امام زمان(عج): من وصی آخرینم؛ به وسیله من بلا از خانواده و شیعیانم دفع می شود.
الغیبه
ذکر روز یک شنبه
صد مرتبه «یا ذاالجلال و الاکرام»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آیت ا... سیستانی در توصیه نامه ای به جوانان می فرمایند:
پدران سرپرستی فرزندان را و شوهران سرپرستی همسرانشان را بهخوبی عهدهدار شوند، و با رعایت حکمت و به منظور پاسداری از حریم خانواده و جامعه، از خشونت و سنگدلی، حتی در مواردی که قاطعیت لازم است پرهیز کنند. زیرا روشهای قاطعانه منحصر به آزار بدنی و به کار بردن الفاظ رکیک نیست، بلکه ابزار و شیوههای تربیتی دیگری نیز وجود دارد که اگر کسی در پی آن باشد و با اهل خبره و حکمت مشورت کند، به آنها دسترسی خواهد داشت.
پایگاه رسمی آیت ا... سیستانی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
هنگامیکه الف مضموم ( اُ ) و مفتوح ( اَ ) بین پیشوند «ب» یا «ن» و فعل قرار گیرد، الف آغازین در نوشتن حذف میشود. مانند: بیفتاد، نیفکن، بینداخت و نیندیش. اما اگر الف مکسور ( اِ ) باشد، تغییری نمیکند. مانند: بایستاد.
کانال «زین قند پارسی»
علیرضا حیدری
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
جوانی در کنار همسرش نشسته بود و کمانه غربالی را چون کمان دلیران خم می کرد. از قضا کمانه از دستش رها شد و به پیشانی اش خورد. از غضب آن را به زمین زد و دیگر بار کمان بجست و بر ساقش خورد و پایش نیز بشکست. جوان با اعتراض به زن گفت: گویا می خواهی آن قدر خاموش بنشینی که کمان من را هلاک کند؟!
ز روزگار کسی را که بخت برگردد
گمان مبر که بدو رو کند دگر اقبال
برگرفته از «پریشان» قاآنی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شعرهایم
پر از حرف های ناگفته ای ست
که سکوت کرده اند
مرا کلمه ای بیاموز
که گفتن همه حرف ها باشد
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
کتابخانه ریودوژانیرو در برزیل، از نمای بیرون تفاوتی با ساختمان های قدیمی مرکز شهر ندارد اما داخل که می شوید، کتابخانه ای را در طبقات مختلف با ظاهری چشمگیر خواهید دید. افرادی که این روزها از کتابخانه ریودوژانیرو بازدید کردهاند، به یاد داستان هری پاتر افتاده اند و این شباهت آن ها را میخکوب کرده است، تا جایی که احساس می کنند در فضای تخیلی یک فیلم قدم بر می دارند. این کتابخانه سلطنتی در اواخر قرن نوزده میلادی توسط یک انجمن پرتغالی در ریودوژانیروی برزیل ساخته شد و بزرگ ترین مجموعه کتاب به زبان پرتغالی در خارج از این کشور است. معماری سبک گوتیک رنسانس این بنا که ۳۵۰ هزار جلد کتاب نادر را در خود گنجانده و فراوانی مجسمه ها، کنده کاری و کاشی کاری در آن، افتخار عصر کشفیات پرتغالی ها در سده های پانزده و شانزده را به رخ می کشد. پادشاه پرتغال در سال 1808، ریودوژانیرو را پایتخت امپراتوری پرتغال معرفی کرد. بعدها پسرش اعلام استقلال کرد و خود را امپراتور برزیل نامید. زبان پرتغالی، زبان اصلی برزیل باقی ماند و به واسطه آن فرهنگ ادبی میان دو کشور مبادله شد. هم اکنون، پرچم دو کشور پرتغال و برزیل در نمای بیرونی این کتابخانه نصب شده است.
منبع: اکونومیک تایمز
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سلام. این بار علاوه بر مسابقه جدید، منتخب های مسابقه هفته پیش رو هم داریم. باید برای این عکس، یک شرح حال یا دیالوگ بامزه بنویسید و تا ساعت 24 فردا شب (دوشنبه) برای ما به پیامک 2000999 یا شماره 09354394576 در تلگرام بفرستید. حتما کلمه «چی شده؟» و نام و نام خانوادگی تون رو هم بنویسید. بانمکترین و خلاقانهترین جملهها که اسم نویسنده دارن، روز چهارشنبه به اسم خود نویسندهها چاپ میشه. همیشه خوش باشید. و حالا چند نمونه:
* حس می کنم سرم یک کم سنگین شده...
* نترس، موهات داره پرکلاغی میشه!
منتخب های مسابقه پیشین
* وقتی گربه شیر است در گرفتن موش، لیک موش است در مصاف پلنگ (سعدی)
محمدرضا صدفیان
* آقای محترم شما که واسه شب چله مهمان دعوت می کنی، نباید یه موش قاطی خوراکی ها می ذاشتی؟ آخه کدوم گربه ای پف فیل و لبو و تخمه آفتابگردان می خوره؟! حسن خسروانی
* ببخشید به جوجه مرغاتون دست زدم، نمی دونستم این قدر قیمتی شدن! یاسین عاشوری
* من با چه رویی گوشت کیلو ۷۰ تومان بخورم؟ من کوفت می خورم!
مهدی پونه
* دستم بگرفت و پا به پا برد، تا شیوه ماهی گرفتن و خوردن آموخت!
نسرین اباذریان
* وقتی برای چندمین بار میری فروشگاه و با خجالت سوال می کنی سبد کالای من چی شد؟ زهره فخار بقمچی
* وقتی گربه به صاحبش میگه بهت قول میدم نگاه نکنم، برو هرجا که دوست داری جای ماهی ها رو عوض کن! سیدحسین آروند
* وقتی که کالباس خوردی و گربه روش نمیشه به چشمات نگاه کنه چون یاد اجدادش میفته! فرهاد دوست علی
* وقتی به پیشی میگی بیا و راستشو بگو که جوجه های آخر پاییز رو کی خورده؟! فرهاد دوست علی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شبکه تماشا سریال فرار از زندان رو با علامت 14+ پخش میکنه... حالا ما تو سن 14- سالگی جوری از مدرسه فرار میکردیم که خود اسکافیلد هم از تعجب دهنش باز می موند!
بعد از عکس انداختن با هیبت بابانوئل، چه جوری دم عید روتون میشه تو چشم حاجی فیروز نگاه کنید؟!
دوران دبستان من همه چیز و همه کسی رو دوست داشتم... مثلا معلم می گفت با جزایر لانگرهانس جمله بساز، میگفتم: من جزایر لانگرهانس را دوست دارم!
این پله برقی ها که وقتی هیشکی روشون نیست آروم حرکت می کنن و وقتی پا روشون میذاری سریع میشن رو دوست دارم. انگار یهو میگن اوخ اوخ بدو زودباش ارباب اومد، ارباب اومد!
کاش پنج ضلعی بودیم، بیخواب که میشدیم کلی میتونستیم از این ضلع به اون ضلع بشیم!
فکر کنم همسایه طبقه بالایی به جای لباسشویی یکی از گسلهای فعال رو خریده... تا روشن میکنن کل ساختمون لای چارچوب در پناه می گیرن!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مسن ترین مادر دنیا
دیلی میل- یک زن هندی 65 ساله، مسن ترین زنی است که به طور طبیعی و نه از طریق لقاح مصنوعی، توانسته بچه دار شود. پزشکان اعلام کردند مادر و کودک در بهترین شرایط جسمی به سر می برند و در سلامت هستند. پدر نوزاد هشتاد سال دارد و فرزند اولشان هشت ساله است. قبل از این در سال 2016 یک زن هندی در 72 سالگی برای اولین بار با کمک لقاح مصنوعی باردار شد. این زوج سالخورده ۴۶ سال از ازدواج شان گذشته بود و تا پیش از این از داشتن فرزند محروم بودند.
امن ترین رستوران جهان
یاهو- درست در قلب مرکز تجاری نیویورک، یک بانک بزرگ و امن قدیمی مربوط به سال 1904 به رستورانی کوچک تبدیل شده است. زیرزمین یا به نوعی گاوصندوق این رستوران توسط یک شرکت ایمن سازی طراحی و ساخته شده است. این گاوصندوق به حدی سنگین و بزرگ بود که انتقالش به محل اصلی از طریق رودخانه و سپس راه آهن انجام شد. این صندوق به طور غیرمعمولی دارای دو در بزرگ در ابتدا و انتهاست که هر یک به وزن 35 تن است. در انتهای سالن اصلی یک اتاق جلسه بود که اکنون تبدیل به سالن رستوران با همان لوسترهای قبلی شده است. تصور وقت گذرانی و صرف غذا در کمال آرامش و در امن ترین و محکم ترین رستوران جهان، لذت بخش است.
کارایی سگ ردیاب بیش از تجهیزات الکترونیکی
یورونیوز- پسر بچه 12 ساله ای که در کوهپایه های آلپ در زیر بهمن دفن شده بود از طریق یک سگ ردیاب پیدا شد. در روز 26 دسامبر این پسر دوازه ساله که به همراه خانواده اش در تعطیلات زمستانی به سر می برد، بعد از این که به تنهایی به خارج از پیست اسکی «لپلین» رفت، در زیر توده های ناگهانی برف مدفون شد. از آن جا که وی هیچ گونه وسیله دیجیتالی به همراه نداشت، ردیابی او ناممکن بود. در نهایت امدادگران از طریق یک سگ ردیاب توانستند بعد از 40 دقیقه محل دقیق این نوجوان را پیدا کنند و او را به طور معجزه آسایی نجات دهند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
فرانس پرس| بابا نوئل ها در خرابه های موصل، عراق
رویترز| بازی خرس قطبی در دریاچه گل آلود یخ های آب شده، پارک حیات وحش اسکاتلند
گتی ایمیج| دو بندباز با گریم کردن خود به شکل شخصیت های فیلم آواتار بین دو قله به ارتفاع 1092 متر راه می روند، چین
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
فریب دختر رز طرفه میزند ره عقل
مباد تا به قیامت خراب طارم تاک
به راه میکده حافظ خوش از جهان رفتی
دعای اهل دلت باد مونس دل پاک
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
به تازگی برنامهای از تلویزیون پخش شده که در آن دو بازیگر یعنی نیما فلاح و سحر ولدبیگی در صحنهای یکدیگر را لمس میکنند که بلافاصله تلویزیون زیرنویس میکند این دو نفر در دنیای واقعی زن و شوهر هستند. درست است که در شبکههای اجتماعی این کار را دست انداخته و برایش جوک ساختهاند ولی به قول معروف جلوی ضرر را از هرکجا بگیری منفعت است. همین زیرنویس سریعالسیر باعث جلوگیری از عواقب احتمالی بسیاری میشود و راه را بر هر حرف و حدیث بعدی میبندد. البته این چند روزه خبرهای دیگری هم شنیدهایم که خب جرقه راه حلهای دیگری برای رفع و رجوع این موضوع را در ذهنمان زده است.
مثلا همان طور که مسئولان یک واحد دانشگاهی جلوی روی صحنه رفتن یک نمایش مجوزدار را به دلیل حضور همزمان بازیگران زن و مرد گرفتند، میشد در این برنامه تلویزیونی هم برای جلوگیری از هرگونه شائبهای، ابتدا نیما فلاح بیاید و دیالوگهایش را بگوید و بازیاش را بکند، بعد برود و خانم ولدبیگی بیاید در جواب دیالوگهای او، متنش را بخواند و بازیاش را انجام دهد، بدون هیچ برخورد و تماس و لمسی. یک راه دیگرش هم این است همان طور که حتما کلیپش را دیدهاید، به تازگی یک «فشن شو» برگزار شده که به گفته مسئولانش با توجه به محدودیتها، مشکل نمایش مدلها را با خلاقیت از بین بردهاند و با استفاده از روش فیلم برداری «کروماکی» یا همان پرده سبز، خود مدلها را حذف و فقط لباس تنشان را نشان میدهند. بنابراین با این روش میتوان بازیگران را هم حذف کرد و فقط صدایشان با لباسشان نشان داده شود تا لازم نباشد زیرنویس و توضیح داده شود. یک راه دیگرش هم روش مشهور «تقطیع» است، به این صورت که بعد از نمایش آن برنامه تلویزیونی، تهیهکننده در ویدئویی اعلام کند فیلم و سریال و برنامهاش تقطیع شده و دست آن زن و شوهر در اصل به هم نخورده و بر اثر تقطیع، فیلم رو فیلم افتاده و با هم تماس پیدا کردهاند. البته همه این روشها برگرفته از اخبار و اتفاقات این روزهاست، وگرنه سادهترین راهش این است که ابتدای برنامه مجری اعلام کند این دو نفر زن و شوهر هستند و در تیتراژ پایانی هم قباله ازدواجشان را به عنوان سند نمایش بدهند و خلاص!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تو فکر بودم برم یه رنگ اسپری بگیرم و کشوی لباسم رو رنگ کنم، یهو دیدم دقیقا روبه روی اون جایی که ماشینم رو پارک کردم یه مغازه است. رفتم توش و شروع کردم تندتند حرف زدن که آقا از این اسپری رنگ هایی که باهاش بشه چوب رو رنگ کرد و زیاد کثیف کاری نداشته باشه بدین و خوب باشه و فلان و بهمان و... یهو دیدم طرف داره می خنده! گفتم چیزی شده؟ گفت پسرجان، این جا سَم فروشیه نه رنگ فروشی!منم خیلی شیک برگشتم گفتم عه چقدر شبیه رنگ فروشایید شما! بعد که از مغازه دراومدم روم نمی شد برم سوار ماشین بشم، گفتم الان میگه کی به تو گواهینامه داده با این چشمات! رفتم یه دور زدم اومدم دیدم مغاز هه اصلا هم شبیه رنگ فروشی ها نبوده!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* من هر وقت روزنامه می خرم اول ستون تاپخند رو می خونم و می خندم. ممنون از این که این بخش رو همیشه چاپ می کنید.
فائزه
* اگه میشه یه روز در هفته یه قسمت زندگی سلام رو به آموزش فوتبال اختصاص بدید!
* همسر عزیز و مهربانم نسترن جان 10 دی ماه تولدت مبارک خیلی دوستت دارم...
وحید، تربت حیدریه
* مطلب شبه علم ها جالب بود. لطفا باز هم از این دست مطالب اسرارآمیز و جذاب منتشر کنید.
* تولدت مبارک غلام محمد امیری، ان شاءا... تولد 15 سالگیت.
محمدعلی، سید محمد، محمدیونس، محمدصابر و محمدیوسف امیری
* سپاس بابت مطلبی که درباره بیماری استاد شهرام ناظری نوشته بودین. موضوع خوب و مفیدی بود. حامد حسینی
* کانال زندگی سلام خیلی باحاله، چرا براش تبلیغ نمی کنین که بیشتر دیده بشه؟ حیفه این همه پست های جالب و جذاب داره ولی عضوهاش کم هستن.
ما و شما: ممنون از لطف شما. آدرس کانال زندگی سلام:
zendegisalam@
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.