تعداد بازدید : 31
گالری
آیا میدانید مامانها همه حسابدار هستند؟ چون وقتی توی مهمانی از دستمان عصبانی میشوند، میگویند رسیدیم خونه حسابت رو میرسم.
ایده و اجرا: محمد پور، مرادی
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 0
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
قضاقورتکی
تعداد بازدید : 18
چگونه دم در گذاشتن زباله را بپیچانیم؟
سختترین کار دنیا بعد از فعالیت در معدن، غواصی کنار کوسهها برای صید مروارید، دی جی عروسی مردانه، مهران مدیری بودن، اجرای برنامههای شبکه 4 و ارائه خدمات دندانپزشکی به تمساحها، بیرون گذاشتن زبالهها در شبهای زمستانی است؛ با این تفاوت که همه کارهای قبلی شغل هستند و درآمد دارند اما دمِ در گذاشتن زباله هیچ درآمدی ندارد. داشتهباشد هم بیمه و بازنشستگی ندارد. بیمه و بازنشستگی هم داشتهباشد، پیشرفت ندارد. پیشرفت هم داشتهباشد کلاً تو هوای سرد حسش نیست! ولی متاسفانه این کار انتظاری است که همیشه از ما فرزندان نوجوان خانواده دارند چون بچه کوچکتر، کوچکتر است و بچه بزرگتر هم بزرگتر است. بنابراین باید با راهحلهایی بر این مشکل پیروز شویم:
از مهمان خانواده کمک بگیریم: لحظه وداع با مهمان، با گردنی کج و لحنی محزون بگویید: «یه لحظه صبر کنین منم باهاتون میام که آشغالا رو بذارم دم در!» آن ها هم میگویند: «نه بابا، تو چرا بیای؟ بده خودمون میبریم!»
زباله تولید نکنیم: همه چیز را فله تهیه کنید. از زنبیل بهجای پلاستیک استفاده کنید، ته همه غذاها را بخورید.چیزی هم ماند، بهجای کود داخل گلدان و کولر و تلویزیون یا زیر فرش بریزید.
بازیافت را جدی بگیریم: هرچی گیرتان آمد، بیندازید در ظرف مربوط به بازیافت! به ما چه مربوط که علم هنوز آنقدر پیشرفت نکردهاست که از ته خیارشور و تاج آناناس چیزی تولید کند؟
درسخوان شوید: اگر هیچکدام از این راهها جواب نداد، ناچارید درسخوان شوید. چنان غرق در مطالعه شوید که خوابتان ببرد و کسی دلش نیاید شما را بیدار کند. جادوی کتاب را دستکم نگیرید.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
گفتوگو با 3 بازیگر فیلم «آن بیست وسه نفر» که این روزها روی پرده سینماست
تعداد بازدید : 17
3 نفر از ۲۳ نفر
گفت و گو
نویسنده : مصطفی میرجانیان|روزنامه نگار
«کاش ریش داشتم! لعنت بر نوجوانی که یقه مرا در آن هیر و ویر گرفته بود! از خط سبز پشت لبهایم حتی کاری ساخته نبود... سخت بود اما روی زانوهایم کمی بلند شدم. کلاه آهنی هم روی سرم گذاشتم. آخر کلاه آهنی بزرگ و کوچک ندارد... فرمانده که آمدهبود نوجوانها را از صف اعزام به جبهه جدا کند، رفت و نام من در لیست نهایی اعزام ماند و...». این چندخط، از کتاب «آن بیستوسه نفر» است؛ داستان بیستوسه نوجوانی که به جبهه میروند، اسیر میشوند، کلی اتفاق عجیب و غریب را پشت سر میگذارند و سالها بعد، خاطراتشان در این کتاب، جمعآوری میشود. حالا از روی این کتاب، فیلمی به همین اسم ساخته شدهاست که درحال اکران است. داستان جذاب آن بیستوسه نفر و جایزه بهترین فیلم از نگاه ملی جشنواره فجر، بهانهای شد تا سراغ هنرپیشههای نوجوان این فیلم برویم.
مروری کوتاه بر ماجرای آن ۲۳ نفر
«آن بیستوسه نفر» شرح خاطرات «احمد یوسفزاده» و 22 نوجوان 13 تا 17 سالهای است که در سالهای دفاع مقدس ، تصمیم میگیرند دوشادوش بزرگ ترها به جبهه بروند که البته اصلا کار آسانی نیست. این نوجوانان به خاطر سن کمشان، مجبورند از نگاه فرمانده لشکر مخفی بمانند تا مانع رفتنشان به جبهه نشود. آنها به هرسختی، موفق میشوند خودشان را به جبهه برسانند اما ماجرای اصلی بعد از اعزام به جبهه و اسیرشدن بچهها شروع میشود؛ زمانی که آنها را به پادگان نظامی در بصره میبرند و عراقیها به نسبت رفتارهای خشن و غیر انسانی با دیگر اسرا از آنها به خوبی استقبال میکنند. بعدا مشخص میشود این کار یک مانور تبلیغاتی برای حکومت صدام بودهاست تا با ارائه این تصاویر به جهان، وانمود کند با اسرای ایرانی به مهربانی برخورد میشود. اوج ماجرا آنجایی است که فیلمِ اسرای ایرانی از تلویزیون دولتی عراق پخش میشود و ازقضا، صدام تصویر این نوجوانهای شجاع را میبیند. او دستور میدهد اسرای کوچک را به دیدارش ببرند تا از آنها برای تبلیغات دروغیناش استفاده کند و به همه بگوید ایران این نوجوانها را به اجبار به جنگ فرستادهاست. این نوجوانها که نمیخواهند دشمن به هدفش برسد، اعتصاب غذا میکنند. پس از پنج روز، عراق مجبور میشود بچهها را به اردوگاه بقیه اسرای ایرانی ببرد و بقیه ماجرا که بهتر است خودتان ببینید.
بازیگران نوجوان فیلم از سختیها و شیرینیهای کار میگویند
بزرگمردان کوچک!
23 نوجوان که بیشترشان تجربه بازیگری ندارند جلوی دوربین می روند و با اولین کار، جایزه نگاه ملی جشنواره فجر را میگیرند. از دو هفته پیش هم که فیلم به نمایش درآمده، توجه مخاطبان زیادی از جمله کودکان و نوجوانان را به خود جلب کرده است. از آنجایی که امکان گفتوگو با همه بچهها وجود نداشت، سراغ سه نفرشان رفتیم تا از حالوهوای کار برایمان بگویند.
اصل قصه برایمان از شخصیتها مهمتر بود
«محمد رشنو» اهل تهران است و این روزها در سریالی به نام «ماهور» بازی میکند که قرار است ماه محرم سال آینده از تلویزیون پخش شود. محمد درباره نحوه انتخاب بازیگرهای نوجوان فیلم میگوید: «گرچه بیشترمان تا قبل از این فیلم جلوی دوربین نرفتهبودیم اما تقریبا همه ما اهل تئاتر هستیم و از این فضا به سینما وارد شدیم. من هم همین شرایط را دارم. از شش سال پیش که درکلاسهای بازیگری «هومن سیدی» شرکت کردم، تئاتر کار میکنم. یک روز عوامل فیلم به سالن تئاتر آمدند و بعد از چند تست بازیگری، من را به بازی در فیلم دعوت کردند.» محمد ادامه میدهد: «آنهایی که کتاب بیستوسه نفر را خواندهاند، در فیلم با نامهایی روبهرو میشوند که در کتاب وجود ندارد چون در این فیلم نقشها عوض شدهاست. یعنی اسامی نقشهایی که بازی میکنیم واقعی نیست و این انتخاب نویسنده و کارگردان بودهاست. شاید به این دلیل که نمیخواستیم روی شخص خاصی تمرکز کنیم. یعنی اصل قصه از جزئیات آن برایمان اهمیت بیشتری داشت».
جنگ فقط توپ و خمپاره نیست
«روزبه سلطانی» اصالتا کرمانی است. میخواهم بدانم برای نزدیک شدن به فضای داستان، با قهرمانان اصلی این ماجرا درارتباط بودهاند؟ میگوید: «درطول فیلمبرداری چندینبار کسانی که ما نقششان را بازی میکردیم، سر صحنه آمدند و با ما صحبت کردند. وقتی آنها را میدیدیم که با هم صمیمی بودند و شوخی میکردند، بهمان کمک میکرد سعی کنیم آن رابطه دوستانه را دربیاوریم و نقش را واقعیتر اجرا کنیم. گاهی که آزادگان یکی یکی به دیدارمان میآمدند، از فرصت استفاده میکردیم و از حسوحال آن روزهایشان میپرسیدیم. خب خیلی فرق میکرد خود افراد، از تجربههایشان بگویند تا اینکه فقط فیلمنامه را بخوانیم. من هم بهجای تکیه صرف به فیلمنامه تلاش میکردم تا حس آن روزهای شخصیتها را درک کنم». روزبه ادامه میدهد: «من قبلا کتابهای دفاع مقدس زیادی خواندهبودم اما از داستان آن بیستوسه نفر اطلاع نداشتم. وقتی فیلمنامه را خواندم، فهمیدم که این داستان با همه موضوعات دفاع مقدسی فرق میکند چون به آدمها نزدیکتر است. ما در فیلمهای دفاع مقدسی همیشه توپ و خمپاره میبینیم اما در این فیلم مهمتر از همه، 23 نوجوانی هستند که تصمیمشان اتفاقی مهم را رقم میزند. اینکه توانستم با این فیلم، به نوجوانها و همسنوسالهایم نزدیک شوم و نمایی دیگر از دفاع مقدسمان را نشان بدهم، خوشحالم».
دوری و دلتنگی را درک کردیم
«علی آزادمند» 16 ساله است و در نقش محسن بازی میکند. از او میپرسم دیدن فیلمی که قصهاش قبلا چاپ شدهاست، چه جذابیتی دارد؟ میگوید: «حتی اگر کتاب را خوانده باشید، به نظرم درباره این قصه، پایانِ داستان تنها چیز مهم نیست. مهم روایتی است که از دل قصه بیرون میآید؛ دوست داریم بدانیم این جملاتی که از زبان قهرمانهای قصه میخوانیم، در چه فضا و شرایطی به زبان آمدهاست». عباس گریزی میزند به سه ماه فیلمبرداری: «بعضی از بچهها تا قبل از این فیلم تجربه بازی نداشتند برای همین وقتی برای مدتی طولانی از خانوادهشان جدا شدهبودند، احساس دلتنگی میکردند. این دلتنگی بهشان کمک میکرد حال و هوای آدمهایی را که سالها از خانه و کشورشان دور بودند، بهتر بفهمند.
درواقع دلتنگی و دوری را واقعیتر درک کردیم».
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
بالتازار
تعداد بازدید : 38
چرا صبح بیدار شدن این قدر عذاب آور است؟
نویسنده : مریم ملی| روزنامه نگار
بدترین چیز توی دنیا صدای رواعصابشه! وقتی گوشی زنگ میزنه حاضری هر چی داری و نداری بدی تا فقط یه ربع دیگه بخوابی ولی نمیشه چون همیشه طوری تنظیم اش میکنی که فقط یکی دو دقیقه وقت داری برای لباس پوشیدن و بیرون زدن از خونه. دنیای ناجوونمردیه، آخه ساعت 7 صبح واسه کی مهمه که تو دوره اشکانیان چی به ایران گذشته یا جذر فلان عدد چند میشه؟» این نجوای هر روز خیلی از نوجوانهاست که باید کله سحر بیدار بشوند و خودشان را به مدرسه برسانند. شبیه یک شکنجه بیرحمانه به نظر میرسد اما واقعیت اش را بخواهید تقریبا در تمام کره زمین نوجوانها با همین مسئله دستوپنجه نرم میکنند. دیگران فکر میکنند نوجوانها دارند تنبلی میکنند اما محققها مدتهاست به این فکر افتادهاند که خب وقتی بیدار شدن در این ساعت تا اینحد برای دانشآموزان سخت است پس لابد یک جای کار میلنگد. آنها به نتیجههای جالبی رسیدهاند؛ چرخه خواب تحت کنترل ریتمهای روزانه بدن است، این ریتمها یک چرخه عادی 24 ساعته را دنبال میکنند و همه چیز را از چرخه خواب تا درجه حرارت بدن، اشتها و تغییرات هورمونی تحت تاثیر قرار میدهند. در دوران بلوغ خیلی از نوجوانها با تغییر ریتم شبانهروزی مواجه میشوند و به جای آنکه ساعت 9 شب احساس خستگی کنند، حوالی ساعت ۱۱یا ۱۲ این احساس به سراغشان میآید. اولش به نظر میرسد که بیخواب شدهاند ولی درواقع بدنشان دارد تلاش میکند با تغییرات طبیعی کنار بیاید. خب حالا وقتی شروع مدرسه در ساعت 7:30 صبح باشد، نوجوان از خواب 8تا10 ساعته محروم میشود. کمبود خواب باعث میشود نورونهای مغزی کُند عمل کنند و در نتیجه توانایی استدلال و مهارتهای تصمیمگیری پایین بیاید. آزمایشهایی که این محققها انجام دادهاند میگوید برای نوجوانهای بین 13 تا16 سال، ساعت 10 صبح بهترین زمان برای شروع مدرسه است ولی این تحقیقات با چالشی جدی روبهرو است؛ اینکه مسئولان آموزشوپرورش مختلف بپذیرند که تغییراتی در ساعت شروع مدرسه ایجاد کنند.
منبع :theconverstion.com
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مینی مهارت
تعداد بازدید : 15
دفتر حافظه
نویسنده : الهام حبشی
در مدرسه به ما یاد میدهند که با یادداشت کردن نکات اصلی هر درس، به یادگیری خودمان کمک کنیم. نتبرداری علاوهبر اینکه کمک بزرگی به آموختن چیزهاست، به تقویت حافظه هم منجر میشود اما این توصیه فقط مختص درس خواندن است؟ حتما برایتان پیش آمده کتابی (غیردرسی) خواندهباشید اما وقتی که ازتان درباره محتوای آن میپرسند، هیچ چیز واضحی در ذهنتان شکل نمیگیرد. انگار هرگز نام آن کتاب به گوشتان نخوردهاست. اینطور وقتها احساس میکنید وقتتان تلف شدهاست. اگر قرار است هر کتابی را که میخوانیم فراموش کنیم، اصلا چرا بخوانیم؟ اگر میخواهید به فراموشیهایتان پایان بدهید، راه چاره همان یادداشتبرداری است. اول از همه یک دفتر مناسب، به عنوان دفتر حافظه درنظر بگیرید. به نظرم یک دفتر 80 تا 100 برگ برای افراد اهل مطالعه کافی باشد. از این به بعد به جای کشیدن خط زیر سطرهای کتاب، جملات جذاب، اتفاقات مهم، دیالوگهای تاثیرگذار، نام و رابطه شخصیتها را به همراه صفحه کتاب در این دفتر یادداشت کنید. البته این نکته را هم یادآور شوم که نباید سر هر اتفاق سادهای توقف کنید. کار شما خلاصهبرداری نیست، تنها قرار است نقاط پررنگ داستان را برای خودتان حفظ کنید؛ یعنی نباید به یک کتاب 200 صفحهای بیش از دو تا چهار صفحه اختصاص دهید. با فراهم کردن دفتر حافظه و بازخوانی گاهبهگاه آن، دیگر هیچ یک از قصههایی که خواندهاید ، فراموش نخواهندشد. تنها کافی است در مواقع لزوم سری به دفتر حافظه بزنید و با خواندن دو صفحه، یک داستان 200 صفحهای را با جزئیات به خاطرتان بازگردانید.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آثار شما
تعداد بازدید : 17
ماجراهای یک تنبل پلشت
نویسنده : یگانه حاجیآبادی | 15 ساله
تنبلی و پلشتی در یک راستا قرار دارند. کسی که تنبل است، حتما پلشت هم هست. مثلا انسان شریفی را تصور کنید که جوراب هایش را بالاخره بعد از چهار، پنج ماه پا زدن میاندازد توی لباس شویی. همان لحظه ازقضا مامانش میگوید «آماده شو میخوایم بریم جایی». همون جوراب را که عطر گل زنبق میداد و حالا بوی نم هم بهش اضافه شده، بو میکشد و با حالت اغما و تهوع میگوید: «نه خیلی هم بوش بد نیست» و میپوشد. خوشا به غیرتت! من نمیدانم وقتی جورابهایتان را بالاخره یکروز با صابون میشویید، با دیدن آن کفهای قهوهای ذوق میکنید یا نه. به من که احساس سمزدایی کبد فوقچرب نیازمند پیوند، دست میدهد. عزیزی که شما باشی و داری خیلی کشمشی میخندی، حتما این موقعیتها را تجربه کردی دیگر، نه؟ اشکالی هم ندارد. دورهمی به شیرینکاریهایمان میخندیم. یک نوع پلشتی هم وجود دارد که به تنبلی ربطی ندارد. درواقع میشود اینطور گفت که هر پلشتی، تنبل نیست. مثلا یک شب رگ خانواده میگیرد، داییها و خاله های باکلاس را برمیداریم و میرویم جاده باغرود دورهم بلال بزنیم؛ خوشمزه نمکی! عشق و حال فانتزی که تمام میشود، یکهو میبینی یک تکه پوست نازک تیز رفته لای لثه و دندان هفت و هشت. هرقدر هم که با زبانت میرقصی، آن نامرد دربیا نیست. خیلی نرم، راهت را کج میکنی به سمت افق کهکشانآلود. به منطقه امن که رسیدی، با زبانت نشانه میگیری و با ناخن انگشت کوچکت عملیات را انجام میدهی. همینطور که در تلاشی، خاله سر میرسد و متعجب میگوید: «داری چی کار میکنی؟» انگشتت را که تف کشدار ازش آویزان است، از دهانت بیرون میآوری و به این فکر میکنی که کاش پلشت نبودی و اینطوری بیآبرو نمیشدی!
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 36
عجایب
پسربچهای با توانایی انجام حرکات متقارن
اگر به خیلی از ما بگویند یک کار یکسان را با هر دو دست انجام دهیم، برایمان سخت خواهدبود چون بهلحاظ عملکرد دو نیمکره چپ و راست مغز امکان تمرکز همزمان روی هر دو دست را نداریم. اما «اتان» پسربچه 5 ساله انگلیسی بدون آنکه بخواهد مجبور است از هر دو دستش بهطور همزمان استفاده کند. به گفته پزشکان، اتان نوعی تومور در چشم چپ اش دارد که باعث میشود دو دست اش را به شکل تقارن آینهای حرکت دهد. مثلا اگر با یک دست قاشق و با دست دیگرش ظرف غذا را در دست داشتهباشد، مجبور است هنگام بردن قاشق به سمت دهانش با بشقاب هم همین کار را بکند. او حتی مجبور است همزمان با دو دست اش بنویسد.
موتورسیکلت قاشقی
«جیمز راس» هنرمند آمریکایی است که به ساختن مجسمه موتورسیکلت با قاشق معروف شدهاست. منشأ این ماجرا به روزی برمیگردد که همسر جیمز میخواست برای شام مراسم عروسیشان تعدادی قاشق سفارش دهد و با یک اشتباه محاسباتی، تعداد زیادی قاشق روی دستشان ماند. جیمز هم تصمیم میگیرد با این قاشقهای اضافه، مجسمه یک موتورسیکلت را برای همسرش بسازد. حالا او به مردی مشهور شدهاست که با خم کردن قاشقها و وصل کردنشان به هم، سازههای زیبای قاشقی میسازد.
منابع: تابناک، برترینها
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.