به بهانه اعلام آمار واگذاری سرپرستی فرزندان دختر بهزیستی به دختران تنها، گفتوگو با یک مادرخوانده مجــرد درباره تجربهاش
تعداد بازدید : 141
مادرانگی های دخترانه
پرونده
نویسنده : آذر صدارت |روزنامه نگار
هفته قبل مدیرکل امور کودکان و نوجوانان سازمان بهزیستی کشور از واگذاری فرزندخوانده به ۹۳ دختر مجرد در سال 96 خبر داد. «محمد نفریه» در گفتوگو با ایلنا تاکید کرد: «زنان مجرد به شرط سلامت جسم و روح و استقلال مالی، میتوانند سرپرستی فرزندان دختر سازمان بهزیستی را عهدهدار شوند. ضمن این که اگر در آینده تصمیم به ازدواج گرفتند، مانعی وجود ندارد و اگر همسرشان شرایط کافی داشته باشد، سرپرستی کودک به هر دو آن ها واگذار میشود. به این دلیل که پس از فوت مادرخوانده، هیچ درصدی از اموال به این کودکان تعلق نمیگیرد، بر اساس قانون آن ها موظفاند در وصیت نامه خود، 30 درصد از اموالشان را به بچه واگذار کنند و چنان چه این دختران در آینده به هر دلیل، شغل و درآمد خود را از دست بدهند، سعی میکنیم حمایتهای لازم را انجام دهیم تا فرد دوباره به استقلال برسد اما اگر سرپرست، از عهده هزینههای کودک برنیاید یا دچار اعتیاد و پرونده کیفری شود، کودک از او گرفته خواهد شد.» نفریه در ادامه، به نکته مهم دیگری اشاره کرد: «حدود 10 درصد از کودکان واگذار شده به این زنان، دچار معلولیت یا بیماریهای خاص بودهاند که این موضوع نشان میدهد آنها، تنها به دلیل پر کردن تنهایی خود، حضانت کودکان را برعهده نگرفتند، بلکه معتقدند با این کار، باری از دوش جامعه برداشته و کار خیری هم انجام دهند.» این اظهارات، انگیزهای شد تا در گفتوگو با یک مادرخوانده مجرد و یکی از مسئولانِ بهزیستی استان خراسان رضوی، در حد وسع این صفحه به چالشها و شیرینیهای فرزندآوریِ دختران مجرد بپردازیم.
یک مادرخوانده مجرد از تجربه سرپرستیِ 2 دختر میگویــد
دوست داشتم زندگیام بیثمر نباشد
فاطمه خانم، دانشآموخته الهیات، معلم 52 ساله و بازنشسته آموزش و پرورش، مادر مریم 11 ساله و مینا 10 ساله است. او از جمله زنان مجرد، تنها و مستقلی است که یکسال پس از تصویب قانون سپردن دختران بیسرپرست و بدسرپرست به زنان مجرد، در سال 93 اقدام به گرفتن حضانت و سرپرستیِ بچه کرده و پس از پشت سر گذاشتن یک فرایند چندماهه، صاحب دو دختر که خواهرانی با فاصله سنیِ یک سال هستند، شده است. خودش تعریف میکند: «خیلی وقت پیش از اینها، نزدیک به 20 سال قبل، دوست داشتم سرپرستی چندین کودک را در قالب راهاندازی یک خانه امن به عهده بگیرم و حتی به همکارانم پیشنهاد دادم جمع شویم و برای این طرحِ انساندوستانه، برنامهریزی و سرمایهگذاری کنیم. منتها نشد و زمان گذشت تا تصویب این قانون؛ سه سال قبل تصمیم گرفتم بالاخره دغدغهای که همیشه داشتم را عملی کنم. در طول 33 سال فعالیتفرهنگی، شرایط ازدواج پیش نیامده بود و سالها بود از فکر ازدواج بیرون آمده بودم. خیلی وقت بود هم به لحاظ اسکان و هم به لحاظ مالی، مستقل بودم. از طرفی به واسطه تجربه کاریام، سالها بود با کودکان دبستانی و نوجوانان مقطع راهنمایی سر و کار داشتم و با خیلیهای شان، رابطه صمیمانه و خانوادگی داشتم. خلاصه همه شرایط برای مادرخوانده شدنم مهیا بود.» با فاطمه خانم، از طریق مسئولان شیرخوارگاه علیاصغرِ مشهد آشنا شدم و یک شبِ گرم تابستانی به خانه او و دخترانش رفتم تا قصهشان را بشنوم.
از لحظهای که برای مادرخوانده شدن تصمیم گرفتید و اقدام کردید، چه اتفاقاتی افتاد و چه روالی را پشت سر گذاشتید؟
به شیرخوارگاه مراجعه کردم و حرفم این بود که شرایط ظاهری بچه، اصلا برایم مهم نیست. فقط دوست دارم خودِ بچه، با رضایت و موافقت به زندگی و خانه من بیاید تا با حمایت و مراقبت و تربیت و بزرگ کردنِ یک کودکِ بیپناه، هم وظیفه انسانیام را انجام دهم و هم زندگیام بیهوده و بیثمر نباشد. پس از پشت سر گذاشتنِ مراحل قانونی و ارائه مدارک لازم و گرفتن تاییدیههای بهزیستی و بعد از آشنا شدن با چندین کودک، به مریم و مینا، دو خواهر با فاصله سنی یکسال برخوردم و با تشویق مسئولان بهزیستی و توکل به خدا، تصمیم گرفتم بهجای یک بچه، هر دو بچه را به سرپرستی بپذیرم. میگویم توکل، چون فارغ از فکر و نیت و تصمیم و خواستِ شخصی، شرایط مالی در چنین موقعیت و تصمیمی، خیلی تعیین کننده است. حتما میدانید که ما مادرخواندههای مجرد، ملزم هستیم یک سوم از داراییمان را به نام هرکدام از بچهها بزنیم و از طرفی، بچه باید از شرایط رفاهی مناسبی برخوردار باشد. روی همین حساب، تصمیم دشواری بود. در نهایت تصمیم ام را گرفتم و یک روز، رفتم که بچهها را تحویل بگیرم.
اولین مواجههتان چهجوری بود؟
توی دفتر منتظر نشسته بودم و وقتی بچهها وارد شدند، مسئولِ مربوط، شاید از سر خیرخواهی، اشتباهی مرتکب شد و گفت: «بچهها! ایشون مادرتونه؛ چندین سال از شما دور بوده و الان برگشته تا ببردتون خونه!» من سریع اصلاح کردم: «نه بچهها! من مادر واقعیتون نیستم ولی دوست دارم اگه شما موافق باشید، افتخارِ مادرخواندگیتون رو داشته باشم.» راستش برایم مهم بود ماجرا با پنهانکاری شروع نشود و حقِ بچهها میدانستم که از حقیقت، آگاه باشند. مینا، خواهرِ کوچک تر، همانجا سریع پرید بغلم که: «سلام مامان! بریم خونه» اما مریم، خواهر بزرگ تر به این دلیل که شنیده بود من معلمم، از سختگیریهای معمولِ معلمها ترسیده بود و نیامد. من هم دوست نداشتم بچه را مجبور به همراهی کنم. بههمین دلیل، خداحافظی کردیم و فقط با خواهر کوچک تر برگشتم خانه. یک ماه گذشت و در طولِ این مدت، خواهرها با هم تلفنی در ارتباط بودند تا این که تصمیم گرفتم مریم را به خانهام دعوت کنم. مهمانی آمدنِ مریم و دیدن اتاق و تخت و اسباببازی و شرایط آرام مینا همان و راضی شدنش به زندگی در کنارِ ما، جوری که حاضر نبود شب را به مرکز برگردد، همان. در ادامه، با ترتیب دادن چندین مهمانی و جشنتولد برای بچهها، کل خانواده و فامیل با مریم و مینا آشنا شدند و ورودشان را به زندگیام خوشآمد گفتند.
و در ادامه، با چه چالشهایی روبهرو شدید؟
یکی از مهمترین چالشهای ارتباطیمان، بخشیدنِ اعتماد به نفس و خودباوری به بچهها بود؛ حسی که به هزار و یک دلیل نداشتند. در مرحله بعد، رسیدگی به سواد و درس و مشقشان بود. طوری که از مرحله «نیاز به تلاش بیشتر» به مرحله «خیلی خوب» رسیدند. نکته مهم درباره این بچهها، این است که بهواسطه زندگی در یک فضای محدود و بین آدمهای محدود، هیچ درک و تجربهای از نسبتهای فامیلی، مناسباتِ اجتماعی، روابط خانوادگی، رسم و رسوم و... ندارند؛ مریم و مینا حتی نمیدانستند وقتی به سوپرمارکت میرویم، باید برای خرید پول بپردازیم. خب باید همه اینها را به شکل فشرده برایشان توضیح میدادم و جا میانداختم. چالشِ بعدی، جبهه گرفتن خانواده و اطرافیان است؛ متاسفانه به واسطه ذهنیتهای منفی که از کودکانِ بیسرپرست داریم، به این بچهها بیشتر از بچههای واقعی در شرایط مشابه، سخت میگیریم؛ اگر بچه واقعی خواهرمان غذا را روی زمین بریزد عصبانی نمیشویم اما درباره اشتباهات این بچهها، گذشت و همدلیِ کمتری داریم. خب این غلط است و من واقعا تلاش کردم با صبر و محبت، همدلی اطرافیانم را جلب کنم. این روزها خدا را شکر، همهمان با هم کنار آمدهایم و من واقعا از بچههایم راضیام و به وجودشان افتخار میکنم. این وسط، کم نبوده لحظاتی که خسته شدم، شک کردم، کم آوردم، به امامرضا(ع) متوسل شدم و اشک ریختم اما هر بار، با عزم و اراده و توانِ بیشتر به خانه و کنار بچهها برگشتم.
در پایان، کمی هم از مشکلاتی که بد نیست بقیه متقاضیان مادرخواندگی یا مسئولان از آن مطلع باشند، بگویید.
یکی از مهمترین نکتهها، سن و سالِ مادرخوانده و تاثیرش بر صبر و حوصله فرد در برخورد با کودک است. به خانمهای متقاضی مادرخواندگی توصیه میکنم اگر به هر دلیلی فعلا یا قطعا تصمیم به ازدواج ندارید و به فکر سرپرستی یک کودک هستید، نگذارید سنتان خیلی بالا برود و توان جسمی و روحیتان برای مادری کردن، کاهش پیدا کند. در مرحله بعد، یادآوری میکنم اگرچه ما مادرخواندهها اجازه داریم برای بچه با اسم و فامیل خودمان شناسنامه بگیریم اما جای اسم و شماره ملی پدر در شناسنامه خالی میماند و هرجا این اسم و شماره لازم است، مجبور میشویم کل زندگیِ خودمان و بچهها را فاش و بازگو کنیم؛ کاش فکری برای این مسئله هم شده بود. نکته بعد این که ما متاسفانه نمیتوانیم این بچهها را بیمه تکمیلی کنیم و برای کودک و نوجوانی که ابتدای راه زندگی است و نیاز به چکاپ سالانه، خرید انواع مکملها، رسیدگی به بهداشت دهان و دندان و... دارد، نگرانکننده است. با اینهمه حتی اگر صدبارِ دیگر هم به عقب برگردم، از تصمیم ام پشیمان نخواهم شد و باز هم انتخاب میکنم مادر مریم و مینا باشم.
«حقدادی» معاون اجتماعی اداره بهزیستی استان خراسانرضوی از آمار و شرایط مادرخوانده شدنِ زنان مجرد میگوید
اصلاح یک قانون، به نفع کودکان و زنان
چه اتفاقی افتاد که قانون، علاوه بر زوج ها، به سپردن کودکان به دختران مجرد و زنان تنها هم فکر کرد؟
قانون پیشینِ فرزندخواندگی مصوب سال 1353 بود که اوایل دهه هشتاد، تیمی متشکل از سازمان بهزیستی، قوه قضاییه و سایر دستگاههای مربوط برای تدوین لایحه اصلاحی آن اقدام کردند. در سال 83 این قانون اصلاح و لایحه اصلاحی آن تقدیم مجلس شد اما یک دهه طول کشید تا بالاخره در سال 92 قانون «حمایت از کودکان بیسرپرست و بد سرپرست» به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید. هر چند قانون مصوب سال 53 در زمان خودش قانون خوبی بود اما در زمان دیگر پاسخ گوی نیازهای روز نبود، به همین دلیل قانون جدید در 36 ماده و 17 تبصره به مجلس تقدیم و پس از تصویب برای اجرایی شدن به دستگاهها ابلاغ شد. از جمله تغییرات این قانون آن بود که پیش از آن تنها زنان و مردانی که نمیتوانستند صاحب فرزند شوند امکان پذیرش سرپرستی کودکان حاضر در مراکز بهزیستی را داشتند اما بر اساس ماده 5 قانون جدید، زوج هایی که دارای فرزند بودند مشروط بر آن که حداقل یکی از آن ها بیش از 30 سال داشته باشد و همچنین دختران و زنان بدون همسر در صورتی که حداقل 30 سال داشته باشند، میتوانند سرپرستی کودکان و نوجوانانِ «دختر»ِ حاضر در مراکز بهزیستی را بر عهده بگیرند.
زنان و دختران متقاضی، باید چه شرایطی داشته باشند و مراحل اقدام تا تحویل گرفتن کودک، چقدر طول میکشد؟
داشتنِ حداقل 30 سال، تقید به انجام واجبات و ترک محرمات، نداشتن محکومیت جزایی موثر، تمکن مالی، سلامتی جسمی و روحی، نداشتن حجر، نداشتن اعتیاد به مواد مخدر و الکل، مبتلا نبودن به بیماریهای واگیر یا صعب العلاج، صلاحیت اخلاقی، وجاهت اجتماعی، اعتقاد به یکی از ادیان قابلقبول در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و ... از شرایط عمومی و اصلی اخذ فرزندخواندگی است. منظور از تمکن مالی، این است که فرد متقاضی فرزندخواندگی، دارای شغل و درآمدی ثابت و بیمه باشد و بتواند از پس هزینههای خود و کودک بر آید. بقیه موارد هم با انجام آزمایشهای پزشکی، جلسات روان شناسی و تحقیق میدانی بررسی میشود. کل این فرایند هم، به طور معمول 6 ماه طول میکشد.
ظاهرا در کل کشور به کمک این قانون 93 دختر جوان، مادرخوانده شدهاند. آماری از تعداد مادرخواندههای مجرد استان خراسان رضوی، در دست است؟ معمولا دختران چندساله به این بانوان تعلق میگیرند؟
تا امروز 20 دختر در استان خراسان رضوی، مادرخوانده شدهانـد و بهطور معمول، دختران 5-6 ساله به متقاضیان تحویل داده میشوند. چرا که نگهداری و مراقبت از نوزاد برای این قشر، سخت است و بزرگ تر از این سن هم، برای سازگاری با شرایط جدید به مشکل برمیخورند.
سوال آخر این که اگر احیانا مادرخواندهای، پس از چندسال به هر دلیل، مثلا پیش آمدن موقعیت ازدواج، از نگهداری کودک منصرف و پشیمان شد، چه اتفاقی میافتد؟ چه تضمینی برای چنین موقعیتهایی وجود دارد؟
راستش هیچ تضمینی وجود ندارد. نه فقط در مورد دخترانِ مجرد، بلکه در مورد زوج هایی هم که حضانت و سرپرستی یک کودک را میپذیرند، تضمینی نیست تا همیشه بچه را نگه دارند. تنها راه، سختگیری و اطمینان در مرحله فرزندآوری است. با این همه، با وجود این که در طول سال حدود 300 کودک به فرزندخواندگی پذیرفته میشوند، شاید یک یا دو نفر به مراکز بهزیستی برگردانده شوند و چنین شرایطی، کمتر پیش می آید. منتها برای استثنائات هم تدابیری مثل برگزاری جلسات همفکری و گفتوگو و حل مشکل اندیشیده شده است. در نهایت اگر سرپرست، به دلایلی مثل از دست دادن کار و درآمد یا مسائلِ غیرقابل پیشبینی مثل دچار شدن به اعتیاد و پروندههای کیفری، صلاحیت نگهداری از کودک را از دست بدهد، بچه از او گرفته خواهد شد.
توصیههای روان شناسانه به مادرخواندهها
یکی از مسائلی که ذهن بر عهده گیرندگان سرپرستی یک کودک را حسابی به خود مشغول می کند، چگونگی رفتار با فرزندخوانده است. این دغدغه کاملا طبیعی و قابل درک است، بنابراین چند توصیه برایتان داریم.
مبادا ترحم کنید
اگر کودک یا نوجوانی که سرپرستی او را بر عهده دارید، کار اشتباه یا خطایی کرد که نیاز بود با وی برخورد قاطع و جدی داشته باشید ولی به دلیل این که او فرزند واقعی تان نیست با برخورد جدی دچار احساس گناه شوید و از خطایش بدون نشان دادن رفتار درست عبور کنید، این کارتان از مصادیق دوستی خاله خرسه است. فراموش نکنید اصول تربیتی در شکل گیری شخصیت کودکان بسیار مهم است و در رفتار آینده او نقش کلیدی دارد؛ پس دست از ترحم بردارید و آن چه را درست است، انجام دهید.
مراقب رفتار اطرافیان باشید
متاسفانه بی فکری برخی فامیل و دوستان، باعث درد و رنج روحی فرزندخوانده ها می شود و گاه حرف هایی میزنند و رفتارهایی نشان میدهند که می تواند مشکلات روحی برای این کودکان به وجود آورد. اگر اطرافیان، خود را جای مادرخوانده گذاشته و با وی احساس صمیمیت و همدلی کنند و به انتخابش احترام بگذارند، کودک را درک می کنند و دید آن ها به کودک از حالت موجودی غریبه به عضو تازه ای از خانواده، تغییر پیدا میکند. مهم است که شما، با صبر و محبت، این موضوعات را برای اطرافیانی که جبهه گرفتهاند و برای پذیرش بچه در خانواده و فامیل مقاومت میکنند، جا بیندازید.
دروغ ممنوع
بعضی از پدرخوانده و مادرخوانده ها فکر می کنند برای نزدیک تر شدن به کودک باید تظاهر کنند پدر و مادر واقعی او بوده اند که بعد از چند سال برگشته اند. این ماجرا برای مادران تنها سختی کار را دوچندان می کند اما واقعاً نیازی به این دروغ نیست چون روابط کودک با اطرافیان و خانواده مادر خوانده را دشوار می کند و سایه ترسناکی بر زندگی و روابط مادر و فرزندی می اندازد و حتی ممکن است بعدها باعث لطمه خوردن کودک در نوجوانی یا جوانی شود. به خصوص این که کودکانی که به مادران تنها و دختران مجرد واگذار می شوند نوزاد هم نیستند و خیلی چیزها را متوجه می شوند پس تظاهر نکنید که مادر واقعی او هستید.
مهارت های اجتماعی را دریابید
هر چند عموماً دختر بچه ها به دختران مجرد واگذار می شوند اما باز هم آن ها برای طی کردن روند اجتماعی شدن و ورود به جامعه بی نیاز از حضور کسی شبیه پدر نخواهند بود وگرنه در بزرگ سالی به راحتی به دلیل خلاءهای عاطفی دچار مشکلات جدی خواهند شد. پدربزرگ ناتنی یا دایی ناتنی می تواند این نقش را برای فرزندخوانده مادر مجرد ایفا کند تا مسیر تربیت کودک به درستی طی شود.
منبع: برترین ها، برنا