بعد از گذراندن این مرحله در قایق دو نفره به صورت تک نفره پارو میزنند و من با یک قایق دیگر کنار آنها حرکت میکنم. بعد از همه این مراحل در آینده میتوانند به صورت انفرادی پارو بزنند، ولی باز هم برای رعایت موارد ایمنی در کنارشان حضور دارم. البته خیلی از این بچهها شناگران خوبی هستند و ترسی از آب ندارند، در واقع در این کار، بلدبودن شنا اجباری است. خود من روزی که میخواستم قایقرانی را شروع کنم، مربی به من گفت: بپر تو آب ببینم میتوانی شنا کنی یا نه؟».
هدفم این است که به بچههای بیشتری آموزش دهم
از احمدرضا درباره اهداف این کار میپرسم که در پاسخ میگوید: «باتوجه به این که این ورزش هم به سلامت جسمی و هم سلامت روحی آنها خیلی کمک میکند، هدفم این است که تعداد این بچهها که به آنها آموزش میدهم، بیشتر شود. وابستگی خاصی هم بینمان به وجود آمده است و احساس می کنم که قهرمانیهایم حالا ارزشمندتر شده است. بعضیشان هر شب یا زنگ میزنند یا پیامک میدهند. سطح یادگیریشان هم خیلی خوب است، اگر من پارو زدن اولیه را در یک ماه یاد گرفتم، این بچه ها در یک ماه و یک هفته یاد میگیرند و با یادگیری افراد عادی فاصله زیادی ندارند، اما خب باتوجه به شرایط شان زیاد نمیشود به آنها فشار ذهنی و بدنی وارد کرد بنابراین در هفته 5/1 ساعت، یعنی حدود دو جلسه 45 دقیقهای با آنها کار میکنم. فدراسیون قایقرانی پیگیر است تا درآینده مسابقاتی برای آنها برگزار کند».
این بچهها من را مامان صدا میزنند
کاپیتان دهه هفتادی تیمملی کونگفوی بانوان، اوقات فراغتش را با آموزش به کودکان بی بضاعت و بدسرپرست میگذارند
کژال بختیاری دهه هفتادی و متولد ایلام است و از همان دوران کودکی علاقه زیادی به ورزش داشته و اکنون هم کاپیتانی تیم ملی کونگفوی بانوان را برعهده دارد. او در شروع گفتوگو از نحوه ورودش به دنیای ورزشهای رزمی اینطور میگوید:« از دوران بچگی به صورت حرفهای در دو و میدانی و ژیمناستیک ورزش میکردم تا این که در دوران دبیرستان دختر عمویم با اصرار مرا به کلاسهای رزمی برد و همان جلسات اول از این کلاسها خوشم آمد. در همان ماههای اول که کونگ فو را شروع کردم مسابقهای در استان ایلام برگزار شد و در آن مسابقات با شکستن دماغ و انگشتان یکی از رقیبان مانند یک پدیده ظاهر شدم و شش ماه بعد از آن در مسابقات انتخابی تیمملی در رده سنی جوانان شرکت کردم که من تنها مدالآور آن مسابقات شدم. بعد از آن متوجه شدم در این زمینه استعداد زیادی دارم و این ورزش را ادامه دادم، به طوری که از سال 90 به بعد قهرمان کشور هستم و از سال 94 تا کنون هم عضو تیمملی ایران و از سال 97 هم کاپیتان این تیم هستم».
متاسفانه به برخی از این کودکان، تجاوز شده بود
بختیاری و همکارانش نزدیک به یک سال است که در اقدامی خداپسندانه مشغول آموزش کونگفو به کودکان آسیب دیده روحی و کمبضاعت هستند. وی درباره این فعالیت تحسینبرانگیز خود اینطور توضیح میدهد: «سال 98 تصمیم گرفتیم با برخی از همکاران در مناطق پایین شهر تهران این کار را انجام دهیم. باشگاه ما در منطقه 19 تهران است و آن جا را تجهیز کردیم و به بچههایی که توانایی مالی نداشتند و در عین حال مستعد بودند، آموزش میدهیم». او از تلخیها و سختیهای زندگی این بچهها هم میگوید: «این بچهها غذایی برای خوردن نداشتند که بخواهند ورزش کنند، با سرمایه خودمان و بدون هیچ اسپانسری، مواد غذایی در اختیارشان گذاشتیم چون
این ها از شدت گرسنگی، سوءتغذیه گرفته بودند. متاسفانه روح و روان این بچهها هم رو به نابودی بود و تا 11 شب در پارکهای اطراف منزلشان پرسه میزدند که کار خیلی خطرناکی بود، کما این که تا الان آسیب هایی هم دیدهاند. بیشتر پدران و مادران این بچهها هم اعتیاد دارند و از سوی پدرانشان تجاوزهایی به برخی از آنها گزارش شده بود که دچار لالی انتخابی و لکنت زبان شده بودند. با هزینه خودم و کمک یک موسسه خیریه آنها را به گفتار درمانی میبریم و خدا را شکر یکی از بچهها که لالی انتخابی و لکنت زبان داشت، 50درصد لکنت اش برطرف شده است. متاسفانه سه دختر دیگر هم هستند که به آن ها تجاوز شده است. بنابراین پیگیر درمان این بچهها هم شدیم و زمانی که سرحال شدند و توانستند روی پاهایشان بایستند، ورزش را شروع کردیم و هنوز هم از آنها حمایت میکنیم.»
میخواهیم خشم درونی این کودکان بیرون بریزد
«کودکانی که به آنها آموزش میدهیم، خشم درونی زیادی دارند»، کاپیتان تیمملی کونگ فوی بانوان با بیان این مقدمه میافزاید:«در مهد مهر به 35 نفر و در باشگاه خودمان و فضای باز هم به 50 نفر آموزش میدهیم، متاسفانه ما اسپانسر نداریم و از خیران میخواهیم در این مسیر همراهیمان کنند و چون شغل خود ما هم ورزشی است، تامین هزینهها خیلی سخت است. من با چند خیر صحبت کردم ولی نتیجهای نگرفتم، متاسفانه تا بحث ورزش پیش میآمد این ها دو دل میشدند، ولی من به آنها میگفتم که هدف ما قهرمانپروری نیست و اینها خیلی خشم درونی دارند که حاصل فقر فرهنگی است. به خاطر سرکوفتهایی که در خانواده خوردند و خشم های درونی که داشتند کمک میکنیم تا حدودی خشم خود را بیرون بریزند».
تمام برکت زندگیام را از آموزش به این بچهها میدانم
از ملیپوش کشورمان درباره تاثیر این آموزشها بر کودکان و زندگی خود او و همچنین بازخورد اطرافیان از کار وی میپرسم: «انرژی که از این کار گرفتم دو برابر شده است. در شرایطی که خودم دانشجو هستم، نمیدانم خدا چطور چنین برکتی را در زندگیام قرار داده که هم به کارهای زندگی روزمره خودم میرسم و هم به این بچهها آموزش میدهم، در واقع تمام برکت زندگیام را از این بچهها میدانم. درباره بازخورد اطرافیان هم باید بگویم که بعضی از افراد میگفتند خودت درس میخوانی، کار میکنی ،وقتت را برای این بچهها نگذار، منطقه ای که کار میکنی 50 سال است سیستم اش این طوری است و تو چطور میخواهی آن جا را یک روزه عوض کنی؟ اما من تاثیر آموزشم را بر بچهها دیدم زیرا بچههایی که همیشه خشونت دیده بودند،کتک میخوردند وگرسنگی کشیده بودند، الان که وارد باشگاه میشوند کفشهایشان را جفت می کنند، با سلام و احوال پرسی و اعتماد به نفس برخورد میکنند. در واقع بچهای که هیچ چیزی بلد نبود الان به یک بچه معمولی تبدیل شده است».
خدا را شاکرم که 50 تا دختر دارم
«این بچهها من را مامان صدا میزنند»، بختیاری با بیان این مقدمه ادامه میدهد: «من مجرد هستم و این بچهها همیشه من را مامان صدا میزنند و با خود میگویم 50 یا 60 تا دختر دارم و خدا را بابت این کار شکر میکنم، این بچهها به من وابستگی روحی پیدا کردهاند چون وقتی که این بچهها میبینند همه چیز به نفعشان است و هرچه برایشان خواسته میشود خوب است، جذب آموزش میشوند. همچنین آرامش و احترامی را که از فلسفه رزمی آموختند در محیط خانه پیاده و به پدرها و مادرانشان هم منتقل میکنند، خوشحال میشوم .
مثلا بچهای که بار اول با گارد به باشگاه میآمد و به من حمله میکرد، الان کفشهایش را جفت میکند، سلام میکند، لباسهایش را درست میپوشد و به مادرش هم یاد میدهد. بهتر بگویم همین که پایه و اساس زندگی را یاد گرفتند، برای من خیلی رضایتبخش است، بالاخره این کودکان، مادران آینده جامعه ما هستند».
از بین این دختران 3 قهرمان جهان خواهیم داشت
در بین دخترانی که بختیاری آموزش آنها را برعهده دارد، استعدادهای خوبی حضور دارند و او قصد دارد در آینده این دختران را راهی مسابقات کند. وی در این باره توضیح میدهد: «بچه هایی که با آنها کار میکنیم بیشتر در رده سنی پایه، نونهالان و خردسالان هستند، رشته های رزمی خصوصا کونگفو رشته آسانی نیست و علاوه بر مبارزات سخت، قدرت زیادی میطلبد. خشمی که این کودکان از درون داشتند، باعث شده که حالا این خشم به قدرت تبدیل شود و بسیار موفق و بااستعداد عمل کنند و به اولین مسابقه رسمی که در رده سنیشان برگزار شود، اعزامشان میکنیم وبه طور قطع بهترین نتیجه را کسب خواهیمکرد و معتقدم که از این کودکان حداقل سه قهرمان جهان خواهیم داشت».
رفتار این بچهها در 2 ماه 180 درجه تغییر کرد
بختیاری گفتوگویش را با یک خاطره جالب به پایان میرساند و میگوید:«قبل از شروع این کار یعنی آموزش به بچههای بیبضاعت، گزارشهایی شنیده بودیم که تعدادی دختر بچه تا دیر وقت در کوچه و پارک محلهمان پرسه میزنند. یک بار با همکارانم به آن جا رفتیم تا ببینیم این موضوع حقیقت دارد یا نه و دیدیم تعدادی دختر بچه داخل یک حوضچه پر از آب گندیده میروند و روی سر و صورت عابران آب میپاشند و به این کار میخندند و متاسفانه هیچ آموزشی ندیده بودند که این آب کثیف هست و ممکن است بیماری ایجاد کند و نباید آن را روی سر و صورت مردم ریخت و خندید. خلاصه این که از بین همین بچهها، تعدادی استعدادیابی شدند و آموزش دیدند و دو سه ماه که از این قضیه گذشت یک روز به بچهها گفتیم که برای تمرین به همان پارک بیایند. این بار دیدیم بچههایی آن کار را تکرار میکنند که موفق نشده بودیم به خاطر مخالفت خانوادههایشان آنها را به کلاسهای خودمان بیاوریم، اما بچههایی که تحت تعلیم و تربیت ما قرار گرفته بودند همه با لباسهای شسته و تمیز و موهای شانه کرده در صف منتظر ما ایستاده بودند و من از اینکه توانستم رفتار بچهای که هفت سال یک کار را انجام میداده ، در دو ماه آن را تغییر دهم، احساس غرور و افتخار میکنم».