واکاوی موشکافانه چرایی خودکشی کردن برخی آدم ها حتی چهره های موفق و ثروتمند دنیا
تعداد بازدید : 82
وقتی معنای زندگی فراموش می شود
نویسنده : آذر صدارت | روزنامه نگار
بعضی از ما آدم ها ممکن است در دوره هایی از زندگی، دچار ملال و افسردگی شویم؛ زندگی برایمان تهی از معنی و امید شود. شاید ما آدم های معمولی، تجربه این احساسات را به کمبودها و نداشته هایمان نسبت دهیم اما گاهی که یک چهره سرشناس، علی رغم داشتن همه چیزهایی که ما آرزویش را داریم دست به خودکشی می زند، می توان متوجه شد این افکار و احساسات منفی، ربط چندانی به دارایی های ظاهری ندارد. یک روزهایی مثل یکی دو هفته قبل که خانم طراح صاحب سبک دنیای مد و آقای برنامه ساز سرحال دنیای رنگارنگ غذا و آشپزی به واسطه سابقه بیماری افسردگی به زندگی شان پایان می دهند، موجی از حیرت، فضای جامعه و شبکه های اجتماعی را در بر می گیرد که: «مگر امکان دارد این چهره ها هم با چنین زندگی سرشار از شادی و هیجان و سفر و خلاقیت و فعالیت های متنوع، دچار افسردگی شوند و آن قدر از همه چیز بیزار و دلزده باشند که به زندگی شان پایان دهند؟ این آدم ها و آدم های دیگری که پایان راه افسردگی شان خودکشی است، به طور معمول چه مسیری را طی می کنند که به این نقطه می رسند؟ آیا بیماری افسردگی، تا این حد جدی و تاثیرگذار است؟ مهم ترین ریشه افسردگی چیست و اگر اطرافمان، شخصی با نشانه های افسردگی و تمایلات خودکشی هست، بهترین برخورد و عملکرد چیست؟» . دکتر «مهدی سودآوری» روان شناس در گفت وگو با زندگی سلام و با نگاهی موشکافانه به تحلیل مسیر شکل گرفتن این احساسات که منشأ و ریشه اش «نارضایتی» است و در ادامه به «افسردگی» تبدیل می شود و ممکن است در پایان به «خودکشی» منجر شود، می پردازد و روش های حل این معضل را توضیح می دهد.
به صلح درونی برسید
هر جای دنیا که باشیم، به هر کجا سفر کنیم، به هر رتبه علمی و موفقیت حرفه ای و جایگاه مالی و وجاهت اجتماعی برسیم، خودمان، درونیات، افکار و حال و احوالمان با ما همراه هستند. ما می توانیم لباس، زیورآلات، خانه، خودرو و حتی رشته تحصیلی، شغل، دوستان و روابط قدیمی را ترک کنیم و تغییر دهیم اما هر جا برویم و به هر موفقیتی برسیم، خودمان را همراه خواهیم داشت و اتفاقا نارضایتی و افسردگی و خودکشی چهره های به ظاهر موفق و خوشحال دنیا، از «مریلین مونرو» تا «آنتونی بوردین» گواه همین موضوع است. چراکه مهم ترین نکته برای دستیابی به آرامش و رضایتمندی «در صلح بودن با خود» است! برای به صلح رسیدن با خود، قرار نیست همه چیز زندگی، مرتب و منظم و شسته رفته پیش برود بلکه مهم این است که من از عملکرد خودم راضی باشم و در دنیای درونی ام، صلح حاکم باشد نه جنگ و کشمکش و درگیری. راهش هم یادآوری این نکته است که موفقیت، نسبی است و هیچ تعریف مشخصی ندارد. به هر مدرک و مقام و مال و اموالی برسیم، همیشه مدرک بالاتر و پُست بهتر و پول بیشتری وجود دارد و اگر به دنبال رضایتمندی براساس داشته ها باشیم، هیچ وقت به آن نمی رسیم.
شادی ناشی از عوامل بیرونی موقتی است
خیلی ها به محض شنیدن و خواندن این حرف، سریع پاسخ می دهند: «این طور نیست. عوامل بیرونی، روی افکار و درونیات ما، روی داشتن احساس خوشبختی یا بدبختی مان تاثیرگذارند؛ اگر پولِ زیاد داشته باشم، اگر ازدواج کنم، اگر زیباتر بودم، اگر فلان مدرک تحصیلی یا موفقیت شغلی را داشتم و... احساس خوشبختی می کردم و حالا که این ها را ندارم، احساس بدبختی و شکست می کنم.» پاسخ این است که بله! حق با شماست. پول و عشق و موفقیت، احساس خوبی به ما می دهند اما به همان سرعتی که با داشتن شان خوشحال شدیم، به همان سرعت هم به وجود و داشتن شان عادت می کنیم و برایمان عادی می شوند و دیگر حال مان را خوب نمی کنند. به طور مثال بسیاری از ما، شرایط فعلی زندگی مان نسبت به شرایط پنج سال قبل مان بهتر شده و با تلاش و پله پله به برخی اهداف و آرزوهای مهم مان رسیده ایم اما چون این روند بهبود، کُند و به آهستگی بوده، به شرایط عادت کرده ایم و این رشد و تغییر خوشحالمان نمی کند. بنابراین چون انتظار داشتیم مسائل بیرونی حالمان را خوب کند و نکرده، دچار سرخوردگی و ملال می شویم و احساس افسردگی می کنیم.
بیا از افسردگی حرف بزنیم
سازمان بهداشت جهانی در یکی دو سالِ اخیر، برای درمان افسردگی که گاهی به سادگی منجر به اقدامات خطرناکی مثل خودکشی می شود، شعار قابل تاملی طراحی کرده است: «لطفا حرف بزن!» حرف زدن از درونیات، از افکار و احساسات آزاردهنده، از خشم ها و ناکامی ها، بهترین روش برای مقابله با حس تنهایی و بی پناهی و درماندگی ناشی از افسردگی است. یادمان نرود افسردگی هم مثل هر بیماری دیگری نیاز به درمان دارد و اگر به درمانش توجه نشود، می تواند خطرناک باشد. مهم است بدانیم افسرده بودن، مایه خجالت نیست و عوامل زیادی در شکل گرفتن این اختلال دخیل هستند: ژنتیک، تغذیه، محل زندگی، شرایط خانوادگی و... پس لزومی ندارد به خاطر دچار شدن به آن، احساس تقصیر و گناه داشته باشیم، پنهانش کنیم و سعی کنیم نادیده اش بگیریم. برعکس باید اگر نشانه های افسردگی را در خودمان یا عزیزان و اطرافیانمان دیدیم، به یک روان شناس مراجعه کنیم. افسردگی، اتفاقی جدی است که نمی شود در خانه و به شکلِ خوددرمانی، معالجه اش کرد.
خودکشی راه حل مشکلات نیست
این وسط، یک باور اشتباه وجود دارد که اگر از فردی که دچار افسردگی است، درباره افکار مربوط به خودکشی سوال کنیم، ممکن است او را برای خودکشی تحریک کنیم. این یک افسانه است. اگر کسی مدام از مرگ حرف می زند، احساس یأس و ناامیدی از ادامه زندگی دارد، باید به شکل صریح از او بپرسیم: آیا به خودکشی فکر می کنی؟ آیا برای خودکشی نقشه کشیدی؟ و اگر پاسخ این سوالات مثبت بود، باید سومین و مهم ترین سوال را از او بکنیم که: آیا وسیله و ابزاری هم برای این کار آماده کرده ای؟ تا به کمک پاسخ ها، ارزیابی دقیقی از زمان و چگونگی عملی شدن افکار مربوط به خودکشی داشته باشیم. اگر وسیله ها و ابزار این کار هم آماده است، به هیچ وجه نباید فرد را تا ملاقات یک روان شناس باتجربه، تنها گذاشت. البته در این فرصت، باید از به زبان آوردن حرف های کلیشه ای و جملات حرص درآور مثل: «حالا که چیزی نشده. تو که این قدر ضعیف نبودی. برای چی این قدر خودت رو اذیت می کنی؟ و...» پرهیز کنیم. چرا که به شکل غیرمستقیم این پیام را به شخص می دهیم که: مشکلت، آن قدرها هم مهم نیست و این، حس بی ارزش بودن و ناامیدی فرد را تشدید می کند. با چنین شخصی، فقط باید همدردی و همدلی کرد و اطمینان داد که مورد حمایت ماست و او فقط دچار یک بیماری ساده و قابل درمان مثل بقیه بیماری هاست که باید توسط متخصص و با صبر و حوصله، درمان شود.
شادی را درون خودت جست وجو کن
در پایان، حواس مان باشد که بخش مهمی از مقابله با افسردگی و ایجاد رضایتمندی از زندگی، البته در کنار تلاش منطقی برای بهبود شرایط، در دوران کودکی و در قالب تربیت خانوادگی شکل می گیرد. مهم است پدر و مادرها، بیش از این که به دنبال تربیت یک کودک موفق با تعریف های معمول جامعه که موفقیت را مساوی با مدرک تحصیلی بالا و درآمد زیاد و خانه و زندگی آن چنانی می داند باشند، برای تربیت یک کودک شاد، یک کودک قدردان نعمات و راضی از داشته ها تلاش کنند. مهم است به بچه ها یاد بدهیم نقاط ضعف شان را بپذیرند و از نقاط قوت شان برای رشد و شادی و حالِ خوب استفاده کنند و در مجموع، برای رضایتمندی به دنبال یک بهانه بیرونی، بیرون از وجود خودشان نباشند و به جای رقابت های بی سرانجام با اطرافیانی که شرایط شان با ما متفاوت است، سعی کنند هر روز از روز قبل خودشان بهتر باشند، هر روز گام مفیدی بردارند، برای جامعه پیرامونشان عنصر مفیدی باشند و در نهایت، در پیچ و تاب های زندگی، امیدشان را از دست ندهند.
از توکل به خدا غافل نشوید
کسی که خودکشی می کند، به خداوند و قدرتش گمان نادرست برده و قبول نکرده که مشکلات زندگی به هر دلیل که پیش آمده باشد، امتحان الهی است و هدف شان رشد دادن شخص است. چنین فردی از فضل خدا و مشکل گشایی او ناامید است و همان طور که در روایت های زیادی مطرح شده، ناامیدی از خداوند از گناهان بزرگ است. بنابراین توکل به خدا به همراه تلاش، کمک شایانی برای خروج انسان از هر بن بستی در زندگی خواهد کرد.