پرونده
تعداد بازدید : 103
سرزمین نخل و آفتاب
تجربههایی از زندگی در میان اهالی خونگرم «دشتستان» و روایتهایی از تفریحاتشان، آدابورسوم فصل خرماپزان عشقشان به دربی پایتخت و ...
نویسنده : دکتر مریم ذاکری | خبرنگار
هرچند دشتستان از قدیمیترین شهرستانهای ایران است اما اطلاعات بسیار کمی درباره این خطه از کشورمان و سبکزندگی مردمانش در اینترنت و فضایمجازی وجود دارد. کافی است یک جست و جوی ساده در اینترنت بزنید تا این ادعا را تایید کنید. پاییز سال 96 بود که به دلیل موقعیت شغلی همسرم، بنا شد برای چند سالی ساکن شهر سعدآباد از توابع دشتستان شویم. این تغییر جغرافیا برای من که سالها در کلانشهرهای مشهد، اصفهان و شیراز زندگی کرده بودم، سختیها و در عین حال تجربیات بینظیری را به همراه داشت. دشتستان نام شهرستانی در استان بوشهر با مرکزیت برازجان است. این شهرستان به جز بخش مرکزی شامل شهرهای آبپخش، وحدتیه، سعدآباد، شبانکاره، دالکی، تنگ ارم، بوشکان و کلمه است. حالا بعد از چهار سال زندگی در کنار این مردم خونگرم و دوستداشتنی، میخواهم در پرونده امروز زندگیسلام برایتان از تجربههای شخصیام از زندگی به عنوان یک غریبه در میان اهالی این شهرستان در جنوب کشور بگویم.
آشپزخانهای که در خانه نیست!
اولین قدم برای ساکن شدن در یک شهر جدید، پیدا کردن مسکنی مناسب برای زندگی است. بزرگ ترین مشکل برای کسانی که مهاجرت معکوس میکنند یعنی از شهرهای بزرگ به شهرهای کوچک میروند، پیدا کردن خانه با امکانات مناسب برای زندگی است چراکه به دلیل کم بودن جمعیت و پایین بودن نرخ اجارهبها در این مناطق، ساختوساز بسیار محدود است و افراد معمولا فقط برای استفاده شخصی خودشان خانه میسازند یا بازسازی میکنند. همان تعداد اندک خانه در صورتی که استانداردهای لازم را برای سکونت داشته باشد، بین خود اهالی دستبهدست میشود و به سختی به غریبهها برای اجاره دادن خانه اعتماد می کنند. مشکل بزرگ بیشتر خانههای منطقه دشتستان این است که عموماً حمام و سرویسبهداشتی و گاهی آشپزخانه خارج از فضای خانه ساخته شده و برای کسی که به گرمای حدود 50درجه جنوب ایران عادت نداشته باشد، زندگی در چنین شرایطی تقریبا غیرممکن است.
خاطرهای ترسناک از حضور بزمجه در حیاط خانه
کم پیش میآید شما سری به حیاط خانهتان در این منطقه بزنید و مارمولکها را که در ادبیات بومی مردم دشتستان «کلپوک» نامیده میشوند، در حال رژه رفتن روی دیوار نبینید. واقعیتش این است که مارمولکها، بیآزارترین جانوران منطقه گرمسیری هستند. دیوار خانهها به دلیل گرد و خاک و رطوبت همیشه پر از عنکبوت است و اصلاً فرقی نمیکند شما کی آنها را با جاروبرقی گرفتهاید و کی خاک دیوارها را تمیز کردهاید چراکه عنکبوتهای بعدی در کمتر از یک هفته در همان گوشه از خانه تار میتنند. در بعضی فصول سال پشهها و جانورانی ریزتر از پشه که به آن ها «پِرتوک» میگویند با نیشهای دردناکشان امانتان را میبرند. هزارپاهای بزرگ با اندازه های حدود 10سانتی متر هم مهمان فصل بهار خانهها هستند. مردم محلی خاطرههای زیادی از مواجهه با مار و عقرب و رتیل در خانههایشان دارند. من در این سه سالی که ساکن دشتستان شدهام، همه این ها را حداقل یک بار دیدهام اما تصویر فراموشنشدنی برایم حضور یک بزمجه چهل پنجاه سانتی متری در حیاط خانه بود. جانوری مشابه سوسمار که هر چه با جارو هلش میدادیم تا زحمت بکشد و خانه را ترک کند، با دُمش دسته جارو را به عقب میراند!
مشکلات آشامیدنی نبودن آب لولهکشی شوخی نیست!
آب مصرفی در شهر سعدآباد جیرهبندی است. این جیرهبندی تابستان و زمستان نمیشناسد. بسته به اینکه منزلتان کجای این شهر باشد یا صبح آب لولهکشی دارید یا شب. چنین شرایطی به واسطه دو سال پرباران پیاپی، شرایطی آرمانی محسوب میشود! تابستان 97 از هر چهار روز تنها یکی دو ساعت آب لولهکشی در اختیار ساکنان بوده است. همان آب لولهکشی هم متاسفانه آشامیدنی نیست و مردم مجبورند آب تصفیه شده را خریداری کنند. هم اینک قیمت هر 20 لیتر آب، سه هزار تومان است. تا به حال شده وقتی دستتان را زیر شیر آب گرفتهاید، از خنکی آب خوشتان بیاید و دستتان را کاسه کنید، لبتان را به آن بچسبانید و با خیال راحت آب بنوشید؟ یا تا حالا شده کتری را زیر شیر آب بگیرید و پرش کنید؟ یا یخ را توی پارچ خالیکنید و بعد توی آن آب بریزید تا خنک شود؟ حتماً تا حالا این کارها را کردهاید، مثل من که تا همین دو سهسال پیش اینها برایم عادیترین و معمولیترین کارهای روی زمین بود. کاری به راحتیِ آب خوردن! اما وضعیت در تمام کشور به همین راحتیها نیست. میلیونها نفر در جنوب کشور به آب آشامیدنی سالم دسترسی ندارند. آنها مجبورند آب را در گالنهای 20لیتری خریداری کنند و برای تمام مصارفی که نیاز به آب تصفیهشده هست، از آن آب استفاده کنند. شاید به نظرتان تحمل چنین شرایطی سخت باشد اما بگذارید برایتان از جادوی عادت بگویم. روزهای اول که هنوز آشامیدنی نبودن آب لولهکشی ملکه ذهنتان نشده است، کتری را زیر شیر میگیرید و پرش میکنید، وقتی جوشید، یادتان میآید و آن را خالی میکنید! از شیر آب میخورید و وسط کار دهانتان را خالی میکنید و چند بار آب دهانتان را بیرون میریزید تا تلخی باقیمانده از یادتان برود! اما بعد از مدتی، پر و خالیکردن گالنها چنان برایتان عادی میشود که انگار تمام عمرتان همینطور زندگی کردهاید. خلاصه اینکه مشکلات آَشامیدنی نبودن آب لولهکشی شوخی نیست اما شما که در شهر زندگی میکنید، درکش نخواهید کرد.
«مُخ»های پرکاربرد که واحد شمارش شان نفر است
منطقه دشتستان بیشترین تعداد نخل را در استان بوشهر دارد. خرمای این منطقه عموماً از نوع کبکاب است. اگر از سمت شیراز وارد این استان شوید، نخلستانهای زیبا و پهنهای سبز رنگ به مساحت هزاران هکتار مقابل چشمان شما نمودار می شود. درخت نخل در فرهنگ بومی مردم دارای شخصیتی منحصر به فرد است. نخل را در ادبیات منطقه «مُخ» مینامند. نخل تنها درختی است که اگر سرش زیر آب برود، خفه میشود یا در اصطلاح مردم منطقه میمیرد. از همین رو واحد شمارش درخت نخل بر خلاف سایر درختها، «نفر» است. از تمام اجزای درخت نخل در این منطقه استفاده می شود. برگهای آن برای بافت سبد و زیلو و سایر صنایعدستی استفاده میشود و برگهای نازکتر، دستهدسته تبدیل به جاروهای دستی میشوند. علاوه بر اینها شاخ و برگ های نخل برای مسقف کردن کپرها به کار میروند.
آدابورسوم مراسم
«پا به نخل زدن»
فصل برداشت خرما در این منطقه از اواسط مرداد شروع میشود و تا اواخر شهریور یا اوایل مهر ادامه مییابد. در این فصل، مردان برای چیدن خرما از تنه درخت بالا میروند و در اصطلاح محلی «پا به نخل میزنند» و زنان در خانهها و کارگاهها به طور گروهی مشغول پاک کردن و بستهبندی خرما میشوند. کار چیدن خرما از حدود ساعت سه صبح که هوا خنکتر است، شروع میشود و تا حوالی ظهر ادامه مییابد. مغز ترد و شیری رنگی در میان تنه درخت نخل وجود دارد که در اصطلاح محلی به آن «پنیر خرما» میگویند. پنیر خرما بسیار مقوی و البته گران قیمت است. از همین رو بریدن و چیدن آن را به زمانی موکول میکنند که بخواهند از مهمان عزیزی پذیرایی کنند. ناگفته نماند که نعمت را حرام نمیکنند بلکه در فصل مناسب فقط نخلهایی را قطع میکنند که عمر خودشان را کرده باشند. برای قطع نخل از فعل «کشتن» استفاده میکنند و به این کار در اصطلاح محلی «مُخ کشتن» میگویند.
در روز کمتر کسی در خیابانها آفتابی میشود
یک تابستان داغ را در شهری مثل مشهد در نظر بگیرید. در بدترین حالت دو تا سه روز پشت سر هم دمای هوا به بالای 40 درجه میرسد، دمایی که با غروب آفتاب پایین میرود و بعد از آن تردد در خیابانها امکانپذیر و هوا مطبوعتر میشود. اما در جنوب کشور دمای هوا در چهار ماه گرم سال یعنی از اوایل خرداد تا اوایل مهر تقریباً به زیر 40درجه نمیرود. این نکته را هم یادآوری میکنم که این دمای ثبت شده هوا در سایه است و دما در آفتاب به مراتب از آن بالاتر است. از این چهار ماه، دو ماه از سال شرجی بودن هم چاشنی این گرما میشود و نفس مردم را میگیرد. از همین روست که در شهر کوچکی مثل سعدآباد در طول روز کمتر کسی در خیابانها آفتابی میشود.
قلیان برازجانی و
شبنشینیها
سالها زندگی در منطقه گرمسیری، سبکزندگی منحصر به فردی را به مردم دشتستان آموخته است. درست است که گرمای هوا مانع از آن میشود که آدمها در طول روز از خانههای خود بیرون بیایند اما شبها چراغ بیشتر خانهها تا پاسی از شب روشن است. بسیاری از مردم بعد از شام قرار همنشینی میگذارند و با خبر یا بیخبر به هم سر میزنند. بعضیها هم بساط دورهمی را مقابل در ورودی خانهها پهن میکنند و هرکدام از همسایهها که مایل بود، در این شب نشینی به آنها میپیوندد. قلیان پای ثابت شبنشینی مردم دشتستان است. قلیانهای برازجانی از جنس شیشه نیستند و بدنهای سفالی دارند. در هر شهر و روستایی در منطقه دشتستان، مغازه قلیان و تنباکوفروشی پیدا میشود. در سالهای گذشته شاهنامهخوانی و حکایتهای تمثیلی، جزئی جدانشدنی از این شبنشینیها بودهاند، از همین رو بسیاری از پیرمردان دشتستانی اشعار حماسی شاهنامه را از بر داشتهاند اما متأسفانه این روزها این عادت پسندیده در میان نسل جوان کم رنگتر شده است.
آبگرمکن یک وسیله
شبه تزیینی!
درجه آب در این منطقه از اواخر اردیبهشت تا پایان مهرماه به قدری بالاست که برای استحمام یا مصارف عمومی هیچ نیازی به روشن کردن آبگرمکن نیست. در فصل تابستان وقتی دمای هوا حول و حوش 50 درجه میشود و آفتاب داغ روی منبع فلزی آب میتابد، استحمام در طول روز غیرممکن میشود و افراد مجبورند تنها صبح زود یا آخر شب که دمای آب به سطحی قابل تحمل رسیده باشد، از آن استفاده کنند. بنابراین آبگرمکن در این منطقه یک وسیله شبه تزیینی است که نیاز زیادی به آن نیست! در ضمن با وجود میدان گازی پارسجنوبی در این استان، تا همین چند سال پیش مردم استان بوشهر به گاز طبیعی دسترسی نداشتند و برای مصارف روزانه مجبور بودند از کپسولهای گاز استفاده کنند. از همین رو هنوز در برخی خانهها از آبگرمکنهای برقی یا کپسولی استفاده میشود.
سازهایی برای شادی و دورهمی
«نی انبان» ساز اختصاصی جنوب کشور و به ویژه منطقه دشتستان است. سازی که نه تنها در مراسم عروسی و در جشنهای بزرگ استفاده می شود بلکه در دورهمی های کوچک جوانان شهر هم حاضر است. نی انبان معمولاً به همراه تمپو یا تنبک نواخته میشود و آوایش بیانگر شادی است اما موسیقی تنها مهمان سفرههای شادی مردم نیست، مراسم عزاداری هم موسیقی مخصوص به خود را دارد. «شَروه» نوعی آواز دشتستانی با نوای سوزناک در مایه دشتی است که معمولاً در اجرای آن از اشعار دوبیتی سروده شاعران جنوب کشور همچون «فایز دشتی» استفاده میشود. از همین رو به این آواز «فایزخوانی» هم میگویند. «سِنج» و «دَمام» سازهای عزاداری هستند که به ویژه در ایام عزاداری محرم، آوای آنها در کنار دستهها و هیئتهای مذهبی دشتستانی به گوش میرسد. در ضمن، مردم دشتستان یک استفاده خاصتر از سنج و دمام هم دارند و آن در عزاداری به واسطه فوت یک جوان مجرد است. یعنی علاوه بر حجلهای که جلوی در خانه مرحوم ناکام میبندند، در حین تشییع پیکر متوفی سنج و دمام مینوازند.
رودخانهای که محلیها
را غرق نمیکند!
رودخانه شاپور از میان شهر سعدآباد میگذرد. این رود محلی برای بازی و آب تنی کودکان و جوانان شهر است. رودخانه جریانی آرام و عمقی کم دارد اما این جریان آرام با توجه به عرض متغیر رود و نهرهای مجاور آن در برخی نقاط حالت سیلابی پیدا کرده و موجب غرق شدن شناگران میشود. جالب است بدانید باور عمومی مردم منطقه بر این است که رودخانه شاپور، بومیها را در خود غرق نمیکند و این تنها غریبهها هستند که طعمه آب آن میشوند! اگرچه هر ساله چندین نفر از بومیان همین منطقه جانشان را در این رود از دست میدهند اما باز هم در باور مردم خللی وارد نمیشود!
در زمان دربی پایتخت
شهر در سکوت فرو میرود
تعصب روی تیمهای قرمز و آبی در میان مردم این منطقه بسیار شدید است و در صورتی که یکی از این دو تیم در شهرهای بوشهر یا جَم بازی داشته باشند، بسیاری از جوانان به هر زحمتی شده خود را به تماشای بازی میرسانند. چند روز قبل از برگزاری شهرآورد پایتخت، کرکری خواندنها و کلکلها آغاز میشود. حتی بچههای دو سه ساله هم لباسهای تیم محبوبشان را به تن میکنند و توی خیابان راه میروند. در حین برگزاری شهرآورد، شهر در سکوتی نسبی فرو میرود و پس از آن و در صورت پیروزی یک تیم، تازه شادیهای بعد از پیروزی آغاز میشود. جوانهای موتورسوار اگزوز موتورشان را درمیآورند و دستهدسته در خیابانهای شهر ویراژ میدهند و به این صورت پیروزی تیم محبوبشان را جشن میگیرند.