پرونده
تعداد بازدید : 96
شاخ به شاخ باکــــرونا
چند روایت بامزه و بیمزه از مواجهه رو در رو با کرونا و دردسرهایش
نویسنده : سیدمصطفی صابری| روزنامهنگار
پاهایم درد میکرد، بیحس و حال بودم، همینطور الکی و بیمقدمه دوست داشتم بخوابم، رفتم دکتر، گفت علایم کرونا داری، آزمایش نوشت و بله! همه شواهد و قرائن دست به دست هم داد تا بنده یک عدد بیمار کرونایی باشم. خب برخلاف بعضیها که حین سرفه و در حالی که مثل آبشار نیاگارا در حال عرق ریختن هستند میگویند: «سرفهام از حساسیت است و عرق زیاد هم از زدن ماسک»! بنده میگویم متاسفانه بهرغم همه دقت و ملاحظهای که داشتم مبتلا به کرونا شدم از نوع خفیف که در بین خفیفها شدید بود و در بین شدیدها خفیف بود. ابتلای من به کرونا بعد از آنهمه مراقبت در حد قهرمان شدن تیم ضعیفی مثل خِتافه در لالیگای اسپانیا عجیب و غیرمنتظره بود اما شد کاری که نباید میشد. خب به امید اینکه با مراقبتهای لازم، هیچ کسی درگیر این بیماری قُزمیت نشود ، در ادامه روایت کمابیش طنز من از روزهای سخت بیماری و قرنطینه را میخوانید.
معاف از پر کردن شیشه آب
برای شروع از فواید کرونا بگویم، کرونا منجر به انقطاع کامل انسان از جهان هستی میشود. میروی تو یک اتاق و به سقف خیره میشوی و حین شمارش ترکهای سقف و رصد مورچههایی که آن بالا درحال رفت و آمد هستند در باب چیستی کائنات فکر میکنی و کلاً وارد یک خلأمیشوی. خودت هم بخواهی تو کار منزل کمک کنی اجازه نداری! در همین راستا یکی از بهترین آپشنها این است که از پر کردن شیشه آب معاف میشوی. حتی لازم نیست لیوان چای را بشویی. خب البته اگر نصف شب هوس آب یا چای کرده باشی هم دستت از زمین و آسمان و کتری و یخچال کوتاه است.
آی فیلم داره این شبکه!
خب یکی دیگر از مزایای کرونا برای من که کمتر سریالهای داخلی را میدیدم این بود که فهمیدم شبکه «آی فیلم»، آی فیلم و سریال تکراری پخش میکند که درمانده شوی و خوشحال شدم این قدر دیر با این شبکه آشنا شدم. حتی برای من که «دودکش»، «پادری» و «شمعدونی» را در اولین پخششان ندیده بودم هم سریالهای آیفیلم تکراری بود. در مقطعی حتی تبلیغات تلویزیونی را هم حفظ کردم.
نترسید نترسید
خب خود من هم بابت بیماری نگران بودم، اما یکی از رفقا که قبل از محرز شدن بیماری من خیلی با من میچرخید از من نگرانتر بود و مدام میگفت: «بهنظرم تستت بابت خرابی دندونت مثبت شده! هیچی نیست، به خودت القا نکن، تو کرونا نداری»! خب دوست عزیز من که میدونم کرونا دارم، القا نکنم ویروس میره از بدنم بیرون؟ بعدش هم ممکن است دنداندرد بهگوش درد مرتبط باشد اما به کرونا بعید میدانم.
برزخی و عجیب
کرونا آدم را خسته، عصبی و بیحال میکند، درمانده و کلافهای، نه میتوانی کتاب بخوانی، نه حال خوابیدن داری، نه از فیلم دیدنت لذت میبری نه با بیکاری کنار میآیی! انگار ویروس منحوس بخشی از جسم و روحت را CUT کرده و خوب هنوز تصمیم نگرفته کجا Paste کند. در کل یک چیزی مدام درست نیست، نه میتوانی کاری انجام دهی نه میتوانی علاف باشی، خب مگر چند بار در روز میشود ترکهای سقف را شمرد! کلافگی و بیحوصلگی و بیخوابی در عین خستگی و بیحالی ساعت ۲ و ۳ صبح به اوج میرسید. بهترین تفریح شبانه من وقتی بیخواب بودم سرکشی به یخچال و ناخنک زدن به خیارشور و زیتون بود که از آنهم محروم شده بودم. راستش در این بین چند باری رفتم برای سلبریتیها کامنت گذاشتم اما فحش ندادم!
آزمایشگاه دایرکتی
در این روزها خیلیها حس میکنند علایم کرونا دارند اما اگر 99 درصد هم مطمئن باشند برای همان یک درصد ریسک نمیکنند که به مراکز درمانی بروند، خب برای دوستان و همکاران این جانب چه کسی بهتر از من بهعنوان یک بیمار کرونایی تا علایمشان را چک کنند و تطبیق دهند! در راستای کاهش مراجعه به مراکز درمانی، بنده تبدیل شدم به یک آزمایشگاه دایرکتی در اینستاگرام، یعنی خود دکتر با ویزیت و بررسی کلی علایم و بعد از دیدن نتایج دو تا آزمایش مطمئن شد من کرونا دارم، اما همکارم پیام میداد: «گلوم میخاره، به نظرت کرونا دارم؟» یا «تو که پول آزمایش دادی، به ما هم بگو کرونا داریم یا نه؟» فکر کنید بیحال و مضطرب روی تخت افتادید و نگران خودتان و خانواده و... هستید یکهو تو دایرکت پیام میآید: «ببخشین گفتم شاید در حال استراحت باشی تماس نگرفتم، یک سوال داشتم که...» و این شروع یک چت حداقل نیمساعته بود. یک سوال که در دلش سوالهای زیادی بود و آن سوال این بود: «چی شد مطمئن شدی کرونا داری؟» بعد من باید کل قصه را تعریف میکردم و در ادامه قیمت انواع آزمایشها، مزایا و معایبشان را میگفتم و در قامت پروفسور سمیعی تشخیص خودم را هم از وضع دوستم ارائه میدادم. در پایان یک صحبتی داشتم با آن دوست عزیز: داداش درسته خیلی با هم رفیقیم، اما در آن نمونه که تقدیم آزمایشگاه شد فقط خون من بود و بس، خون شما تو رگهای خودت است و بس!
بلدرچین بزن تو رگ
در این شرایط همه از روی نوعدوستی توصیههایی دارند، یکی از سختترینشان میل کردن بلدرچین بود، آخر آن پرنده گوگولی و فسقلی خوردن ندارد. مزهاش بهکنار، آدم رحمش میآید. البته اگر خدای نکرده مبتلا به کرونا شدید و بویایی و چشایی و بینایی را موقتاً از دست دادید بلدرچین بخورید. اما نوع کرونای من توام با از دست دادن حواس نبود، جثه کوچک بلدرچین را میدیدم، بوی عجیبش را که با 50 کیلو ادویه هم رفع نشده حس میکردم و مزه را هم نگویم بهتر است اگر هم مثل من علاقهای به تناول بلدرچین نداشتید آبش را داخل سوپ بریزید. البته خود من نفهمیدم چرا میگویند ضعف را از بین میبرد. من که دلم بیشتر برای بلدرچین ضعف کرد. خیلی ناز بود. راستی خوب شد بین توصیههای خوراکی برای درمان کرونا کسی نگفت خورشت کرفس برای درمان کرونا خوب است وگرنه که همسر فداکار بنده با قوه قهریه مجبورم میکرد چند پرس خورشت کرفس بخورم. بلا به دور.
درمانش فقط استراحته!
یکی از رفقا زنگ زد برای احوال پرسی، همان اول کار گفت: «کرونا دارو نداره، فقط استراحت! استراحت رو فراموش نکن» خوشحال شدم یک توصیه کاربردی دارد، اما وقتی حدود نیم ساعت از قیمت دلار و سکه گفت و وضعیت داوری لیگ برتر را به چالش کشید و در نهایت از حباب بورس گفت فهمیدم خودش به توصیهاش قائل نیست. دوست عزیز حداکثر مکالمه با بیمار کرونایی که ناپروکسن و آزیترومایسین خورده 10 دقیقه است، چون شمایی 20 دقیقه، بعدش بیمار مد نظر پشت خط به خواب رفته!
عجایب کرونا
قبل از ابتلا به کرونا مدام از دخترم خواهش میکردم تا جای ممکن حین مطالعه یا فیلم دیدن من، برای طرح سوالات فلسفی مثل علت تنبل بودن کوآلا یا محل دقیق احتکار نینیها در انبار لکلکها، سراغم نیاید، اما بعد از ابتلا به کرونا سراغم که نمیآمد هیچ، روزهای اول، وقتی از اتاق خارج میشدم میرفت پشت کاناپه سنگر میگرفت. روز اول که رفتم دکتر و بعد آزمایش، تا مشخص شدن نتیجه آزمایش برگشتم منزل، دور میز خیلی خانوادگی و ناز ناهار خوردیم، بعد رفتم جواب را گرفتم و یکهو وضع فرق کرد. من شدم رابینسون کروزوئه! غیر از اینکه باید حین خارج شدن از اتاق ماسک میزدم، کلاً چیدمان خانه را عوض کردیم تا ضمن استفاده از ماسک، حین تماشای تلویزیون فاصله چندمتری با خانواده داشته باشم. گاهی هم اگر ناغافل بدون ماسک از اتاق خارج میشدم مثل غواصها نفسم را حبس میکردم و سریع رد میشدم.
معایب کرونای خفیف
کرونای خفیف یک عیب بزرگ دارد، همینکه حرف میزنی و به ظاهر سرپا هستی از نظر دیگران یعنی روبهراهی و خیلی لوسی که نگرانی! یکی از بچهها میگفت: «برو خوش باش بدون اینکه مرخصی بگیری موندی خونه استراحت میکنی»! استراحت؟ خوش باشم؟
برخورد خوب همسایهها
برخورد همسایهها در سه هفته اولی که کرونا گرفته بودم اصلاً بد نبود؛ چون بههیچ وجه من را ندیدند که برخورد بدی داشته باشند، بعد از هفته سوم هم با اینکه خوب شده بودم محض احتیاط دوتا ماسک میزدم و نینجاوار مثل یک مبارز سایه حرکت میکردم تا رفت و آمدم موجب ناراحتی و نگرانی نشود.
معجزه کتاب با موبایل
مطالعه نسخه کاغذی کتابها کمی در روزهای بیماری سخت است، چون باید کتاب را بگیری دستت، مودب بنشینی و بخوانی، اما ضعف و بیحالی به خصوص در پا اجازه نشستن راحت را به آدم نمیدهد. در عوض مطالعه نسخه الکترونیک و با استفاده از گوشی عالی است، درست وقتی خوابم نمیآمد و کلافه بودم به کتاب الکترونیک پناه میبردم، تجربهای لذت بخش، بهخصوص وقتی با برخورد گوشی با صورتم بیدار میشدم و میفهمیدم همان صفحه اول خوابم برده و گوشی محکم خورده توی دماغم! خوشبختانه در این برخوردها تاچ و ال سیدی گوشی سالم ماند، دماغ من هم که مهم نیست چون متاثر از قیمت دلار گران نمیشود.
پدرمادرها نگرانند
وقتی جواب آزمایشم معلوم شد خیلی سعی کردم پدر مادرم خبردار و در نتیجه نگران نشوند؛ برای همین تا جایی که شد مخفی کاری کردم، این مخفی کاری حدود 5 دقیقه طول کشید و بعدش به مامانم زنگ زدم! البته همان 5 دقیقه هم زیاد بود. هیچ چیز در آن شرایط به آدم مثل دعای خیر پدر و مادر امید و انگیزه نمیدهد.
کرونا با نیش اژدها
یکی از همکاران برای پیگیری کاری تماس گرفت، گفتم دو هفته دورکارم چون مبتلا شدم، گفت: «عه چه جالب، تا حالا با بیمار کرونایی برخورد نداشتم، خب از اول بگو ببینم چی شده»! فکر کنم رفت ظرف تخمه آورد و تلفن را گذاشت روی اسپیکر! من هم حسابی پیاز داغ ماجرا را زیاد کردم که برایش جذاب باشد. نمیشود در جواب کسیکه این قدر هیجان دارد میگفتم فقط ضعف دارم، استرس، گاهی تب، گاهی سرفه! پس نوع کرونایم را در حد گازگرفتگی با نیش اژدها ارتقا دادم.
امان از نان بستهای
بخشی از خریدها زحمت پدر خانمم بود، در مواردی که خرید ضروری داشتیم اینترنتی خرید میکردیم و پیک خرید را داخل آسانسور میگذاشت و من بعد از کلی کار پلیسی و رصد راهرو از چشمی در، میرفتم خریدها را برمیداشتم. داروها را خواهرزادهام تهیه میکرد و خوشبختانه هر سری در حساب و کتابش اشتباه میکرد و من پول کمتری به او میدادم. اما بخش سخت ماجرا خوردن نان بستهای در دو هفته اول بود. برای همین کمین کردم تا هر کدام از رفقا یک تعارفی زد بگویم نان بگیرد و یکی از آنها همین خبط را کرد. پیام داد: «خوبی؟ بهتری؟ چیزی نمیخوای؟» من هم بدون تعارف و مقدمه گفتم: «بیزحمت نون سنگک کنجدی و تازه» بماند که طفلکی با چه استرسی نان را دم در داد و متواری شد که حق هم داشت. اما لحظه ورود نان و پیچیدن عطرش در منزل ما اتفاق مهمی بود. اشک شوق در چشممان حلقه زده بود. انگار در فینال جامجهانی گل پیروزی زده باشم. خلاصه اگر بیمار در دوستان و آشنایان سراغ داشتید بدانید که همسرش از انجام آنهمه کار خسته است یک قیمه بادمجانی، استامبولی چیزی، هر چی غیر از خورشت کرفس که قطعاً برای بیمار ضرر دارد برایشان درست کنید. با تعارف مشکل حل نمیشود چون ممکن است آنها خجالت بکشند. نان تازه هم لازم دارند.پیراشکی و پیتزا پپرونی هم همینطور.
داروهات رو بخور
یکی از دوستان تماس گرفت و بعد از اینکه گفت: «عه آخه تو دیگه چرا؟ تو که مراقب بودی!» یک کشف بزرگ در راه درمان کرونا را با من درمیان گذاشت و گفت: «حالا داروهات رو سرموقع بخوری خوب میشی»! راستش تا قبل از اظهارنظر این دوست عزیز فکر میکردم دارو را باید در ساعتهای نامنظم مصرف کرد تا کرونا غافلگیر شود؛ حتی تو فکر بودم داروهای تقویتی گرانی را که با زحمت گیر آمدهبود نخورم و یادگاری نگهدارم اما وقتی این جمله را شنیدم فهمیدم دارو را باید خورد! البته این اولینبار نبود که همچین توصیه جالبی میشنیدم، یکبار هم در پنج سالگی مریض شدم و خالهجانم با همین لحن گفت: «داروهات رو بخوری خوب میشی!» و 33 سال بود کسی این قدر خوب و قانعکننده به من دلداری نداده بود.
امان از دورکاری
خب در این مدت فقط به سقف خیره نبودم، در ساعت اداری دورکار بودم، دورکاری خیلی لذت بخش است، روی تخت مینشینی، لپتاپ روی پا میگذاری و اگر اینترنت یاری کند مطالب را میخوانی. خب بخش جالبتر ماجرا وقتی بود که میگفتم بچهها یه کم ضعف دارم، من 5 دقیقه دراز بکشم زود برمیگردم و 2 ساعت بعد در حالیکه اسمم را هم فراموش کرده بودم و حافظهام را برای حدود 30 ثانیه از دست داده بودم از خواب بیدار میشدم و میفهمیدم بقیه منتظرند 5 دقیقه تمام شود و من برگردم! خب مفهوم نسبیت زمان را که انیشتین دنبالش بود همینجا درک کردم.
مقاصد گردشگری
خب زندگی با کرونا و در قرنطینه خیلی هم یکنواخت نیست، دو سه بار با احتیاط و با ماسک روی پشت بام رفتم و بهمنظره زیبای کولرهای آبی که همگی نشتی داشتند نگاه کردم. البته این سفر خارجی من محسوب میشد سرویس بهداشتی هم حکم سفر داخلی را داشت.
من شوخی کردم شما جدی بگیرید
راستی همه این خاطرات که گاهی برای بانمک شدن کمی اغراق هم چاشنی آن بود برای این نبود که بگویم کرونا، کرونازی بیش نیست و اگر آسان بگیرید آسان میگذرد، خواستم بگویم به خاطر خودتان، سلامتی جسم و روح خانواده و به احترام تلاش کادر درمانی خیلی مراقب باشید مبتلا نشوید. اما اگر خدای ناکرده مبتلا شدید سعی کنید نترسید؛ سرتان را گرم کنید، با این ایده که لابد خانواده هم گرفتن قاطی آنها نشوید، دو سه هفته توی یک اتاق بودن سخت است اما به دردسرو ناراحتی بعدش نمیارزد رعایت نکنید. فیلم و کتاب و پادکست کنار دستتان باشد و ضمن استراحت و عمل به توصیههای پزشکی سعی کنید سرگرم باشید تا فکر و نگرانی سراغتان نیاید.