تعداد بازدید : 103
دنیا به روایت تصویر
رویترز| حمل و نقل با «ریکشا »در باران سیل آسا، کلکته
ای پی اِی| گوزن ماده ای در چمنزارهای استرالیا
گاردین| اندوه پس از حذف آلمان از جام جهانی
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 19
تفأل
در خرابات مغان گر گذر افتد بازم
حاصل خرقه و سجاده روان دربازم
حلقه توبه گر امروز چو زهاد زنم
خازن میکده فردا نکند در بازم
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
از اون لحاظ
تعداد بازدید : 46
وقتی آلو میخوریم، خیلی گردشگری میکنیم
نویسنده : محمدعلی محمدپور |طنزپرداز
به تازگی تکه فیلمی از یکی از برنامههای تلویزیونی در فضای مجازی منتشر شده است که در آن کارشناس برنامه تعریف عجیب و جدیدی از گردشگری ارائه میدهد. البته با توجه به این که فیلم برش داده شده است ما دقیقا نمیدانیم فاز کارشناس برنامه چیست اما چیزی که مطمئن هستیم این است که آقایان سیف و نوبخت که از خارج شدن ارز شاکی هستند بسیار از این تعریف گردشگری استقبال خواهند کرد. در این تعریف کارشناس میگوید گردشگری لزوما رفتن به خارج نیست و گردشگری از خانه ما شروع میشود. ما حتی با عوض کردن محل غذا خوردنمان در خانه به نوعی گردشگری کردهایم.
راستش ما قبلترها فکر میکردیم خیلی زندگی ملالتباری داریم که همهاش از تخت به لپ تاپ، از لپ تاپ به توالت و از توالت به تخت ختم میشود، اما از وقتی فهمیدیم همین کار ما گردشگری حساب میشود، متوجه شدیم ما برای خودمان مارکوپلویی بودهایم و خودمان خبر نداشتیم. شما ببینید ما زمانهایی که استرس زیاد داریم یا آلو، هلو و شفتالو زیاد میخوریم کلا زیاد گردشگری میکنیم. یعنی هی گردشگری میکنیم باز گردشگریمان میآید. اما عوض کردن محل غذا خوردن هم خیلی راهکار خوبی است. ما از وقتی این فیلم را دیدهایم گاهی میرویم توی کمد غذا میخوریم و در تاریکیاش احساس در غار علیصدر بودن بهمان دست میدهد یا تشت حمام را پر آب میکنیم کنارش غذا میخوریم و مثل این میماند که کنار دریای خزر داریم غذا میخوریم. یا قبلتر ها خیلی دوست داشتیم دیوار چین را از نزدیک ببینیم اما تازگی متوجه شدیم که خودمان «اپن آشپزخانه»مذگان داریم و اصلا نیازی نداریم این همه راه برویم دیوار چین را ببینیم. یا این که دوست داشتیم برویم ماهیگیری صیادان جنوب را از نزدیک ببینیم، اما الان خودمان توی خانه با چای صاف کن دو تا ماهی قرمزی را که از عید مانده به تور میاندازیم و از نزدیک تماشا میکنیم.
اما گردشگری ما به همینها ختم نمیشود و خیلی که بخواهیم خارج برویم آشغالهایمان را با گونیاش توی یک کوله مجهز میبندیم و نزدیک ساعت 9 شب با برنامهریزی فراوان عازم دم در میشویم. ماشین زباله هم در حالی که برای خودش کنسرت زیبایی از بتهوون است آشغالها را از ما میگیرد و ما برایش دست تکان میدهیم. واقعا چه فکر خوبی بوده این فکر. اصلا سطح رفاه و رضایت ما از زندگی را به سقف رسانده است. الان مطمئنا همه شما از این همه خوشبختی در خانهتان نمیگنجید و پوستتان هم لطیفتر شده است. تازه این جوری آقای سیف و نوبخت هم راضیتر هستند و اصلا چی بهتر از این.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
نیم دقیقه ای
تعداد بازدید : 64
تشخیص لب مرزی!
دکتر خانوادگی خانم جفرسون دچار فراموشی شده بود و این موضوع همیشه برای او دردسر درست می کرد. خانم جفرسون برگه آزمایش اش را به دکتر داد. دکتر عینک اش را تنظیم کرد و گفت: «آزمایش هاتون نشون میده که شما به راحتی و بدون هیچ مشکلی تا 80 سالگی زندگی خواهید کرد!»
خانم جفرسون با تعجب پرسید: «شما مطمئن هستین؟!» دکتر با اطمینان لبخند زد و گفت: «البته سرکار خانم!» خانم جفرسون در حالی که با ترس آب دهانش را قورت می داد، گفت: «اما دکتر من همین الان 80 سال دارم!» دکتر عینک اش را برداشت و گفت: «واقعا؟ ببین قبلا چند بار بهت گفته بودم که بیشتر مراقب سلامتی ات باااش!»ترجمه و تصویرسازی: فرنگیس یاقوتی، سعید مرادی
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 26
ما و شما
داستانک، ترسانک، سوتی، شعر، عکس و هر ایده بامزه و جالب خود را به پیامک 2000999 یا شماره 09215203915 در تلگرام بفرستید.
* برج ایفل اگر در داخل ایران بود حتما برای بازدید می رفتم و آن را از نزدیک می دیدم، مثل برج های وطنی خودمان ؛ برج آزادی، میلاد، اخنگان، رادکان، قابوسیه، خسروجرد و... ولی چه سود دست ما کوتاه و خرما بر نخیل؟!
* چرا هر روز فتوکاتور ندارین؟ به جای بعضی مطلب های لوس تون، هر روز فتوکاتور بذارین. مرسی اه!
* آقکمال؛ تمام فیلم ها و سریال های تلویزیونی کشور پشت صحنه دارند، آیا جناب عالی پشت صحنه ندارید؟!
آق کمال: نه، مو از بس یکرنگم پشت و رو ندرم، انا ای جوریم، آه!
* دنیا به روایت تصویر خیلی جالبه، ممنون به خاطر چاپش. علی
* با خانمان پنج شنبه خیلی خوب بود! کلی خندیدم. دمتون گرم. ص. محسنیان
* پیام صرفه جویی: واقعا وقتی از خونه خارج میشین، کولر رو روشن می ذارین تا وقتی برگردین گرما نخورین؟ چطور دلتون میاد؟!
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 86
سه نقطه
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
اندکی صبر
تعداد بازدید : 27
می ترسم
نویسنده : ابوالفضل سنبلی بیدگلی
باور کن
گاهی می ترسم روزی
کلمات تمام شوند
و من برای سرودن تو
درمانده و سرافکنده شوم
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
بریده کتاب
تعداد بازدید : 37
دانشگاه
کل بساط دانشگاه خیلی ملایم و لطیف بود. هیچ وقت به تو نمی گفتند آن دنیای واقعی بیرون از تو چه انتظاری خواهد داشت. آن ها فقط یک مشت مباحث تئوری توی کله ات می چپاندند و هرگز نمی گفتند کف خیابان ها چقدر سفت و دردناک است. واقعا یک دانشجو ممکن بود خودش را در مقابل زندگی تباه کند. کتاب ها آدم را سوسول بار می آوردند. وقتی قرار بود کتاب را زمین بگذاری و سراغ زندگی واقعی بروی، آن وقت می فهمیدی دانشگاه واقعا هیچ چیز بهت یاد نداد.
برگرفته از «ساندویچ ژامبون»
اثر چارلز بوکوفسکی
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
حکایت
تعداد بازدید : 47
هیچ
درویشی را پرسیدند که از دنیا چه خواهی؟ گفت آن که هیچ نخواهم.
امید عیش مدار از جهانِ بوقلمون
که هر دمش چو مخنث طبیعتان رنگیست
برگرفته از کتاب «پریشان»اثر قاآنی
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سوره الرحمن(11)
تعداد بازدید : 45
شور و شیرین در کنار هم به قدرت خدا
«رب المشرقین...» منظور از «دو مشرق»، مشرق تابستان و مشرق زمستان است که به خاطر دو جا بودن آن دو، چهار فصل پدید می آید و ارزاق روزی خواران انتظام می پذیرد. بعضی هم گفته اند مراد مشرق و مغرب خورشید و ماه است.«مرج البحرین...» کلمه «مرج» به معنای مخلوط کردن و نیز به معنای رها و روانه کردن است. ولی این جا معنای اول روشن تر به ذهن می رسد و ظاهرا مراد از «بحرین» (دو دریا) دریایی شیرین و گوارا و دریایی شور و تلخ است. قابل قبول ترین تفسیری که درباره این دو آیه کرده اند این که مراد از دو دریا دو دریای معین نیست، بلکه دو نوع دریاست، یکی شور که قریب سه چهارم کره زمین را در خود فرو برده که بیشتر اقیانوس ها و دریاها را تشکیل می دهد و یکی هم دریاهای شیرین است که خدای تعالی آن ها را در زیر زمین ذخیره کرده و به صورت چشمه ها از زمین می جوشد و نهرهای بزرگ را تشکیل می دهد و مجدد به دریاها می ریزد. این دو جور دریا یعنی دریاهای روی زمین و دریاهای داخل زمین همواره به هم اتصال دارند. در عین این که نه این شوری آن را از بین می برد و نه آن شیرینی این را، چون بین آن دو حاجز و مانعی است نمی گذارد در وضع یکدیگر تغییری بدهند.
تفسیر المیزان
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 27
حدیث روز
امام هادی(ع): کسی که از خدا اطاعت می کند، از خشم مردم باکی ندارد.بحار الانوار
ذکر روز شنبه
صد مرتبه «یا رب العالمین»
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 34
پند نیکان
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
داستانک از شما
تعداد بازدید : 34
سرد مثل یخ
نویسنده : مصطفی ستاری
طوری ایستاده بود و نگاهم می کرد که انگار آدم کشته ام. انگشت اشاره دست راست اش را لرزان به سمت من نشانه گرفت و اخم هایش را در هم گره زد و ناگهان فریاد زد: «دزد... دزد...». هیجان شروع شد. مترو با سرعت حرکت می کرد. مسافرها روی صندلی هایشان لم داده بودند. یکی صفحه اقتصاد روزنامه را می خواند. یکی چشم هایش را زوم کرده بود روی صفحه گوشی اش که سایت سرمایهگذاری بورس را نشان می داد. جوانی هم اسپورت پوش و خودکار به دست، داشت دور آگهی های «به کارگر ساده نیازمندیم» خط می کشید.پیرمرد دوباره فریاد زد: «دزد... دزد...» با دست چپ، عصایش را گرفته بود. این بار انگشت اشاره دست راست اش به سمت من بود، اما نگاهش به مسافرها. مسافرها مشغول بودند. مشغول کارهایشان. شدت صدای پیرمرد، کمتر و کمتر شد و در آخر فقط زیر لب می گفت «دزد... دزد...». انگشت اشاره اش آرام پایین رفت. عصایش افتاد و خودش را از میله مترو گرفت. جوان اسپورت پوش که کنار پیرمرد روی صندلی نشسته بود، نگاهی به من انداخت و بعد به خط کشیدن دور آگهی هایش ادامه داد. مترو ایستاد. در باز شد و در حالی که کیف جیبی پیرمرد در دستانم بود، آهسته پیاده شدم.
چشمان پیرمرد دیگر به من خیره نبود. مسافرها را نگاه می کرد. یک نگاه سرد. هنوز در بسته نشده بود که مردی کاپشن چرمی با یک کیف زنانه آهسته وارد مترو شد. پیرزنی از بیرون مترو فریاد زد «دزد... دزد...». مردم حاضر در ایستگاه چشم به تابلوی زمان دوخته بودند. منتظر بودند. منتظر قطار بعدی.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 70
فتو نکته
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 98
دور دنیا
تلاش حیرت آور مرد چینی برای یافتن همسر
آدیتی سنترال- مرد چینی که هشت سال است به دنبال همسر مناسبش می گردد، سوژه رسانه های این کشور شد. او در طول هشت سال گذشته با پلاکاردی در شهر که اسم و آدرس پروفایلش روی آن نوشته شده است در خیابان های چین می گردد و از زنان می خواهد تا هرکسی او را می پسندد با او تماس بگیرد. این مرد ادعا می کند که در طول این سال ها از 80 هزار زن چینی تقاضای ازدواج کرده و حتی یک نفر هم پیشنهاد او را نپذیرفته است.
قد بلندترین پسر 11 ساله دنیا
آدیتی سنترال- ران کیو، پسر 11 ساله چینی که سال آخر دبستان است، بلند قدترین فرد در مدرسه اش است. اما به نظر می رسد او بلند قامت ترین پسر 11 ساله دنیا هم باشد. در حالی که میانگین قدی پسران هم سن و سال او در چین 145 سانتی متر است، او 2 متر و 6 سانتی متر قد دارد و مایه تمسخر دوستانش شده است، اما خودش به بلند قدی اش افتخار می کند و می گوید برای او یک امتیاز محسوب می شود.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 66
تاپخند
آقا من هم همین جا از تیم ملی خداحافظی می کنم. کی به کیه؟ شما هم خداحافظی کنید!
به گوچی بگین نقشه مون گرفت، سردار خداحافظی کرد، حالا برگرده تیم ملی!
من نمی فهمم با این بازی هایی که کره و ژاپن انجام میدن ما چه جوری این همه سال بهترین تیم آسیاییم!
وقتی همه دنیا دیدند ژاپن به خاطر کارت زرد کمتر صعود کرد، جا داره روح آقا تختی بیاد و بگه: دیدید همیشه می گفتم اخلاق ورزشی از همه چی مهم تره؟!
خوبی دو قلو بودن اینه که می تونی اون یک قلت رو بفرستی سر کنکور که بهتر بلده درس رو. من یکی از دوستام این کار رو کرد ولی سریع فهمیدن. البته این که خودش پسر بود و قلش دختر هم بی تاثیر نبود!
روزی که من می رفتم کنکور بدم، جلوی در یه خانواده بودن که با دوربین فیلم برداری از لحظه ورود دخترشون فیلم می گرفتن. اون وقت مامان من بهم زنگ زده بود می گفت، ٧ صبح کجا رفتی!؟
کنکور فقط اون جاش که قبل آوردن دفترچه ها تمام وقت هایی که به جای درس خوندن به مسخره بازی گذروندی، از جلوی چشمات می گذره!
تجربه نشون داده اونایی که میان میگن کنکور خیلی آسون بود، رتبه شون بین ۲ تا 2 میلیونه! البته من خودم اون سالی که کنکور دادم خیلی خیلی آسون بود، واسه همین بعدش رفتم سربازی!
یه فامیل خرخون داشتیم باعث سرکوفت خوردن کل خاندان بود. روز اعلام نتایج کنکور دنبال اسمش گشتیم نبود. با خوشحالی روزنامه رو بستیم، دیدیم عکسش رو زدن صفحه اول روزنامه!
اگه از حمیدرضا صدر بپرسی سختترین کنکور چه سالی بوده؟ میگه سال ۱۹۶۲ اون جایی که فرانک رایکارد اون سانتر اعجاب انگیز رو برای فدریکو فلینی انجام داد، درست در همون لحظه کنکوری برگزار می شد که به عنوان سختترین کنکور بعد از لشکرکشی استالین به تپههای شمالی اسکاندیناوی محسوب می شد!
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.