سکه
نرخ جان با تو چرا گشته برابر، سکه؟
میکنم سکته من از دست تو آخر، سکه
قیمتت رفته به مریخ! عطارد! به زحل!
نه، عطارد که همینجاست، فراتر! سکه
من نه تنها، که هر آنکس شده داماد، کنون
با دو دستش بزند یکسره بر سر، سکه
تقی و اصغر و محمود و خشایار و غلام
صمد و نعمت و مسعود، وَ اکبر، سکه
اعترافی بکنم، خام شدم روز نخست
خوردهام بنده بلانسبت شکّر، سکه
مِهر کردم ز تو من سیصد و پنجاه عدد
همسرم را و نوشتند به دفتر، سکه
حال محبوس به زندان وکیلآبادم
جرمم این است که نامم شده شوهر، سکه!
مجید رحمانی صانع
ما و کوچه معشوق!
ما؛ دربهدر از کوچه معشوق گذشتیم
هر شب پکر از کوچه معشوق گذشتیم
بابا و عموزاده و صدتا کس دیگر
با دردسر از کوچه معشوق گذشتیم
در منزلشان بنز و دوتا پورشه مشکی
ما بی سپر از کوچه معشوق گذشتیم
آهو شد و با ناز گذشت از سر کوچه
ما مثل خر(!) از کوچه معشوق گذشتیم
یکروز شنیدیم که او گشته عروس و
بی بال و پر از کوچه معشوق گذشتیم
هنگام سحر رابطهمان کات شد و رفت
با چشم تر از کوچه معشوق گذشتیم
اوضاعِ پریشانی ما خوش شد و یک شب
ما با «سحر» از کوچه معشوق گذشتیم!
یک سالِ دگر ما و سحرجان عزیزم!
با یک پسر از کوچه معشوق گذشتیم
یک سالِ دگر خنده به لب؛ خوشگل و خوشتیپ
با یک خبر از کوچه معشوق گذشتیم
گفتیم که: «ما گرگترین آدم بورسیم»!
با صد نفر از کوچه معشوق گذشتیم
گفتند که معشوق جدا گشته ز همسر
ما مفتخر از کوچه معشوق گذشتیم
گفتند که: «معتاد شده همسر ایشان»
چون شیر نر از کوچه معشوق گذشتیم
ناگاه شبی بورس به هم ریخت شدیدا
ما پر ضرر از کوچه معشوق گذشتیم
دیدیم که او بار دگر کرده عروسی
مثل فنر از کوچه معشوق گذشتیم
خوردیم زمین و زنمان نیز جدا شد
ما بی سحر از کوچه معشوق گذشتیم
دیدم پسرم داخل یک برگه نوشته:
«ما بیپدر از کوچه معشوق گذشتیم»!
امیر حسین خوش حال