امام رضا (ع): هر کس از خدا توفیق بخواهد و تلاش نکند، خود را مسخره کرده است.
میزان الحکمه
ذکر روز یک شنبه
صد مرتبه «یا ذاالجلال و الاکرام»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
حجتالاسلام عابدینی درباره رفتار ما در مقابل اشتباهات دیگران می گویند:
«گاهی اوقات اشتباهاتی از سوی برخی افراد رخ میدهد که میتوان به جای سرزنش آنها، کار اشتباهشان را به صورت سوالی مطرح کنیم. چون اگر به صورت سوالی مطرح شود انسان را به فکر میاندازد و موثرتر خواهد بود. اما اگر به صورت اطلاع رسانی و مذمت باشد طرف مقابل بلافاصله موضع میگیرد و آن را توجیه میکند. وقتی فردی را مورد سرزنش قرار میدهیم به هیچ وجه کاری ندارد که چه شده و چه کاری را انجام داده است و فقط میخواهد از خود دفاع کند.»
تارنمای سمت خدا
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در زبان فارسی صفت و موصوف از نظر مذکر و مونث مطابقت نمیکند. پس در زبان معیار فارسی نباید بنویسیم: بانوی محترمه، متون قدیمه، شاعره گرامی، همشیره مکرمه، علوم مختلفه، قراردادهای منعقده و... بلکه باید بنویسیم: بانوی محترم، متون قدیم، شاعر گرامی (حتی برای شاعر خانم)، همشیره مکرم، علوم مختلف، قراردادهای بسته شده و... مگر در موارد مشخصی مثل: قوه قضاییه، گناهان کبیره، مکه مکرمه، روابط حسنه و... به جای «مورخه» هم بهتر است «در تاریخ» بنویسیم.
برگرفته از کانال «زین قند پارسی»
علیرضا حیدری
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
نه! این انصاف نیست که دنیا آن قدر کوچک باشد که آدمهای تکراری را روزی هزار بار ببینی و در عین حال آن قدر بزرگ باشد که نتوانی آنکس را که دلت میخواهد، حتی یک بار هم ببینی!
برگرفته از «تنهایی پر هیاهو»
اثر بهومیل هرابال
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
می خواهم فراموشت کنم
پاک کردن حافظه ام آخرین راه است
فقط تنها نگرانی ام این است
چگونه بقیه عمرم،دنبال کسی بگردم
که نمی شناسمش!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
می دهد با خستگی ما را سلام
دائما زیر فشار قرض و وام
می شمارد روزها را یک به یک
تا بیاید آن حقوق بی دوام
کیف او از گردنش نازک تر است
می شود ده روزه پولش هم تمام
پشت میزش می نشیند تا غروب
در سرش می پرورد رویای خام
با مدیر ای کاش بودش قوم و خویش
می گرفتش ساده ترفیع مقام
باجناقش می رود تا ترکیه
او نهایت می رود اما خمام
سفره اش هر لحظه کوچک تر شود
نان خشکی می خورد جای طعام
وی شریف و منصف و زحمتکش است
لایق و شایسته هر احترام
مثل شیر مادرش پولش حلال
جیب هایش خالی از مال حرام
تازگی مد شد که «فرزندت کجاست؟»
حق او گم می شود در ازدحام
فیش او با صفرهای اندکی
صفر خوبان از زمین تا پشت بام
او که باشد در چنین اوضاع خیت؟
کارمندی ساده بودش... والسلام!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سلام. باز با یک مسابقه «چی میگه» در خدمتیم. عکس هم خیلی ساده است و جمله های باحالی می تونین بسُرایین! فراموش نکنین پیامکهای بدون اسم، بینمک و کلیشهای در مسابقه شرکت داده نمیشن.
یادآوری مسابقه: باید برای این عکس یک دیالوگ بامزه از زبان هرکدوم از شخصیتها که دوست داشتین بنویسین و تا ساعت 24 امشب (یک شنبه) برای ما به پیامک 2000999 یا شماره 09215203915 در تلگرام بفرستین. حتما در ابتدای هر پیامک، کلمه «چی میگه؟» و در آخر پیامک هم نام و نام خانوادگیتون رو بنویسین. بانمکترین و خلاقانهترین دیالوگهای فرستاده شده، روز چهارشنبه به اسم خود نویسندهها چاپ میشه. همیشه خوش باشین. حالا چند مثال:
* گربه: تو لونه موشت اتاق خالی داری که با پول رهن من جور دربیاد؟!
* موش: چطور دلت میاد تو این شرایط منو بخوری؟ یک هفته است لب به پنیر نزدم از بس گرون شده!
* گربه: کی خواست تو رو بخوره، ندیدی فرزندم کجاست؟!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ساخت فرودگاه برای آدم فضایی ها
آدیتی سنترال- این داستان «ورنر جیسلیم» است که در بیابانی در آرژانتین شروع به ساخت فرودگاه ستاره ای شکل بزرگی کرد، چرا که موجودات بیگانه به صورت تله پاتی از او خواسته بودند! دقیقا مشخص نیست که چه زمانی ورنر به این شهر کوچک در آرژانتین وارد شده است، اما کشف این که چه چیزی او را به این محل کشانده خیلی سخت نیست. بیابان های سالتا در بین طرفداران موضوع UFO در سراسر جهان بسیار مشهور است، در این مکان چندین بار درباره وجود اشیای پرنده و پدیده های ناشناخته در چند دهه گذشته گزارش شده است. در شب 24 نوامبر 2008 نیز این مرد مدعی شد که دوباره با بیگانگان ارتباط برقرار کرده و دستورالعمل های خاصی درباره ساخت این فرودگاه سفینه فضایی دریافت کرده است!
پیش بینی گرمای زمین 107 سال پیش
مای مدرن- اگر فکر می کنید بحث تغییر آب و هوا یک موضوع جدید است، سخت در اشتباهید! به تازگی تصویر مقاله ای به تاریخ 14 آگوست 1912 در روزنامه نیوزلند پیدا شده که در آن ادعا شده است مصرف زغال سنگ روی آب و هوا و زمین تاثیر منفی دارد. براساس پیش بینی این مقاله، دی اکسید کربن حاصل از سوزاندن زغال سنگ وارد جو می شود که همچون پوششی باعث افزایش درجه حرارت شده و نتیجه آن قرن ها بعد مشخص می شود. همچنین در این مقاله آمده است که با قابلیت های مغز بشری، انسان ها سریع تر از باد حرکت می کنند، به عمق اقیانوس ها سفر می کنند، در بالای ابرها به پرواز در می آیند، اما ناخواسته و غیرمستقیم ساختار جوی و فرایند کیهانی را تغییر می دهند. متاسفانه با گذشت بیش از 100 سال از این هشدارها که نوعی پیشگویی بوده اند، هنوز انسان ها رفتارهایشان را اصلاح نکرده اند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
کبدی مخلوطی از کشتی و تکواندو و دو استقامت و بوکس و دعوا و پانتومیمه! بعد بازیکن ها وسط بازی وامیستن با هم کلکل می کنن، یعنی به عنوان جزئی از بازی! مادر ورزشها اینه به جون خودم!
قدیم ها وقتی فامیل دو ماشینه میرفتن جایی، وقتی کنار هم میرسیدن الکی دست میزدن، یعنی تو این ماشین شادتره. اینکار بعدا تبدیل شد به اینستاگرام!
تخمه آفتابگردون تنها ماده غذاییه که مرحله گوارش نداره، مستقیما وارد صورت می شه و به صورت جوش دفع می شه!
اون قدری که چاق ها سعی می کنن ما رو قانع کنن که چاقی هم قشنگه و اونا فقط کمی تو پرن، اگه رژیم گرفته بودن الان با هم داشتیم سر به سر بقیه چاق ها می ذاشتیم!
آیا دوست دارید همیشه و همه جا بدرخشید؟ به خودتان اکلیل بزنید... چیه؟ اگه راه دیگه ای بلدید به منم بگید!
از فامیل جماعت پیگیرتر اون فروشنده های لباس فروشی هستن که بین رگال ها دنبال آدم راه میفتن، یه جوری هم میان انگار واسه سرمون جایزه صد میلیونی تعیین کردن!
مازیار فلاحی جوری یواش می خونه انگار طبقه پایین صاحبخونه اش زندگی می کنه!
صبح تا شب خوابم، شب تا صبح بیدار، احساس می کنم جای اشتباهی به دنیا اومدم، مال اون یکی نیمکُره ام!
سرِ صبح تو مترو گوشی به دست خوابم برد، گوشیم زنگ خورد. بغلیم گفت پاشو مامانته! از بانکم پیامک داشتی، قسط هات رو بده چهارتاش عقب افتاده!
از این استوریهای پشت فرمونی ضایعتر هم استوری پنجره هواپیمای بلند شده از فرودگاه مهرآباده که میزنید خداحافظ وطن! لعنتی پروازهای مهرآباد داخلیه، نهایتش داری میری کیش!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
صابر ابر، بازیگر سینما و تئاتر در صفحه اینستاگرامش زیر این عکس نوشته است:
«در انسان بخش هایی نهفته است که به سادگی قابل تشخیص نیست! آنچه از آدمهای اطراف مان میبینیم، تمامِ آن نیست! حتما بخشی از آن است. اما خود آن چیز هم «همان بخش» لزوما واقعی نیست! برای این که این یادداشت را ساده کنید: خودمان را مرور کنیم. همیشه چیزی در ما در حال زایش است. گاه خوشخیم و گاه بدخیم، گاه منجر به یک شور و گاه یک شر! ما مسئول آن هستیم.»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
دو گدا هر روز در دو طرف هتلی می نشستند و گدایی می کردند. گدای دومی می دید که مردم بیشتری به گدای اول کمک می کنند، تعجب می کرد که چرا با وجود این که هر دو قیافه و لباس و وضع شان مثل هم است، به گدای اول بیشتر کمک می کنند! حتی یک روز جایش را با او عوض کرد، ولی فایده ای نداشت.
دیگر طاقت نیاورد و به گدای اولی گفت: «قول می دم از این جا برم به شرطی که بگی وقتی مردم از نزدیکت عبور می کنن چی میگی که اونا مکث می کنن و بهت کمک می کنن؟» گدای اول که خود را برنده مسابقه می دانست با افتخار گفت: «من به اونا فقط یک جمله می گم ولی بیشترشون چون می ترسن فیلم شون پخش بشه کمک می کنن! من فقط می گم آقا، خانم، دوربین مخفیه! به من کمک کنید!»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شاتراستاک| نجات یک طوطی از روی پشت بام خانه، انگلستان
گاردین| امداد رسانی به سیل زدگان هندی
ای پی اِی| خشک کردن ذرت، میانمار
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
دیری است که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
صد نامه فرستادم و آن شاه سواران
پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
چند روز پیش رفتم مرغ بگیرم، اما به بنده ندادنش! می بینید؟ مرغ دیگر چیست، همان را هم به من ندادند. از فروشنده دلیلش را پرسیدم. جواب داد پولت کم است. در همین حین یک جوان همسن و سال من از ماشین آخرین سیستمش پیاده شد و چند تا از مرغ های ورزیده را خرید. موقعی که از کنارم رد می شد، عینکش را پایین داد و گفت: «اگه نمی تونی پول در بیاری بمیر!» مرغ ها نیز از داخل نایلون قاه قاه خندیدند؛ مرغ های آهن پرست! برگشتم خانه و با پول بیشتری برگشتم. شاید با خودتان بگویید کارد در شکمت بخورد، خب بی خیال مرغ می شدی و یک چیز ارزان تر می خوردی، اما باید خدمت تان عرض کنم که با این وضعیت هزینه ها، مرغ دیگر برای خوردن نیست، بحث یک عمر زندگی است!
پول را روی پیشخوان گذاشتم و به فروشنده گفتم: «بیا اینم پول». فروشنده زل زد به چشمانم و گفت: «سیگاری که نیستی؟» گفتم: «جان؟» گفت: «دست بزن که نداری؟» گفتم: «به دست بزن بنده چه کار دارید قربان؟» خلاصه دستم را برانداز کرد و بعد از چندین سوال صدا زد: «قودا بابا! یه سینی چایی بیار». چشم هایم به طور کامل گرد شده بود که مرغی با یک سینی چایی وارد شد و کل سینی را روی پاهایم خالی کرد و رفت. البته بر خلاف سریال های تلویزیونی این اتفاق به خاطر هول شدنش نبود، بلکه به این دلیل بود که مرغ های مغازه کله و در نتیجه چشم ندارند.
خلاصه رفتیم و نیم ساعت هم پشت دخل با مرغ مذکور صحبت کردیم. او تنها فردی بود که از ظاهرم رضایت داشت. البته این که سر و چشم نداشت و چیزی نمی دید هم بی تاثیر نبود. مرغ از من سوال های زیادی کرد و تنها سوالی که بنده از او کردم درباره لیزرکردن پرهایش بود که جواب داد به خاطر پارهای از مسائل اخیر پرهایش ریخته. همه چیز به خوبی پیش می رفت که آخرین سوالش آب سردی بر تنم ریخت. سوال این بود: «دوست داری هفته ای چند تا تخم بذاری؟!» کمی اقصی نقاطم را برانداز کردم و گفتم: «جسارتا من نر هستم، شما باید تخم بذاری». وی که نمی توانست سری به نشانه تاسف تکان دهد چون سر نداشت، آهی به بیرون دفع کرد و گفت: «ای بابا منم که خروسم!»
آنجا بود که بعد از یک عمر تازه فهمیدم بسیاری از این مرغ های پرکنده ای که می خوریم در واقع خروس هستند. طفلکی خروس بیچاره باز هم تنها ماند (ما هم که اساسا مهم نیستیم).
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* لطفا زندگی سلام رو مثل قبل تو صفحه کوچیک چاپ کنید. من اون 4صفحه ای که حذف کردید، مطالب اقتصادی و سیاسی رو همیشه می خوندم. خیلی ممنون
سیدعلی صادقی
* اگه میشه صفحه زندگی سلام رو مثل قبل چاپ کنید، خیلی بد شده جدول رو بردید تو این صفحه، تبلیغات رو هم لطفا حذف کنید، به جاش تست روان شناسی و هوش بگذارید.
* شهریور تولد یکی یک دونه ام، صبا جونه. خدا می دونه که چقدر مامان و بابا دوستش دارن. تبریک میگم.
مامان نازنین و بابا ایرج
* فرناز عزیزم روزت مبارک (روز داروسازی) همیشه موفق باشی. عمه ات
* لطفا اگه میشه جدول رو تو یک صفحه دیگه چاپ کنید، ممنون
* می خواستم روز پزشک را به تمام پزشکان کشور تبریک بگم و از پزشک های عزیزم آقایان اصغر حاتمی، مهدی افضل و افشین نصیرایی تشکر کنم. یکی از بیماران شما
* هنوز آرزوهایم را یواشکی در گوش دفترم زمزمه می کنم. مسعود مجنونپور
* همسر عزیزم، نسترن عزیزم، تولدت مبارک. عباس
* تقدیم به همسرم: زندگی کن و لبخند بزن، به خاطر آن هایی که با لبخندت زندگی می کنند و از نفست آرام می گیرند و به امیدت زنده هستند. دوستت دارم بهترینم.
هادی
* صفورای گلم، زادروزت خجسته، شاد و سرخوش باشی عزیزم.
همسرت محسن
* پیام صرفه جویی: دیگه گفتن نداره که پوشیدن لباس مناسب هر فصل تو خونه، یک راه برای صرفه جویی انرژیه. نه این که تو زمستون با تیشرت راه بریم و تابستون با پالتو!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.