امام هادی(ع): شکرگزار را به جهت شکرگزاری، سعادتی است بزرگ تر از نعمتی که شکرگزاری را بر او واجب کرده است. زیرا نعمت، کالایی است و شکر، نعمتی همراه با آخرت.
تحف العقول
ذکر روزپنج شنبه
صد مرتبه «لا اله الا ا... الملک الحق المبین»
ذکر روز جمعه
صد مرتبه «اللهم صل علی محمد و آل محمد»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آیت ا... فاطمی نیا می فرمایند:
در دعای کمیل می گوییم «اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعا» خب بعضی کارها مانع از استجابت دعاست. یکی از این موانع دل شکستن است. پشت سر این و آن حرف زدن است. امروز متاسفانه خیلی معمول شده... می فرماید: «هرکس پشت برادر دینی خود غیبت کند که قدر آن فرد نزد مردم پایین بیاید، از ولایت خدا خارج می شود.» تعارف که نیست. باید این کارها را بگذارند کنار، دعا مستجاب شود.
عصر ایران
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
امروزه به معنای «زیر آب کسی را زدن» و منافقانه رفتار کردن است. اصل این اصطلاح از کلمه «سوسه» میآید که در فرهنگ فارسی به معنی آفت یا شپش و کرم گندم است. گویا در زمان قدیم وقتی تاجران گندم با هم معامله میکردند، این نکته که بار گندم «بیسوسه» باشد، یکی از شرایط معامله بوده است. این اصطلاح به تدریج در معنای معامله بیغلوغش در سایر بخشهای تجارت و حتی زندگی رایج شد.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شعرهایم
داغ دلتنگی تو را
روی قافیه ها
می کوبند
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
«بریانا میتلند»، پیشخدمت هفده ساله ای از ورمونت، در تاریخ 19 مارس سال 2004 با پایان شیفت کاری اش، محل کار را به سمت خانه ترک کرد اما دیگر کسی او را ندید. او هرگز به خانه نرسید و خبری هم از او نشد. روز بعد ماشینش را که در کنار خانه ای متروک رها شده بود، پیدا کردند. راز ناپدید شدن بریانا از مجموعه اتفاقات واقعی و مرموزی است که تا به امروز همچنان حل نشده باقی مانده است.
درباره این ماجرا شایعات زیاد است. بریانا به همراه دوستش از خانه پدری نقل مکان کرد و همزمان در دو رستوران کار می کرد. به گفته پدر و مادرش او دختری بسیار شاد، موفق و از زندگی مستقل خود راضی بود و خاطره خوبی از آخرین دیدارشان با او در ذهن دارند که احتمال فرار کردن و مخفی شدن او را منتفی می کند. در روز گم شدنش، قبل از رفتن به سر کار یادداشتی برای هم خانه اش می گذارد و به او می گوید که بعد از کار مستقیم به خانه می آید.
به گفته بازرس خصوصی این پرونده، بریانا و چند همکارش پس از پایان شیفت کاری، در ساعت 11:20 به قصد خانه محل کار را ترک می کنند. اما بریانا نه به خانه می رسد و نه کسی او را می بیند. روز بعد پلیس ماشین خالی او را در پشت یک انبار در مزرعه ای پیدا می کند. در داخل خودرو لوازم شخصی اش وجود داشت اما خبری از سوئیچ ماشینش نبود. به داخل انبار می روند اما چیزی نمی یابند. آن زمان متاسفانه ماشین را از محل جرم حرکت دادند بدون این که بدانند ماشین خود به تنهایی مدرک جرم بوده است. چرا که بعدا از تصاویری که توسط گردشگران آن محل به دست آوردند متوجه محل قرارگیری غیر معمول ماشین شدند. نکته ای که این پرونده را مرموز می کند، پیدا نشدن هیچ اثری از خشونت، درگیری، خون، ردپا و مورد مشکوک دیگری در محل خودروی بریاناست. همچنین به گفته شاهدی که به طور اتفاقی از محل عبور کرده بود، شب حادثه نور خیره کننده ای در محدوده خودروی او دیده که با سرعت در فضا ناپدید شده است. پس از مدتی یک وب سایت پژوهشی درباره موجودات فرازمینی با شواهد و دلایلی همچون سوختگی شاخه درختان آن محل، احتمال ربوده شدن این دختر توسط آدم فضایی ها را مطرح کرد.
پدر و مادر بریانا، سه روز بعد از ناپدید شدن دخترشان از طریق هم خانه اش که مسافرت بوده و یادداشت را بعدا در خانه می بیند، متوجه موضوع شدند. به گفته پدرش بریانا الان باید 31 ساله باشد و او از هیچ گونه تلاشی برای پیدا کردن راز این ماجرا دست بر نخواهد داشت.
منبع: ان. بی. سی. نیوز
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
همه از اتفاق تلخی که توی دانشگاه علوم و تحقیقات افتاد، خبر داریم. اتوبوس حامل سی- چهل تا دانشجو رفت ته دره. برای من به عنوان یک دانشجو اصلا پذیرفتنی نیست. شما تصور کنین این قدر دانشجوی نمونهای باشین که هفته آخر ترم، هفتهای که هیشکی نمیره دانشگاه، پاشی بری سر کلاس. احتمالاً استاد با این که همیشه مدعیه دانشجو باید تا هفته آخر ترم بیاد سر کلاس، بهتون غیر مستقیم غرولند کنه: «چرا اومدین سر کلاس که منم مجبور شم بیام؟» علاوه بر اون سلف دیگه غذا نداره، نصف دانشگاه عملا تعطیله و... همه اینا رو تحمل کنی، بعد متاسفانه غول مرحله آخر که اتوبوس دانشگاهه، خِرت رو بگیره. یا بکشدت، یا به شدت مصدومت کنه.
در این حالت اگه بمیری که خب خیلی غمگینه.اما متاسفانه وضع اونایی که خدا رو شکر زنده موندن هم از تو بهتر نیست. چرا؟ چون دم امتحانی درگیر بیمارستان و عمل جراحی و دوا درمون میشی. در این وضعیت توقع همدلی داشتن از استادان واقعا بیجاست. به خصوص اونایی که اول ترم اتمام حجت کردن شب امتحان سنگ هم از آسمون بیاد، بازم امتحانشون رو میگیرن و ۷۵/۹ رو هم ده نمیدن. (نمیدونم چه ربطی داشت. خواستم این رو هم یه گوشه بنویسم که تاریخ فراموش نکنه) مشخصا فرد مصدوم، بیشتر امتحانات این ترمش رو نمیتونه پاس کنه. علاوه بر این که چند ماه از زندگیش عقب میافته، پول شهریه یه ترم دیگه رو هم باید بده که مطمئنا بیمه تقبل نمیکنه.خلاصه کسایی که کنکوریان و این مطلب رو میخونن توجه کنن. دانشگاهی رو انتخاب کنین که بزرگ نباشه، مجبور نشین داخلش اتوبوس سوار شین. تنها راه نمردن توی دانشگاه همینه. چون نمیشه هیچ امیدی به پیگیری برخی مسئولان داشت. در هر صورت راننده سکتهای همه جا هست، هرچند بعدش تکذیب بشه. مسئول دانشگاه هم کف دستش رو بو نکرده بوده که اتوبوس همین دیروزش ترمز بریده بوده! اجله دیگه... سر میرسه.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
گاردین| منظره زیبای دیوار بزرگ چین در روزهای برفی
گتی ایمیج| یک توله خرس گریزلی به دنبال غذا میان سطل زباله، ترکیه
الامی| تزیین متروی مسکو به مناسبت فرارسیدن کریسمس
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ما چاق ها وقتی لاغر می شیم یک کابوس به کابوسهامون اضافه میشه، کابوس چاق شدن دوباره!
زمان دبیرستان یک مشاور داشتیم می گفت هر وقت وسط درس خوندن خوابتون گرفت، اول برید یک دوش آب ولرم بگیرین و یه فنجان قهوه بخورید، بعدش هم یک ربع در هوای آزاد پیاده روی کنید تا خوابتون بپره... اگه به جای این کارها،یه چرت می خوابیدیم منطقیتر نبود؟!
خزندگان از شکم مادر که خزنده نبودن، این قدر پا شدن بهشون گفتن وایستادی یک چای بریز که خزنده شدن!
شما هم چند درس اول کتاب 504 رو هزار بار خوندین ولی هیچ وقت به آخرش نرسیدین؟!
عشق بالاتر از غروره، مثلا خود من بارها شده که به دلیل عشقی که به لواشک داشتم غرورم رو زیر پا گذاشتم و گفتم تو رو خدا یک تیکه اش رو هم به من بدین!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مردی که سال ها مثلا پلیس بود
آدیتی سنترال- «وانگ فونگ» مرد 41 ساله چینی، 12 سال است که خودش را به دوستان و آشنایان و خانواده پلیس معرفی کرده است و حتی کارت شناسایی جعلی، اسلحه و دستبند همراه خودش دارد. به تازگی او تصمیم گرفت تا با استفاده از وجهه پلیس بودنش مسئله حقوقی برادرش را حل کند اما بعد از 12 سال دستش رو شد و توسط پلیس های واقعی به زندان افتاد. این اتفاق باعث شوکه شدن دوستان و حتی خانواده اش شد چرا که نزدیک ترین افراد به او هم از رازش خبر نداشتند.
جوراب با طرح پوست مار
آدیتی سنترال- یک طراح مد در ژاپن جوراب هایی را به شکل پوست مار طراحی کرده است که به قدری واقعی است که با پوشیدن آن ها شبیه یک مار واقعی می شوید. او می گوید با این طراحی منحصر به فرد رقابت را برای دیگر طراحان مد در تمام دنیا حسابی سخت کرده است؛ چرا که طرحی که او زده است، با پوست مار واقعی مو نمی زند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در یکی از پیچ ها گم می شود پیراهنت
کوله ات را باد دی ماهی به یغما می برد
یا در آتش یا تصادف زلزله شاید که سیل
مرگ هر دفعه به نحوی مفت ما را می برد
جزوه هایت یک به یک در آسمان رقصیده اند
نمره هایت بی اهمیّت شده در امتحان
باز از فردا همین آش است و کاسه وضعمان
یک بلای دیگری در راه باشد بی گمان
راه پر پیچ و هوای سرد و گردی زمین
دنده و فرمان گاری هم نباشد بی گناه
می شود آخر مقصر ماه و خورشید و هوا
چون زبانم لال مسئولی ندارد اشتباه
بوده دانشگاه تو بر قله های کوه قاف
پیچ های پرخطر هم هفت خان رستم است
در نشیب و در فرازش صد هزار اما اگر
رخش هم حتی برای این چنین راهی کم است
پاس کاری می شود تقصیرها و این وسط
شاهد داغ دل اندوهگین مادریم
از لباس مشکی خود در نمی آید کسی
ما عزادار جوان و کودکان کشوریم
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
کردهام توبه به دست صنم باده فروش
که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی
نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج
نروند اهل نظر از پی نابینایی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
بعد از ای که ما خودمان شبچلگی گیریفتم و خوش گذشت، فرداش مسود رفیقُم زنگ زد که امشب بیِن خانه ما دور هم باشِم. خب مایَم که از دورهمی بدمان نمیه، مخصوصا از طرف مسود باشه که سالی یَگ بار هم رنگ خانهشه نمیبینِم! طبق معمول عیال گفت دست خالی نرم، یَگ بسته از ای نون خشکای رجیمی هم خریدم و رفتِم. گفته بود سعی کنِن لباس قرمز تنتان کنن. حالا مایم ساده فکر کرده بودم بری شب چله و انار و هندوانه، منظورش ایه که تم یلدایی داده بهمان، خیر سرش. گشتُم یَگ جاکت گلبهی که ازش متنفر بودُم و مادر عیال تولدی بهم داده بود و مجبور بودُم نگهش درُم ره پیدا کردُم و بَرم کردُم. عیال هم بهزور یگ شالگردن قرمز گیر آورد و رفتِم.
آقا چشمتان روز بد نبینه، هم دره که وا کرد دیدم همه ایل و تبارش هستن. نامرد بهمان نگفته بود که مهمونی خانوادگیه، وگرنه عمرا مو او جاکت ره برم کرده بودُم. عیال هم به نون خشکای دستش نگاه کرد و بهم غر زد که چه خبره؟ همه پیر و جوون از یَگ کنار لباس گلی برشان کرده بودن. مسود ره کیشیدُم کنار گفتُم: «برار چی خبره؟ بری چی نگفتی ای جوریه؟» خندید و گفت: «جشن یلدا ره با کریسمس یکی کردم، تم بابانوئل هم گذاشتِم. بهت نگفتُم چون مدنستُم نمیای!» اِنا حالا خوب رفت! یرگه دیونه مدنسته مو خوشم نمیه، بازم کار خودشه کرده.
سرتانه درد نیارم، یَگ طرف خانهشان یَگ میز گذاشته و روش پتو انداخته بود که مثلا کرسیه با انار و هندوانه و پف فیل، او طرف دگه هالشان یَگ گلدون مصنوعی از اینا که بهش پرتقال فسفری اندازه گیلاس آویزونه گذاشته بود و بهش ریسه و شرشره آویزون کرده بود و یَگ مشت پنبه هم چسبونده بود به برگا و زیرش جعبه کفش و قوطی چای کادو شده گذاشته بود که مثلا کادویه! حالا اینا که چیزی نبود، گفتن بفرماین شام. رفتِم دیدم کشک و بادمجون گذاشتن با نون باگت، آش رشته با سس مایونز و تیرامیسو با شلغم، دوغشان هم با طعم هلو بود! به هر مصیبتی بود او شام ولهَمشور ره خوردم که مسود گفت خواهرزادهاش مخواد برامان فال حافظ بیگیره. گفتِم خب اقلا ای کارش بد نیست. همه گوش تا گوش نشستِم که دیدم یَگ دختربچه هفت هشت ساله آمد و دیوان حافظ ره گیریفت دستش و با کلی ادا و اطوار یَگ صفحه ره که از قبل علامت گذاشته بود وا کرد و شروع کرد به خواندن شعر حافظ به انگلیسی! یعنی جوری شرق و غرب و سنت و مدرنیسم ره با هم پیوند داده بودن که همی جور چارچنگولی ماتمان برده بود! ایم از ای.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سلام. هفته پیش به دلیل ویژه نامه شب یلدا مسابقه و کاریکاتور برنده رو نداشتیم و این هفته با یک چهره ورزشی و دوست داشتنی در خدمت تونیم. کسی که این روزها دوباره توی چشم اومده! باید تشخیص بدین این کاریکاتور به هم ریخته کیه و اسمش رو با نام خودتون و کلمه «این کیه» تا شنبه شب برای ما به شماره 2000999 پیامک کنید. جواب رو دوشنبه همینجا خواهید دید و کاریکاتور برنده رو پنج شنبه هفته بعد چاپ میکنیم. عکس و کاریکاتوری رو هم که میبینید، خانم هایده عرب نژاد برنده مسابقه پیشین هستن که دوباره بهشون تبریک میگیم.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* لطفا یک مطلب کامل درباره فرزندان اول، دوم، سوم... و ازدواج آن ها از نظر روانی، شخصیتی، رفتاری، فکری و... با فرزندان دیگر خانواده ها مثلا فرزند اول با دوم و... بنویسید.
* خدایا ممنون عشقم رو آفریدی. محمدطاها، عشق بابا تولدت مبارک. احمد، نیشابور
* چرا به نظر ما اهمیت نمی دهید؟ چرا یک صفحه را به خواننده های پاپ اختصاص نمی دهید؟
چهار باغی
* همسر عزیز و مهربانم طاهره جان، ۲۰دی تولدت مبارک. از بودنت در کنارم و تمام مهربانی ات متشکرم، دوستت دارم.
* پیاده کن از دلت آدمی را که تو را دربست نمی خواهد...
مسعود مجنونپور
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.