پی ای | سلفی هری کین، بازیکن تیم فوتبال انگلستان پس از صعود به مرحله بعد جام جهانی
گتی ایمیج | هنرنمایی پلیس جیبوتی
ای پی اِی | مسابقات قایقرانی آب های خروشان، لهستان
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
هم اکنون که این مطلب رو برای شما مینویسم، در هواپیما که ذاتا وسیله است و عمر و زندگی دست خدا، قرار دارم. به عبارتی دارم از ترس میمیرم و اگه بمیرم کلی معروف میشم و این مطلبم توی شبکههای اجتماعی میترکونه با این تیتر که: «آخرین مطلب نویسنده معروف مجرد روزنامه خراسان که خودش هم همچون ستونش ناکام ماند» بعد همه مطلب من رو به اشتراک میذارن میگن: «انگاری میدونست رفتنیههه... هعی...» و با این که سودی نداره، معروف میشم.
حالا چرا دارم از ترس میمیرم؟ جای شما خالی نباشه (ایشالا همیشه به سفر، ولی توضیح میدم) توی این سفر اتفاقی بغل دستم به جای کلیشه توی فیلما، یه آقایی به چشم برادری بسیار برازنده (برای ازدواج با من) نشسته بود. البته وجنات باطنیش رو میگم که با اون قد و هیکل، تابلو بود همهاش توی باطنش جا نشده، داده وجناتش یه دستی هم به ظاهرش بکشن.
خلاصه با این آقا همسفر بودیم که من یهو متوجه شدم قصد ادامه تحصیل ندارم و میخوام هرچه زودتر تشکیل خانواده بدم و در این مهم، خانواده هم باید باهام همراهی کنن. یه اشاره به پدر کردم (از اون اشارههایی که برای کیس ازدواج حاد دخترا با پدرها هماهنگ میکنن. میدونم شما هم دقیقا مثل من اشاره خاص خودتون رو دارین) و بابا بعد از صحبت کوتاهی متوجه شدن که ایشون هم از من خوشش اومده و سفر طولانی بود، مسافرها خلوت کردن ما دو کلوم باهم حرف بزنیم. همه چیز خیلی خوب پیش رفت اما (یعنی نشد یه بار همه چی خوب پیش بره و پشتش «اما» نباشه) آقای داماد گفتن که یه رازی رو باید بهم بگن. این که ایشون چند ازدواج ناموفق داشتن. واقعا برای من موفق و ناموفق بودن ازدواجهای قبلی مهم نیست، مهم ازدواجهای بعدیه که باید موفق باشه. البته تقصیر خود بنده خدا هم نبود، اجل مهلت شون نداده بود. با اولی توی ماشین آشنا شده بود و بر اثر تصادف جادهای درگذشته بود. با دومی توی قطار آشنا شده بود و دختره طفلی بر اثر ازدحام توی مترو جان به جان آفرین تسلیم کرده بود. سومی رو هم که حتما شنیدین، تایتانیک بود که عشق سوزان شون یه کشتی رو نابود کرد.
حالا این ترسم توی هواپیما استثنائا از چاله چولههای هوایی و بافت فرسوده ناوگان هوایی نبود. به نظرتون بر اثر ازدواج به استقبال مرگ برم یا بعد از ۱۲۰ سال خدایی نکرده زبونم لال، بر اثر پیری و تنهایی؟ یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی بیپایان نیست؟ به نظر منم نیست!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
دنیای عجیبیه، سر کار برق قطع نمیشه، میای خونه استراحت کنی برق قطع میشه!
یه تیکه از بدن یه ژاپنی رو بذاری زیر میکروسکوپ می بینی سلول هاش دایم در حال عذر خواهی و برق درست کردنن!
ما دهه شصتی ها رو این جوری نبینین، دو برابر این بود جمعیت مون، ولی نصف مون دوران بچگی سر این که به جای آب اشتباهی نفت خوردن مردن، نصفی هم از پشت وانت پرت شدن زیر کامیون، نصفی هم رفتن تو چرخ گوشت! خود منو سه بار فقط از تو تانکر نفتِ گوشه حیاط نجات دادن!
سیگار واقعا باعث افزایش احتمال سکته قلبی و مشکلات تنفسی میشه، به خصوص موقعی که می خوان پولش رو حساب کنن!
تو بازی دانمارک خیابانی اون قدر از رابطه پدر و پسری گفت که نصف شبی رفتم بابامو تو خواب بغل کردم، اونم آن چنان ترسید که با لگد پرتابم کرد به دوران کودکی!
هوا یه جوری گرمه که حاضر بودم یه بسته سبزی کوکو باشم اما تو فریزر!
دیوید بکهام برای دختر کوچولوش یه اسب خریده هفت هزار پوند. منم بچه بودم بابام برام یه منچ خرید، تا یه کم می دید دارم سر و صدا می کنم تاس رو مصادره می کرد. یه بار عددها رو نوشتم روی حبه قند، هم منچ رو مصادره کرد هم قند رو با چای خورد!
تازه باباها رو راضی کرده بودیم که کولر رو خاموش نکنن که یهو دولت برق ها رو قطع کرد!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
وسیله ای برای سنجیدن بوی عرق
آدیتی سنترال- بوی بد عرق بدن یک مسئله جدی و ناراحت کننده به حساب می آید. این مسئله در تمام دنیا به قدری جدی است که تاکنون میلیاردها دلار برای ساخت ماده های ضد بوی عرق صرف شده است. در جامعه مبادی آدابی مثل ژاپن، این مسئله بسیار وخیم تر است. از آن جایی که هیچ کس نمی تواند شدت بوی عرق خودش را بسنجد، ژاپنی ها وسیله ای اختراع کرده اند که به شما می گوید بوی بدن تان تا چه اندازه قابل تحمل است. این وسیله از 1 تا 10 به بد بودن بوی بدن شما نمره می دهد!
زنی که بعد از غرق شدن پیدا شد
آدیتی سنترال- خبر پیدا شدن زن 52 ساله اندونزیایی که یک سال و نیم پیش در دریا غرق شده بود، سوژه رسانه های این کشور شد. این زن یک سال و نیم پیش بر اثر برخورد یک موج عظیم با قایق اش، به دریا پرت شد و همان موقع از مردم کمک خواست اما به دلیل توفانی شدن دریا کسی نتوانست به او کمک کند. حالا یک سال و نیم بعد از آن ماجرا این زن، زنده و با همان لباسی که گم شده بود، در همان ساحل پیدا شده است. او دچار بیماری های مختلف و سوء هاضمه شدید است و تحت نظر پزشکان قرار دارد.
پسر 11 ساله نابغه
آدیتی سنترال- هر چند همه نقاشان حرفه ای سال ها آموزش دیده اند و تجربه کسب کرده اند اما به نظر می رسد پسر 11 ساله نیجریه ای آن قدر با استعداد است که احتیاج به هیچ تجربه ای ندارد. او که از شش سالگی نقاشی را شروع کرده است، حالا عنوان کم سن ترین نقاش حرفه ای دنیا را دارد و پرتره های بی نظیری می کشد. نقاشی های کریم 11 ساله را نمی توان از عکس تشخیص داد!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ادگار آلن پو نویسنده و شاعر آمریکایی است که به دلیل سبک منحصر به فرد نوشتن آثار کارآگاهی با استفاده از قوه تخیل اش معروف است. ادبیات و سبک نوشتاری او تاثیر به سزایی بر ادبیات جهان داشته است. اما آن چه سال ها بعد از مرگش دوباره اسم اش را سر زبان ها انداخت و باعث شهرت او شد، یکی از داستان های اوست. او در کتابی که با عنوان «سرگذشت آرتور گوردن پیم» در سال 1838 منتشر شده است، درباره ملوانانی نوشته است که در دریا گرفتار شده اند و راهشان را گم کرده اند. چهار ملوان این کشتی در نهایت مجبور می شوند برای نجات از گرسنگی و زنده ماندن، گوشت بدن پسر مستخدم کشتی را بخورند. نام این پسر بخت برگشته در کتاب آلن پو، «ریچارد پارکر» است. این داستان وحشتناک دقیقا 46 سال بعد و بعد از مرگ ادگار آلن پو در واقعیت رخ می دهد و چهار ملوان یک کشتی دقیقا در همان نقطه ای که کتاب گفته است، گم می شوند و بعد از پیدا شدن مشخص می شود که از گوشت بدن پسر مستخدم کشتی که نامش ریچارد پارکر بوده است، تغذیه کرده اند. موقعیت مکانی، تعداد روزهای سرگردانی در دریا و نام ملوانان دقیقا برابر با داستان کتابی است که ادگار آلن پو منتشر کرده است.
جالب این جاست که این نویسنده آمریکایی در ابتدای کتاب اعلام کرده است که این داستان بر اساس یک داستان واقعی است! مردم که از شنیدن خبر کشتی گم شده و تطابق حیرت آور آن با داستان کتاب ادگار آلن پو متعجب شده بودند، تنها دلیل این داستان را امکان سفر در زمان برای این نویسنده آمریکایی بیان کرده اند. هر چند هنوز هم دلیل این اتفاق سر به مهر باقی مانده است، اما عده زیادی معتقدند این نویسنده آمریکایی توانسته است به آینده سفر کند و این داستان را بر اساس واقعیت بنویسد.
منبع: ساینس دیلی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
کوثر صارمی مقدم
یادش بخیر
روزگار لبخندها
خاک بازی های بی خیالی
دویدن های از پی هم
صدای زنگوله ای که از دور می آید
یک نفر که آواز می خواند...
چه نام زیبایی داشت
تابستان!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
اغلب در جمع افرادی حضور داریم که با جملات به ظاهر امیدوارانه خود به ما آرامش میدهند. در حقیقت ما خودمان در جست وجوی آرامش نیستیم بلکه هنگامی که با مشکلی مواجه میشویم، به افرادی پناه میبریم که میگویند: «تقصیر تو نیست!» آنها ما را به اِشکال کار خود واقف نمیسازند، بلکه با این گونه جملات ما را فریب میدهند. حالا چرا نباید گاهی خود را مقصر بدانیم و بر اساس آن در جست و جوی راهی باشیم که با مشکلات مان «مقابله» کنیم؟!
برگرفته از «دنبال دلت برو»
اثر اندرو متیوس
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
این اصطلاح کنایه از زندگی کردن با آدم خشن و نفهم و غیرمنطقی است و ریشه آن به مجازاتی سنگین برمی گردد. جوال رفتن نوعی تنبیه و شکنجه بوده که در قدیم خودکامگان نسبت به محکومان اجرا می کردند، بدین معنی که محکوم را با سگ یا یک خرس در جوال می کردند، حیوان هم جوال و هم جوار برای نجات خود با چنگ و دندان انسان محکوم را مورد حمله خویش قرار می داد.
برگرفته از «فرهنگ نامه امثال و حکم ایرانی» ،امین خضرایی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شهید مطهری فرموده اند: «انسان کامل انسانی است که استعدادها و ارزش های انسانی در او به طور هماهنگ و متوازن رشد کرده باشد؛ یعنی انسان آن وقت کامل است که فقط به سوی یک استعداد گرایش پیدا نکند و استعدادهای دیگرش را مهمل و معطل نگذارد و همه را در یک وضع متعادل و متوازن، همراه هم رشد دهد. قرآن از چنین انسانی تعبیر به «امام» میکند. ارزش هایی مانند عبادت، خدمت به خلق، آزادی، عشق و... گاه در وجود انسان هایی به صورت منفرد و به شکل افراطی ظهور میکند؛ یعنی مثلا ممکن است کسی برای خدمت به خلق اهمیت زیادی قائل باشد، اما به عبادت چندان اهمیتی ندهد و بالعکس. این گونه بودن به معنی رشد نامتوازن ارزش هاست.»پایگاه نشر آثار شهید مطهری
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
حضرت فاطمه(س): خداوند نماز را به منظور دور کردن [انسان] از کِبر واجب فرمود.بحار الانوار
ذکر روز پنج شنبه
صد مرتبه «لا اله الا ا... الملک الحق المبین»
ذکر روز جمعه
صد مرتبه «اللهم صل علی محمد و آل محمد»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
دورم به صورت از در دولتسرای تو
لیکن به جان و دل ز مقیمان حضرتم
حافظ به پیش چشم تو خواهد سپرد جان
در این خیالم ار بدهد عمر مهلتم
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آق کمال |متخصص در همه چی
یَگ خصلتی که عیال دره، ایِه که خیلی به مادیات اهمیت مِده! نه ای که آدم مادی بشه، نِه، یعنی دستش تو دخل و خرجه و حواسش جمعه و مراقبه که یَگ قرون ای بر او بر نشه. مثلا یکی از بحثهایی که مو هر روز باهاش درُم ایه که تو ای گرما تاکسی بیگیره و بره خانه. باز هر روز که مپرسُم چی کار کردی، مِگه با واحد رفتُم خانه! دیروز عصبانی شدُم و گفتُم: «خب زن حسابی، تو ای هوا که آسفالتها هم جوش میرن، بری چی تاکسی نمیگیری؟» گفت: «چون تاکسی گرونه آقای محترم!» گفتُم: «کجاش گیرونه؟ یَگ خط اتوبوس که مِشه پونصد تومن، یَگ کورس تاکسی هم مِشه هزار، ولی تاکسی اینترنتی میگیری مِشه سه تومن، تازه کولر هم مِزنه و از دم داروخانه تا دم در خانه مبره!» گفت: «یعنی روزی هزار و پونصد اضافه!» گفتُم: «دور از جونت، روم به دیوار، زبونم لال، گوش شیطون کر، اگه خدای نکرده تو ای گرما بلایی سرت بیه که باید صد برابر او هزار و پونصد ره خرج کنِم. ارزش ای پول بیشتره یا سلامتیت؟» خندید و گفت: «اون پول! آقا اصلا شما جوش نزن، خودم حواسم هست، از تو سایه میرم، بطری آب خنک هم همراهم هست!» گفتم: «خب ای پولا ره بری چی جمع مکنی؟ بری راحتیت استفاده کن خب.» گفت: «پولا رو برای زندگیمون جمع میکنم، اونجوری راحتتریم! شما هم سعی کن کمتر از ماشین استفاده کنی، هم برای محیط زیست خوبه، هم برای سایز دور شیکمت و هم برای جیبمون!» اِنا حالا خوب رفت، بدتر شد که!
اینا که خوبه، تو قضیه کادو گرفتن و کادو دادن هم همی نظر اقتصادی ره دره. مثلا مخوام بری کسی کادوی خانه نویی یا تولدی یا عروسی ببرِم. او زمانا که سکه آرزون بود و متنستِم بخرم، مگفت به جای کاسه و کوزه و ساعت دیواری و عطر و پیرهن، فقط سکه ببرم تا طرف خودش هر کار دلش خواست بکنه. حالایم که وسعمان به سکه و نیم و ربع که هیچ، به یک دهم و یک بیستم سکه هم نمِرسه، مگه کارت هدیه بدم بهشان تا خودشان هرجور دوست درن خرج کنن و اسراف نشه. بری خودش هم همیجوره. یعنی مو به هر مناسبتی خواستُم براش کادو بخرُم، قبلش خودش راست تو روم گفته: «چیز بی خود نخری ها! یا فلان چیز رو بگیر که لازم دارم، یا پولشو بده که بذارم تو حساب زندگی مشترکمون!» ایم از ای. اگه اوضاع یَگ کمی مقبولتر بود، مو با ای زن مِتنستُم سر سال کیشیلیاردر بشُم!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سلام. این بار چهره یک هنرمنده، ممکنه زیاد خودش رو ندیده باشین ولی...! راهنمایی بسه. عکس و کاریکاتوری هم که این جا میبینید آقای «احسان اسعدی» فرزند خانم «مهین سیدی» برنده مسابقه قبل هستن که دوباره به ایشون و پسرشون که عکس شون رو طراح ما کشیده، تبریک می گیم.
یادآوری روش مسابقه: شما باید تشخیص بدین کاریکاتور بههمریخته چاپ شده کیه و اسم اش رو تا ساعت 23 فردا جمعه برای ما به شماره 2000999 پیامک کنید. جواب رو یک شنبه همینجا میبینید. بین کسانی که جواب درست رو بفرستن، قرعهکشی میکنیم تا یک نفر برنده معلوم بشه و به عنوان جایزه، کاریکاتور برنده رو پنج شنبه هفته بعد همین جا خواهید دید. خوش باشین همیشه.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
داستانک، ترسانک، سوتی، شعر، عکس و هر ایده بامزه و جالب خود را به پیامک 2000999 یا شماره 09215203915 در تلگرام بفرستید.
* چرا چند روز است فتوکاتور نمی زنید؟تا ما از یک چیزی خوش مان آمد، شما قطع اش کردید؟!
* آق کمال، شما نزدی تو کار خرید و فروش ارز و سکه؟
آق کمال: نه برار، فعلا ارز و سکه و گوشت و برنج و میوه زدن تو کار ما!
* ممنون از آقای علی نصرت پناه بابت مطلب باران و دلتنگی. مسعود مجنونپور
* آزمون هوش چوب کبریت ها باحال بود، به درد وقت هایی که این روزها با همکارها تو مغازه بیکاریم و مگس می پرونیم می خوره!
* اگه میشه یه ستون اختصاص بدین به سوالات دینی. بارها ازتون خواستم به سوالات دینی پاسخ بدید.
* پیام صرفه جویی: اگر ظرف ها رو همون موقع که از سر سفره می بریم تو آشپزخونه بشوریم، لازم نیست فرداش با اسکاچ و سیم و تیشه و کلنگ بیفتیم به جون چربی ها و ته دیگ هاشون و آب هم شرشر برای خودش بره!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.