تعداد بازدید : 64
دنیا به روایت تصویر
ای پی اِی| شست و شو در ساحل دریاچه، کشمیر هندوستان
کاترز نیوز | قایم موشک بازی کردن فیل، آفریقای جنوبی
تلگراف| امدادگری پرندگانی را که از یک قفس در خانه ای سیل زده نجات داده آزاد می کند، برزیل
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 12
تفأل
بیا که پرده گلریز هفت خانه چشم
کشیدهایم به تحریر کارگاه خیال
چو یار بر سر صلح است و عذر میطلبد
توان گذشت ز جور رقیب در همه حال
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
کله چغوکی
تعداد بازدید : 21
آق کمال به سربازها احترام می گذارد
نویسنده : آق کمال | همه کاره و هیچ کاره
مسود رفیقُم و عیالش آمده بودن خانه ما تا فوتبال ایران و جاپن ره ببینِم. فوتبال که او جور گند زد به اعصابمان، رفتِم سر بحث اصلیمان، خاطرات سربازی! یعنی دگه ایقد از خاطرات سربازیمان تعریف کردم که هم تا دهن وا مکنِم، کاملیاخانم و معصومخانم عیال مسود، حالشان بد مِشه. مسود گفت: «مثل ای که از سال دگه غایبها نِمتنن سربازیشانه بخرن، یره چی شانسی درن بچههای الان، پول مِدن و غیبتشانه مِخرن.» عیال گفت: «شانس چیه؟ الان واقعا خیلی زور داره که آدم این پول رو از زندگیش بکنه و بده بره، کار خوب رو شماها کردین که رفتین سربازی.» گفتُم: «ها واقعا خیلی کار خوبی کردم! جونمان در رفت دو سال!» معصومخانم گفت: «شماها که از وقتی یادم میاد دارین از خاطرات خوش سربازیتون میگین؟ چه جوری بهتون سخت گذشته پس؟!» مسود گفت: «حالا سخت سخت هم نِمگذشت، خوش هم مِگذشت.»
گفتُم: «سربازهای الان که حال مُکنن. سر راهمان یَگ دکه نگهبانیه، هر روز صبح که از جلوش رد مرِم میبینِم سربازه نشسته اونجی و مثلا دره پاس مِده!» کاملیاخانم: «خب چی کار کنه طفلی؟ کارش همینه دیگه. اتفاقا هربار که رد میشیم برات دست هم تکون میده.» گفتُم: «خب مویم براش چراغ مدُم، رفیق رفتِم با هم. ولی زمان ما که پاس دادنا ایجوری نبود. تو سرمای زمستون باید مرفتِم رو کوه، خود گرگها تو او هوا از خانهشان درنمیآمدن!» کاملیاخانم گفت: «مگه کوههای تهران گرگ داره؟!» به مسود چشم غره رفتُم و گفتُم: «حالا کوه دماوند که نه، همو تپههاش...» مسود گفت: «منظورش خاکریزهای پادگانشانه که هفتهای دو ساعت مرفته روش مِنشسته تیرهای چراغ برق ره مُشمرده و با کلپسهها بازی مِکرده!»
همه زدن زیر خنده، اعصابُم خرد رفت. گفتُم: «حالا مو با کلپسه و خارالو بازی مکردُم، تو چی که مامور سرویس بودی و با سوسکهای حموم کلهونگ مِرفتی!» فکر اینجی ره نکرده بود، خوب خورد تو پوزش. معصومخانم که از خنده چشمهاش پر اشک رفته بود گفت: «جمع کنین خودتون رو، شما هم سربازی رفتین، اون طفل معصومهایی که لب مرز و تو گرما و سرما نگهبانی میدن هم سربازی رفتن. من که هرجا سرباز ببینم بهش احترام میذارم، دور از خانواده و تو شرایط سخت، واقعا دلم براشون میسوزه.» عیال هم سر تکون داد و تو چشماش اشک جمع رفت. دیدُم فضا هندی شده گفتُم: «حالا شنبه بری ای سربازه که طفلی دره دم اداره پاس مده کیس و شیر ککو مبرُم که ادای دین کرده باشُم بهشان.» مسود گفت: «ها! ارشدش هم بیبینه و براش اضاف بزنه!» بیا، ایم از ای!
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 4
مارپیچ(سختی 60 ٪)
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 20
ما و شما
* برای کی روش:
حالا که طلای جام او مس شده است
از باخت تیم عجیب دپرس شده است
تا که دلش آرام بگیرد چندی ست
در سر سفر کلمبیا حس شده است!
علی گیاهی
* می خواستم یک تشکر ویژه کنم از کارمندان، پزشکان و پرستاران بخش جراحی زنان بیمارستان هفده شهریور، رفتارشون واقعا شایسته قدردانی است. بنده چند روز پیش در این بخش بستری بودم، واقعا همه چیز عالی بود.
* در زندگی سلام از کشورهای خارجی می نویسید و آن ها را معرفی می کنید. چرا از ایران و جاذبه های کشور خودمان نمی نویسید؟
* کاریکاتور علی ضیا هیچ شباهتی بهش نداشت. لطفا در کشیدن کاریکاتور دقت کنید تا کمتر پاسخ های متنوع داشته باشید.
* همه مطالب 9 بهمن بسیار جالب بود. از دانش آموز بودن که به یاد دوران مدرسه افتادم و از ازدواج با سن بالا و دی روزنامه آقای کاردار و... همه مطالب بسیار جالب بود. ممنون، پایدار باشید.
فریدون آقائی
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 0
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
پرونده های مجهول
تعداد بازدید : 40
موجود فضایی در آمازون
پنج شنبه ها
نویسنده : فاطمه قاسمی |مترجم
بر اساس نظریه «فضانوردان باستان»، موجودات فضایی پیشرفته ای در دوران باستان به زمین آمده اند و به گفته گروهی از پژوهشگران، شواهد فیزیکی و فرهنگی زیادی از ارتباط انسان های باستان با موجودات فضایی در دسترس است. یکی از این شواهد فرهنگی در آیین و رسوم به جا مانده به قبیله ای در آمازون به نام «کایاپو» مربوط می شود که در آن مجسمه هایی وجود دارد که افراد لباس های فضانوردان را بر تن دارند و همچنین بومیان در مراسم شان از نوعی پوشش استفاده می کنند که آن ها را شبیه یک فضانورد می کند. این قبیله هر سال مراسمی برای ورود موجودی افسانه ای به نام «بپ کوروروتی» یا کسی که از کیهان می آید، برپا می کنند.
بزرگان این قبیله از موجودی عجیب و غریب از محدوده کوه های «پوکاتوتی» صحبت می کنند که در ابتدا ترس زیادی در میان مردم قبیله ایجاد کرده اما به تدریج ارتباط مسالمت آمیزی برقرار می شود و بومیان خیلی زود به دلیل پوست سفید، زیبایی ظاهر و روحیه سخاوتمندش به آن وابسته می شوند. به گفته رهبران این قبیله این موجود عجیب مهارت های قابل توجه و بارزی را به مردم آموزش می دهد و نحوه استفاده از اسلحه های آن زمان را از بومیان فرا می گیرد، هوش و ذکاوت هیچ یک از بومیان به این موجود نمی رسید و وی تنها با لمس کردن حیوانات جنگل، باعث تلف شدن آن ها می شد.تا این که یک روز «بپ کوروروتی» دچار یک جنون آنی می شود و با فریاد از همه می خواهد به او نزدیک نشوند و از رفتن او ممانعت نکنند. این موجود بومیان را ترک می کند و به دامنه کوهی پناه می برد و بعد از چند لحظه با صدای غرشی مهیب همراه با یک انفجار بزرگ که تمام منطقه را همچون زمین لرزه ای شدید، تکان می دهد و درختان را از ریشه درمی آورد، در میان ابری از دود و آتش از نظرها ناپدید می شود. گفته می شود بعد از رفتن او تمام حیوانات و درختان جنگل تخریب یا غیب می شوند و مدتها قبایل هیچ چیز برای شکار و رفع گرسنگی نداشتند و دچار قحطی می شوند. یک نژادشناس به نام «جائو امریکو پرت» که گفت وگویی با رهبران این قبیله در سال 1952 داشته است مدعی می شود تمام ویژگی ها و توصیفاتی که آن ها از این موجود اسرارآمیز داشتند کاملا با فضانوردان و موشک های فضایی شباهت دارد. با وجود همه این ادعاها علم وجود چنین موجوداتی را که در گذشته های دور به زمین آمده اند رد می کند و آن ها را صرفا افسانه هایی می داند که به صورت تصادفی با مسائل مدرن امروزی همخوانی پیدا کرده اند.
منبع: underground science
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
اندکی صبر
تعداد بازدید : 27
لب خند
نویسنده : رحمان نقی زاده
مهم نیست
چندمین روز رفته از زمستان باشد
بعضی لبخندها
به خورشید مرداد میمانند
میتابند و گرمت میکنند
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 28
قرار مدار
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در محضر بزرگان
تعداد بازدید : 29
زودتر برسیم تا وقت تمام نشده
مرحوم آیت ا... مجتهدی تهرانی فرمودند:
اگر از آن دستهای هستی که در کار خدا ماندهای، ته دلت به خدا غُر میزنی، حتما نگاه کن و گوش بسپار! مسیر زندگی ما، طراحی دست خداست! کسی که به مربیگری و طراحی خدا ایمان و اعتماد داشته باشد، در هر شرایطی، راضی است و دلش آرام است. اگر ناراحتیم از روزگار و مدام نق میزنیم سر خدا، دلیلش این است که هنوز به او اعتماد نداریم. به پروردگاری و مدیریتش ایمان نداریم! زودتر برسانیم خودمان را به مقام رضا که دارد وقت تمام میشود!
سخنرانی مکتوب
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 25
حدیث روز
امام هادی(ع): نادان، اسیر زبان خویش است.الدّرة الباهرة
ذکر روز پنج شنبه
صد مرتبه «لا اله الا ا... الملک الحق المبین»
ذکر روز جمعه
صد مرتبه «اللهم صل علی محمد و آل محمد»
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 22
فتو شعر انتظار
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
با خانمان
تعداد بازدید : 39
حالا که دو روز خونهای
نویسنده : زهرا فرنیا | طنزپرداز
اگه این ستون رو دنبال کرده باشین و تقویم باخانمانی دستتون باشه، متوجه میشین دو هفته پیش من امتحان آخرم رو دادم و فکر میکردم دیگه تمومهههه! زندگی جدید سلام! دو هفته بین دو ترم تعطیل بود. توی این دو هفته تمام جملات خانواده با این عبارت آغاز میشد: «حالا که دوروز خونهای، اتاقت رو جمع کن.» با این که اتاق من کار دو روز و دو هفته نیست، ولی باشه منطقیه. اما دیگه پا رو از حد فراتر میذارن: «حالا که دو روز خونهای، این ظرفا رو بشور.» یا «حالا که دو روز خونهای، پردهها رو از میل پرده بکش پایین بشور.» یا «حالا که دو روز خونهای ماشین رو بشور.» یعنی این دو روز فقط «ماشینِ بشور» میکنه آدم رو!
الان که شما این ستون رو میخونین پنج شنبه آخر منجر به هفتهایه که شنبهاش من باید دوباره برم دانشگاه. میشه بیشتر از این هم نرفتا! ولی همیشه یه سری همکلاسی کوشا و عزیزدل وجود دارن که دلشون پرمیزنه برای دانشگاه. بهشون بگی فردای امتحان پاشو بیا سر کلاس میگن: «فردا چرا؟ همین الان مگه چشه؟» اما این دسته از دانشجوها وجودشون اصلا اشکالی نداره، در صورتی که شاگرد اول کلاس باشن و آدم بتونه درکشون کنه! بابا تو که با 13 همه رو پاس کردی، چته که میخوای شیرین بازی درآری بری دانشگاه؟ تا الان با این روش نمره گرفتی؟ یعنی 13 رو هم این شکلی میگیری؟ بابا به جای این کارها ده دقیقه بیشتر درس بخون، به خدا خیلی بهتر جواب میده.
تازه اینا غول مرحله آخر نیستن. غول مرحله آخر یه ماه دیگه سراغمون میاد که دم عیده و خود استادها دستشون به خونهتکونی بنده. دانشجوی عزیز! مادر تو اگه ازت در حد جاندادن کار نمیکشه، دلیل نمیشه انرژی ذخیره شدهات رو بیاری دانشگاه مصرف کنی. برو باشگاه، برو آیروبیک. اصلا مشکل اینه که دانشگاههای ما دیگه ماهیت دانشگاه بودنشون رو از دست دادن. دانشجو میاد دانشگاه که از اینترنت پرسرعت کتابخونه استفاده و سریال دانلود کنه. دانشجو میاد دانشگاه تا توی کافیشاپ که یهذره قیمتهاش بهتر از بیرونه، قهوه بخوره. دانشجوی وطن میاد دانشگاه تا با نامزدش راحتتر رفت و آمد کنه، چون باباش اجازه نمیده باهم برن بیرون. اون وقت دانشجو رو اسلحه نذاشتن زیر گلوش که بگن: «تا اینجا اومدی، باید سر کلاس هم بری!» اما اونقدر میره و توی دانشکده ول ول میچرخه، که با یکی از استادها چشم تو چشم میشه و مجبور میشه بره سر کلاسش! یه نامزدم نداریم این دسته از دانشجوها رو درک کنیم!
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مسابقه این کیه؟
تعداد بازدید : 50
مسابقه با بانوی باران!
سلام. این هفته با یک چهره سینمایی و تلویزیونی معروف در خدمت تون هستیم که در شبکه های اجتماعی هم بسیار فعال هستن. تشخیص بدین این کاریکاتور به هم ریخته کیه و اسمش رو با نام خودتون و کلمه «این کیه» تا شنبه شب برای ما به شماره 2000999 پیامک کنید. جواب رو دوشنبه همینجا خواهید دید و کاریکاتور برنده رو پنج شنبه هفته بعد چاپ میکنیم. عکس و کاریکاتوری رو هم که میبینید برنده مسابقه پیش، خانم مریم صحرائیان هستن که دوباره بهشون تبریک میگیم.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
دور دنیا
تعداد بازدید : 54
دزدی که انگشتر گران قیمت را بلعید
آدیتی سنترال- یک مرد ایرلندی که برای تعطیلات به ترکیه رفته بود، در یک مغازه جواهر فروشی محلی یک انگشتر الماس به قیمت 40 هزار دلار را بلعید! او بعد از درگیری ادعا کرد که قصد دزدی نداشته است و با دیدن انگشتر از خود بی خود شده و آن را خورده است. او بلافاصله دستگیر و در بیمارستان بستری شد تا انگشتر را به طریق طبیعی دفع کند اما مشخص شد انگشتر در روده های او گیر کرده است و باید با عمل جراحی خارج شود.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 50
تاپخند
با این که کرهای ها تو جام جهانی آلمان رو شکست دادند، با تخم مرغ ازشون استقبال شد، ما هم از ژاپن سه تا خوردیم و مثل قهرمانها از تیم استقبال شد، چون تخم مرغ گرونه!
اگه از دهه هشتاد و نودی ها حرف W رو بگیریم ۹۹درصد توی چت کردن فلج میشن، حاومد هماویون هم توی عرصه خوانندگی!
میگن یه گوشِت در باشه یه گوش دروازه، خب اون حرف از مغز رد میشه، آنالیز میشه، نمیشه که ری اکشن نداشت!
تو سریال های ایرانی برای این که بگن یه نفر هکره، یه صحنه نشون میدن که داره بدون نگاه کردن به کیبورد تایپ می کنه!
با این قیمت گوشت دیگه گوشتکوب یه وسیله تجملاتی به حساب میاد!
من همهاش نگران زیدانم، بیچاره تو این سرما با این وضع کچل بودنش، تو صف مذاکرات برای سرمربی گری تیم ایران سرما نخوره!
هموطن؛ اگه این انرژی رو که صرف هل دادن تو مترو می کنی، تو مسیر زندگیت استفاده کنی قطعا موفق تر از اینی که هستی میشی!
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.