امام موسی کاظم(ع): کمک کردن تو به ناتوان، بهترین صدقه است.
تحف العقول
ذکر روز شنبه
صد مرتبه «یا رب العالمین»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
از این آیه به بیان اوصاف و احوال [سعادتمندان] از جن و انس شروع نموده، موضوع بحث کسانی را قرار می دهد که از مقام پروردگارشان پروا داشتند، آن کسانی از جن و انس که جمله «و لمن خاف» اشاره به ایشان است، عبارت اند از اهل اخلاص، آن هایی که خاضع در برابر جلال خدای تعالی هستند و او را بدین جهت عبادت می کنند که او «ا...» (عز اسمه) است، نه بدین جهت که جهنم دارد و نه به طمع بهشت و ثوابی که می دهد. و اما این که فرموده: این خائفان دو بهشت دارند، مفسرین در معنایش حرف ها زده اند... بعضی هم گفته اند یک بهشت را به خاطر استحقاقی که دارد به او می دهند، و یک بهشت دیگر را فقط به عنوان تفضل ارزانی اش می دارد.
تفسیر المیزان
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مصیبت در لحظات اول کشنده نیست؛ ضربه آن چنان شدید است که نمیتوانی ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﯽ ﭼﻪ ﺑﺮ ﺗﻮ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ. اما زمان، ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ می گذرد ﺗﺎﺯﻩ می فهمی ﮐﻪ ﺑﺮ ﺳﺮﺕ ﭼﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ. زخم به جای التیام گسترش مییابد و همه روح و قلبت را در تسخیر خود می گیرد.
برگرفته از «روزهای برمه»
اثر جورج اورول
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
از مردی بخشنده پرسیدند: «آیا از این که به دیگران کمک میکنی و روزیرسان فقیران هستی، هرگز به خود مغرور شدهای یا منتی بر سر نیازمندان گذاردهای؟»
پاسخ داد: «هیهات که بخشش و روزی رسانی من به نیازمندان، حکایت کفگیری است که در دست طباخ است. اگر چه طباخ هرچه میدهد در کفگیر میریزد و میدهد ولی کفگیر هرگز گمان نمیبرد که هرچه دارد، از آن خودش است و بخشنده است...»!
برگرفته از «بهارستان جامی»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
امروز روز دیگری ست
و سنجاق سر خوشبختی ام
شکوفه کرده است
بهار در تابستان
چه لذت مطبوعی ست
خوشبختی را به موهایم بیاویز
و گرم ترین فصل سال را
گیلاس بچین
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مشغول تماشای فیلم «حلقه» بودم که زنگ خانه به صدا درآمد. دختری جوان که یک بشقاب انار خوش آب و رنگ دستش بود، دم در ایستاده بود. جالب بود تا حالا در آپارتمان ندیده بودمش. فکر کردم تازه آمده اند. ازش تشکر کردم و پرسیدم تازه به این جا آمدید؟ پاسخی نداد. گفتم منتظر بماند تا بشقاب خالی را برگردانم.
ظرف را پس دادم و در را بستم. روی کاناپه لم دادم تا ادامه فیلم را ببینم که دوباره صدای زنگ در بلند شد. در را بازکردم. یک بشقاب انار دیگر جلوی در گذاشته شده بود. تعجب کردم. پایین راهرو را نگاه کردم، کسی نبود. ظرف را برداشتم و در را بستم. تا برگشتم دیدم دخترک روی مبل نشسته است. تلویزیون خاموش شد. انارها از دستم افتادند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سر میز صبحانه تام، پسر آقای اسمیت از پدرش پرسید: «پدر، هزینه یک ازدواج موفق چقدره؟» خانم اسمیت که فکر می کرد پسرش قصد ازدواج دارد، چشم هایش چهار تا شد. ولی آقای اسمیت با آرامش گفت: «پسرم ما بعد از گذشت بیست سال هنوز متوجه این موضوع نشدیم، چون هزینه ها همچنان ادامه داره!»
ترجمه و تصویرسازی: فرنگیس یاقوتی، سعید مرادی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
من و همسرم هم دانشگاهی بودیم و توسط یک دوست مشترک با یکدیگر آشنا شدیم. اولین دفعه ای که جدی و دو نفره راجع به زندگی مشترک با هم حرف زدیم درباره هدف هایمان بود. برای اولین سوال، همسرم پرسید: مهم ترین هدف های شما در زندگی چیست؟ من از آن جایی که ایده خاصی نداشتم و حتی برای فردا هم هدف قابل گفتنی نداشتم، گفتم: شما اول بفرمایید. همسرم هم شروع کرد به حرف زدن که «هدف های من دسته بندی هستند، هدف های یک سال آینده را بگویم یا پنج سال آینده؟» خلاصه کلی برنامه و هدف فکرشده و درست و حسابی برای من ردیف کرد و گفت: «خب حالا شما بگید.» من سرفه ای کردم و گفتم: «هدف من در زندگی این است که خوشحال باشم!» دو ثانیه به یکدیگر نگاه کردیم و خلاصه گفت و گو تمام شد و خداحافظی کردیم. بعدها همسرم گفت:وقتی هدفت را در زندگی گفتی، خیلی سعی کردم خودم را کنترل کنم تا خنده ام نگیرد. با خودم گفتم عجب دختر دیوانه ای را در کل این دانشگاه انتخاب کردم. می گفت هیچ امیدی برای ادامه راه مشترک نداشتم!
خب در واقع هدف من از اول زندگی تا الان همین بوده است. بعد از شروع زندگی مشترک که الان در نهمین سال آن به سر می بریم، چندین و چند بار همسرم گفته است که هدف من (یعنی خوشحالی) در زندگی باعث می شود، او به هدف های خودش برسد و از زندگی مشترک مان احساس رضایت کند. قسمت جالب ماجرا این است که هنوز هم بعد از این همه سال زندگی مشترک، همسرم تعداد زیادی هدف های پیچیده خانوادگی دارداما من همچنان یک هدف دارم؛ آن هم خوشحالی خانواده است.
به نظر من دنبال هدف های دهن پرکن و خیلی با کلاس نباشید. هدف های ساده را انتخاب کنید چون مسیر رسیدن به هدف های باکلاس، از هدف های ساده عبور می کند! حالا چه اتفاقی افتاد که یاد این خاطره افتادم؟ ما یک گروه خانوادگی تمرین مکالمه زبان انگلیسی داریم و موضوع چند هفته گذشته مان «هدف» بود. آن جا هم من هدفم را «تو بی هپی!» یعنی خوشحال بودن، گفتم. بعد بلافاصله با خنده به همسرم نگاه کردم تا ببینم عکس العملش چیست که دیدم او هم می خندد.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
گتی ایمیج| برخورد دو خودروی مسابقه در جایزه بزرگ فرمول یک، بلژیک
تاس| مشاهده نهنگی غول پیکر در نزدیکی ساحل، روسیه
گاردین| انتقال درختان چند ساله به محیط های بدون فضای سبز شهری، چین
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
قبلا وقتی توی خیابون یک پرایدسوار میدیدیم، میدونستیم طرف از لحاظ مالی همسطح خودمونه، الان که شده ۴۰ میلیون تومن اونی که پراید داره دیگه وضعش از ما بهتره!
دنیا پر شده از مسائلی که توشون هیچ تخصصی ندارم و فکر میکنم اگه دربارهشون نظر ندم میمیرم!
باشگاه فقط اونجاش که دم به دقیقه دوست لاغر استخونیت با تخم مرغ و سیب زمینی میاد کنارت تعارف میکنه و میگه می خوری؟!
توی سینما موقع فیلم دیدن گوشی در میارید و استوری میگیرید؟ فکر نمیکنید کار خیلی غلطیه و ممکنه حواس بقیه بینندهها رو پرت کنه؟! شما از پوستر فیلم عکس بگیر و بنویس ۱۵ هزار تومن پول دادم و دیدمش، ما میفهمیم خیلی اهل فرهنگ و هنرید!
تا همین چند سال پیش آدم ها می تونستن با زنگ و پیامک از حال هم با خبر بشن، ولی الان اینترنت نباشه با جسد هیچ فرقی ندارن!
من حاضرم ۱۲ ماهِ سال گرما رو تحمل کنم، اما ساعت ۵ بعد از ظهر هوا تاریک نشه!
کاش منم داشتم نتورک مارکتینگ کار می کردم و الان تنها دغدغهم این بود که ماه بعد بنز بخرم یا پورشه... بعد زنگ می زدم به رفیقم ده تومن دستی می گرفتم تا کارت اتوبوسم رو شارژ کنم!
بابام قبلا اجازه می داد تا سر کوچه با پرایدش برم نون بخرم برگردم، ولی از وقتی که شنیده ماشینش مرز ۴۰میلیون رو رد کرده دیگه نمی ذاره حتی نگاهش کنم!
ظاهرا قراره پلی استیشن ۵ بیاد و من واقعا فکر می کنم به جفت کلیه هام نیازی ندارم!
دیوارهای مهربونی چرا جمع شد، الان من فردا عروسی دعوتم لباس ندارم، کی پاسخگوئه؟!
شما اگر پولتون رو بدین یخ بخرین وسط خیابون توی این گرمای تابستون انبار کنین، بازم سرعت آب شدن سرمایهتون نسبت به افت ارزش پول تون کمتره!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
عاقبت دخترک جوجه ای
آدیتی سنترال- در سال 1980 داستان زندگی ماریا ایزابل سانتوس 9 ساله، که همه کودکی خود را در یک قفس گذرانده و از تعاملات انسانی و عاطفی محروم شده بود، مردم پرتغال را شوکه کرد. به دلیل رشد این کودک در کنار جوجه ها و تاثیر رفتاری و تغذیه ای این حیوانات بر کودک، وی به دخترک جوجه ای معروف شد. بعدها پزشکان تشخیص دادند که مادر وی به بیماری روانی شدیدی مبتلاست، چون کودکش را عضوی از خانواده نمی دانسته و تا 9سالگی وی رادر قفس مرغ ها حبس می کرده است. ماریا در این زمان فرصتی برای فرار پیدا می کند، اما چون در روستای محل زندگی اش هیچ مرکز درمانی او را نمی پذیرد به ناچار به خانواده اش بازگردانده می شود؛ تا این که در سال 1980 این داستان رسانه ای می شود و کودک برای مداوا و بررسی رفتارهای حیوانی اش به بیمارستانی مجهز منتقل و در مرکز ویژه ای از او محافظت می شود. ماریا تا هجده سال بعد از این مراقبت ها پیشرفتی نکرد و سطح هوشیاری و یادگیری اش همچون کودکی چهار ساله بود. ولی به تازگی بر اساس گزارش روزنامه اکسپرسو او وارد 48 سالگی شده و وضعیت عمومی اش خوب است.
شکایت مرد بیخانمان از زوج به ظاهر نیکوکار
یورونیوز- وکلای مرد بیخانمانی که سرباز سابق ارتش آمریکاست، اعلام کردهاند مبلغی که برای کمک به موکلشان جمع شده، به دست وی نرسیده است. ده ماه پیش «کیت مککلور» در حال رانندگی در شهر فیلادلفیا بنزین تمام کرد و «جانی بابیت»، کهنه سرباز بیخانمان ۲۰ دلار را که تنها داراییاش بود به این زن جوان داد تا بنزین بزند. کیت مککلور و نامزدش برای تشکر از مرد بیخانمان داستان فداکاری او را در صفحه جمعآوری کمکهای نقدی به اشتراک میگذارند و از مردم میخواهند برای تغییر زندگی این کهنه سرباز به او کمک کنند. چهارده هزار نفر به این صفحه کمک کردند و ۴۰۳ هزار دلار برای جانی بابیت جمع شد. اما حالا پس از گذشت 10 ماه از جمعآوری این کمک های نقدی، وکلای مرد بی خانمان میگویند که او هنوز در خیابان زندگی میکند و تنها مقدار کمی از کمک مالی را دریافت کرده است. کهنه سرباز بیخانمان مدعی است که این زوج پول جمعآوری شده را خرج خرید یک خودروی بیاموی و تفریح خودشان کردهاند!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شکرشکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله میرود
طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر
کاین طفل یک شبه ره یک ساله میرود
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در حالی که داشتیم خودمان را برای پراید 50 میلیونی و تندر 90 میلیونی آماده میکردیم، خبری منتشر شد که مانند تشت آب یخی روی سرمان خالی شد، یا ما داخلش شدیم، فرقی نمیکند! رئیس اتحادیه نمایشگاهداران و فروشندگان خودرو گفت: «خودرویی که امروز از کارخانه بیرون میآید، مربوط به تولید هفت تا هشت ماه پیش است که با ارز ۳۸۰۰ تومانی تأمین قطعه شدهاست»! به قول آق کمال «انا حالا خوب شد!» یعنی دوستان خودروساز (در این جا کلمه دوست به معنای واقعی دوست نیست و یک لفظ مودبانه است تا خشم پشتش را مخفی کند!) چند ماه پیش این خودروها را درست کردهاند و گذاشتهاند گوشه انبار خوب جا بیفتد و حالا درهای انبار را به صورت قطره چکانی باز میکنند تا تحفههای تولیدیشان را خوب در بازار جا بیندازند. آن هم در حالی که گوش فلک از ساخت «خودروی ملی» و خودکفایی در قطعهسازی کر شده بود، حالا در حالی که کمتر از یک ماه از تحریم صنعت خودروسازی میگذرد، خودروسازان عزیز (کلمه عزیز هم در این جا مثل کلمه دوست در چند خط بالاتر است!) میگویند قطعه نداریم و با افزایش قیمت ارز، قیمتشان را بالا میبرند!
به هرحال ما که عادت کردهایم و اصلا نیازی به عذر و بهانه نیست. عذرخواهی هم که اصلا حرفش را نزن، ناراحت میشویم. یعنی چی یکی به خاطر کوتاهی در انجام وظیفهاش یا کلاهی که سرمان گذاشته، بیاید از ما عذر بخواهد؟ بهترین و موجهترین دلیل گرانی برای ما، همان «دلم خواست» است که مدت هاست به آن عادت کردهایم. اصلا این سیستم گران شدن بیبهانه، بخشی از فیزیولوژیمان شده است، همان طور که به آب نیتراتدار و هوای سربدار و خوراکیهای فسفاتدار عادت کردهایم، به گرانی «دلم خواست»دار هم خو گرفتهایم. فرقی نمی کند پراید پَر کاغذی باشد، یا پوشک پنبهای، یا پنیر کپکی.کلا فتیله حساسیتمان را در برابر اعداد و ارقام پایین کشیدهایم و دیگر برای قیمت کالا و نرخ تورم و ارزش ارزها و عدد اختلاسها و این چیزهای بیاهمیت، تره هم خرد نمیکنیم. در عوض داریم به لطیفههای استاد ایرج ملکی و دست انداختنش توسط مجری در تلویزیون میخندیم و برای دستمزد شبی چند میلیونی رامبد جوان کف میزنیم (و حتی کف میکنیم) و به خاطرات بازیگران از سانسورهای تلویزیون درباره چسب زدن به گوشها و خیار خوردنها و از پله پایین رفتنهایشان گوش میسپاریم!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
Whoever you are, I wish you well یعنی: هر کی هستی برات آرزوی خوشی دارم.
این برچسب چند روز قبل روی چراغ عبور پیاده توجهم را جلب کرد. خیلی از این طرفی ها به انسان بدون توجه به این که کی و چی هستند، به عنوان یک انسان احترام می گذارند.
دکتر ناصر مکارم، استاد دانشگاه از اسکاتلند
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
بر سر مادر پدر، باشد چو آواری جهاز
روز و شب کابوس آن ها بوده انگاری جهاز
می گزد با قیمت هر چیز خود، جان مرا
چیستی ای لامروت؛ همچنان ماری جهاز!
وای از یخچال و فرش و گاز و میز و حوله ات
از دو جیب خالی بابا خبر داری جهاز؟!
هر پس اندازی که بودش مادرم، پر داد و رفت
تا رَوی در چشم مادر شوهر و جاری؛ جهاز
چیدمانت از قضا یک داستان دیگر است
چون که می ریزد به خانه، قوم تاتاری جهاز
کاش می شد من عزب می ماندم و بی دغدغه
شد پدر از نرخ تو بنگی و سیگاری؛ جهاز!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* من روزنامه خراسان رو فقط برای 4 صفحه زندگی سلام می خریدم. تا این که چند روز پیش دیدم روزنامه ام زندگی سلام ندارد. گفتم حتما اشتباه شده، ولی فردا و روزهای بعدش هم دیدم ضمیمه زندگی سلام نیست! عصبانی شدم و خواستم به روزنامه زنگ بزنم که دیدم جا و سایزش را عوض کرده اید! چرا قبلش خبر ندادید؟!
ما و شما: حق با شماست، ولی ورق زدن همه روزنامه کلا 10 ثانیه بیشتر وقت نمی گیرد ها!
* شاید نفسم دلیل زنده بودنم باشد، ولی بی شک تو تنها دلیل همین نفسی... مامان طاهره جونم، بیستم شهریور تولدت مبارک. فرزند شما مصطفی
* سلام بر خراسان و زندگی سلامش. تکیه کلام های قدیم: بگو نبات، هوینا بابات. بگو دوچرخه، سبیل بابات مچرخه. بگو ملاقه، چطوری آقا الاغه!
* آقکمال؛ آیا می دونی نون صبحانه امروزی که خوردم از نانوایی کمال بود؟!
آق کمال: نه والا نمدنستم، ولی الان که فهمیدم خیلی خوشحال رفتم، چشمتان روشن!
* قدیم ها که بچه بودیم می گفتیم بگو آفتابه، ماشین بابات راه افتاده، کنار دریا افتاده! برگی
* خیال کردم که با من همدل و همدین و همدردی / به مردی با تو پیوستم، ندانستم که نامردی عسل
* زندگیسلام؛ تو با خیابان یک شباهت داری، این که هر دو جدول دارید!
* چاپ آگهی های تبلیغاتی آژانس ها را از صفحه زندگی سلام به صفحه نیازمندی ها ببرید تا مطالب بیشتری در زندگی سلام چاپ کنید.
* هیچ وقت آسون تر نمیشه، من باید قوی تر بشم... مسعود مجنونپور
* ای کاش در مطلب خواندنی سرچشمههای سلامت، از آبگرم های استان و همجوارمان مانند شاهان گرماب و فردوس نیز یادی می کردی!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.