۲ بریده جذاب از استاد مسلم درام
اسم شکسپیر، جاذبه و دافعه همزمان دارد؛ عظمتش همان اندازه که به خواندن ترغیبمان میکند، میترساندمان. ترس از درک نکردن و نفهمیدن استاد مسلم درام، برای خیلیها به شوقشان میچربد و این است که ترجیح میدهند از کنار نمایشنامههایش بگذرند، با حسرت و دریغ البته. در ادامه بریدههایی از آثار بینظیر شکسپیر را آوردهایم تا کفه علاقه و لذت را برای دوستداران محتاط او سنگینتر کنیم.
هملت
شاه: خب هملت، پولونیوس کجاست؟
هملت: سرشام.
شاه: سرشام! کجا؟
هملت: نه در جایی که سرگرمِ خوردن باشد بلکه آنجا که میخورندش. انجمنی از کرمهای سیاستمدار به جانش افتادهاند. در زمینه خوردوخوراک یگانه سرور و سالار شما کرم است؛ ما همه گونه جانوران را پرورش میدهیم تا خود پروار شویم و باز ما برای کرمهاست که خود را پروار میکنیم. شاه فربه و گدای لاغر دو خورش متفاوت بیش نیستند، دو خورش بر سر یک میز. همین و بس.
شاه: افسوس! افسوس!
هملت: هرکس میتواند با کرمی که شاهی را خوردهاست ماهی بگیرد و باز از آن ماهی که کرم را خوردهاست خود بخورد.
شاه: منظورت از این سخن چیست؟
هملت: هیچ، جز آن که به شما نشان دهم چگونه ممکن است گذار شاهی از رودههای گدایی بیفتد.
اتللو
وقتی که درمان نیست، درد را باید پایان یافته دانست و آخرین امید را از آن برید. زاری از پس مصیبت گذشته نزدیکترین راه برای جلب بدبختیهای دیگر است. آنچه روزگار میستاند نگهداریش محال است اما شکیبایی لطمات سرنوشت را به بازی میگیرد. کسی که مالش را دزیدهاند و لبخند میزند، خود چیزی از کف دزد میرباید؛ و آن کس که بیهوده افسوس میخورد از مایه خود میدزدد.
ترجمه: م.ا.بهآذین