اگر مجبور به انتخاب باشید، ترجیح تان کدام است؛ سریال یا رمان؟
تعداد بازدید : 130
دریای کلمات یا دنیای تصویر؟
پرونده
نویسنده : الهه توانا
گفت وگو ها از علیرضا بسکابادی
دوگانهها همیشه جذاب بودهاند. جمعهایی که از طرفداران دو قطب روبهروی هم تشکیل شده با چاشنی بحث و کلکل، لطفی مضاعف دارد نسبت به دورهمی آدمهای همسلیقه و همعقیده. هواداران پرسپولیس، اگر استقلالیها را به عنوان رقیب دربرابرشان نداشتند، با این شور و حال کُری نمیخواندند و آبیها در نبود قرمزها این همه انرژی و انگیزه برای برنده شدن، نداشتند. دوگانه سریال و رمان هم که موضوع پرونده امروز است، از آن نقلهای خوشخوراک دورهمیهای امروزی است؛ هرچند این یکی، دوگانه به معنی رایج نیست چون خواندن و دیدن اساسا منافاتی با هم ندارند اما خب طرفداران رمان و سریال، با اینکه اغلب در یک تیم هستند، در کلکل کردن از فوتبالیها کم نمیآورند. آنها هرقدر هم که بین کلمه و تصویر تبعیض قائل نشوند، وقتی مجبور به انتخاب فقط یکی از این دو باشند، ترجیحات و استدلال های خودشان را دارند. ما هم در این پرونده، بدون آنکه به برتری ذاتی رمان یا سریال و خطکشی بین این دو قائل باشیم، صرفا از ترجیحات و سلیقهمان نوشتهایم. ضمن اینکه با سه نویسنده و روزنامهنگار سرشناس سریالبین و حتی سریالباز گفتوگو کردهایم تا بدانیم انتخاب آنها چیست.
مقایسه رمان با سریال از زبان صوفیا نصرالهی، روزنامهنگار
سریال، فقط برای وقتی ذهنم مشغول است
«صوفیا نصرالهی» از روزنامهنگاران سینمایی باسابقه است؛ او غیر از قلم زدن در حوزه سینما و نقد فیلم، در ترجمه کتاب هم دستی بر آتش دارد و بهواسطه شغل و علایقش با دنیای ادبیات آشناست. اگر مخاطب روزنامه «هفت صبح» و هفتهنامه «کرگدن» باشید، حتما با اسم و قلم نصرالهی آشنا هستید. او رمان و سریال را دریچههایی به جهانهای بزرگ تر میداند.
در سالهای اخیر، خیلی از استعدادهای سینما به سمت سریالسازی رفتهاند و درام مدرن بهنوعی در سنت سریالسازی، زنده شدهاست. حالا ما در سریالها، قصههای بهتر و دیالوگها و فیلم نامههای بهتری داریم؛ شبکههای تلویزیونی هم بسیار متنوع شدهاند و تولیداتشان روزبهروز بیشتر میشود. از طرف دیگر، در زندگی مدرن معاصر، دیدن اپیزودهای کوتاه 50 دقیقهای خیلی راحتتر است تا تماشای یک فیلم دوساعته مثلا. با اینهمه من، سریالبین حرفهای مثل کسانی که همه کارهای روز دنیا را دنبال میکنند، نیستم. سریالها را معمولا گلچین میکنم و وقتی سراغشان میروم که حوصله فیلم طولانی دیدن و تمرکز کردن، نداشتهباشم. سریال برای من رمان عامهپسندی است که وقتی ذهنم مشغول است و دلم میخواهد صرفا داستانی را دنبال کنم، انتخابش میکنم. استثنا هم وجود دارد البته؛ مثل سریال نیوزروم (The Newsroom) ساخته «آرون سورکین» که کلی اطلاعات به بیننده میدهد و تماشایش ذهنی فعال و سرزنده لازم دارد. من اصولا به کسی سریال پیشنهاد نمیکنم چون تعداد و ژانر سریالهایی که دیدهام و میپسندم، محدود است. نیوزروم اما برای هرکس که میخواهد یک اثر تصویری با دیالوگهای هوشمندانه ببیند و ذهنش را جلا بدهد، انتخاب خوبی است. در پاسخ به سوال «چه کسی رمان و چه کسی سریال؟»، باید بگویم که خب خطکشی و مرزی وجود ندارد اما برای خود من، ترجیح با رمان است؛ من همیشه رمان میخوانم؛ عادتی است از دوران کودکی. رمان ذهنم را آزاد میکند، از روی زمین بلندم میکند و توی جهان دیگری میگذاردم. به همین دلیل، رمان را سادهتر میتوانم به دیگران پیشنهاد کنم؛ جهان رمان آنقدر بزرگ است که هرکسی با هر سلیقهای میتواند در آن چیزی برای خودش پیدا کند. بهطور کلی، سریال، رمان، فیلم، گالری نقاشی و موسیقی دریچههایی هستند به جهانهای بزرگ تر؛ دریچههایی که روح و ذهن آدم را وسیعتر میکنند. هرکدام از این لذتها را که از خودمان دریغ کنیم، جهانمان کوچکتر میشود.
نظر رامبد خانلری، نویسنده، درباره رمان و سریال
در رمان، کارگردان قصه من هستم
«رامبد خانلری» را طرفداران داستان، خوب میشناسند. او که با «سرطان جن»، «آقای هاویشام» و آخرین اثرش «سورمهسرا» در دنیای ادبیات داستانی برای خودش جایی باز کرده، با ستونهای پیشنهاد فیلم و سریالش در روزنامههای مختلف، توانسته دل دوستداران مدیوم تصویری را هم به دست بیاورد. خانلری، کتاب را ترجیح میدهد و وقتهایی که سریال نمیبیند و رمان نمیخواند، مشغول بازی رایانه ای است.
دلیل اصلی من از کتاب خواندن و سریال دیدن، سرگرمی و ژانر محبوبم هم معمایی است. پیوستگی داستان و قوامیافتگیاش برایم خیلی مهم است؛ از طرف دیگر فکر میکنم هرچه فرصت بیشتری برای روایت قصه وجود داشتهباشد، قصه قوام بیشتری پیدا میکند. به همین دلیل، سریال را از فیلم راحتتر میبینم و در یک مجموعه داستان، ترجیح میدهم با بلندترین داستان شروع کنم. سریال و رمان برای من هیچوقت جای همدیگر را نمیگیرند اما کتاب خواندن کلا برایم جذابتر است؛ چون درحقیقت انگار خودم کارگردان سریالی هستم که دارم میبینم؛ میتوانم هرطور که بخواهم شخصیتها را فرض کنم، کار را دکوپاژ کنم و توی ذهنم فیلمِ کتابی را که میخوانم، بسازم. من معمولا به دیگرانی که میشناسم، براساس شناختم از سلیقهشان، سریال و رمان زیاد معرفی میکنم. چون یکی از کارهایم، نوشتن ستون پیشنهاد فیلم و سریال در روزنامههاست، باید به کسانی که نمیشناسم هم چیزهایی پیشنهاد کنم؛ در این شرایط، فرضم بر این است که تماشای سریال از خواندن کتاب راحتتر است. مثلا «دروغهای کوچک و بزرگ» و «سیزده دلیل برای...» سریالهای معروفی هستند که پیشنهادشان کردهام و تقریبا مطمئن بودهام تماشای آنها به دل هرکسی خواهدنشست. حالا اگر کسی اول راه باشد و بخواهد مدیوم مورد علاقهاش را پیدا کند، مقایسه، کار را برایش راحت میکند؛ چطور؟ کتاب ترجمه شده هردوی این سریالها در بازار موجود است؛ میتواند بعد از دیدن سریال و خواندن کتاب، لذتی را که از هرکدام نصیبش شده با هم مقایسه کند. اصولا هیچ کاری نیست که با انجام ندادنش چیزی را از دست بدهیم ولی من دوست دارم چیزهایی را تجربه کنم که در مسیر زندگی خودم قراری بر تجربه آنها نبودهاست. موقعیتهای مختلفی هست که قضا و قدر آنها را برای خط زندگی من ننوشته اما از طریق خواندن کتاب و دیدن سریال، میتوانم آنها را تجربه کنم. راستش من برای این فیلم و سریال میبینم و کتاب میخوانم که فرصت تجربههای بیشتری داشتهباشم. طبیعتا خیلی از آدمها هم مثل من جاهطلباند و دوست دارند این فرصت را داشتهباشند.
یادداشت شفاهی آنالی اکبری، نویسنده، در پاسخ به سوال «رمان یا سریال؟»
رمان خواندن، حوصله بیشتری می خواهد
«آنالی اکبری»، داستاننویس و روزنامهنگار است، از آنهایی که سوال «چطور وقت میکنه به همه این کارها برسه» را توی ذهن آدم میکارند؛ اکبری هم داستان مینویسد -«کار من جادو کردن است» و «دروازه یک شنبه»-؛ هم توی روزنامه ستون دارد و هم مخاطب پیگیر فیلمها و سریالهای روز دنیاست. اکبری معتقد است با اینکه سریالها قدرتی جادویی در جذب آدمها دارند اما تمام کردن یک رمان خوب، حس و حال بهتری به آدم میدهد.
دستهبندی آدمها به رمانخوان و سریالبین، کار عجیبی است؛ چون کسی که سریال میبیند، رمان هم میخواند و برعکس. ولی خب اگر بخواهیم راجع به تفاوتهایشان حرف بزنیم، رمان خواندن کلا حوصله بیشتری میخواهد. الان آدمها یا بهانه دغدغه دارند یا واقعا دغدغههایشان زیاد است و حوصله ندارند بنشینند یک گوشه و کتاب ورق بزنند. سریال دیدن اما کار آسانتری است چون در هنگام تماشایش میشود کارهای دیگری هم انجام داد. فکر میکنم به دلیل همین هم هست که الان خیلیها به سریال دیدن رو آوردهاند. اینروزها صنعت سریالسازی به ویژه در مکزیک و آمازون که کارهای قَدری میسازند، خیلی پیشرفت کردهاست؛ آنها هنر جذب کردن هر آدمی با هر سن و سلیقهای را دارند. از آن طرف، بین رمانهای روز دنیا مخصوصا رمانهای ایرانی، کمتر پیش میآید کتابی آنقدر برای خواننده جذاب باشد که دلش بخواهد ادامهاش بدهد. برای من زیاد پیش آمده که کتابی را بعد از خواندن 30-20 صفحه اول کنار بگذارم. قبلا از این کار عذاب وجدان میگرفتم اما الان میگویم: «خب این کتاب من را جذب نکرد. مجبور نیستم تا تهش بروم». با این همه فکر میکنم اگر آدم فرصت پیدا کند و همت کند که یک رمان خوب را بخواند، آخرش احساس خیلی بهتری خواهدداشت. برای من که اینطور است؛ کافی است توانایی و قدرت خواندن یک رمان، مخصوصا حجیم، را داشتهباشی؛ حسش با سریال دیدن که هرکسی از پسش برمیآید، خیلی متفاوت است. من هر روز با توجه به فرصتم، حتما چند صفحهای کتاب میخوانم، سریالبین هستم اما نه هرچیزی که به دستم برسد، قبلش کلی تحقیق میکنم و سراغ سریالهایی میروم که با روحیاتم سازگار باشند. آخرین رمانی که خواندهام، «مرگ و پنگوئن» نوشته «آندری کورکف» و آخرین سریالهای خوبی که دیدهام، «سرگذشت ندیمه» و «چیزهای عجیبتر» بودهاند.
رمان و سریال؛ هرکدام چه امتیازاتی نسبت به یکدیگر دارند؟
این مناظرهای است بین یک طرفدار رمان و یک هوادار سریال؛ مقایسهای ارزشی در کار نیست. ما فقط در طرفداری از موضعمان، دلایلی را نوشتهایم که فکر میکردیم ممکن است برای دیگران هم جالب و خواندنی باشد. قرار هم نیست در انتها نتیجهگیری کنیم که بالاخره رمان بخوانیم یا سریال ببینیم؛ چون هرکدام از اینها دوستداران خودشان را دارند و اصلا منافاتی با یکدیگر ندارند. خب پس چرا مناظره کردیم؟ برای اینکه یادمان بیاید چقدر دیدن و خواندن و شنیدن - به هر طریقی- لذتبخش است، همین. راستی خیالتان راحت، در این مناظره عدالت هم کاملا رعایت شدهاست؛ هرکدام از دوطرف، برای بیان دفاعیات شان بهطور مساوی 500 کلمه در اختیار داشتهاند.
معلومه که رمان!
الهه توانا
من در مقام مخاطب در رمان فعالتر هستم؛ چون سروکارم فقط با کلمه است و اجازه تخیل و تصور دارم. مخاطب سریال اما منفعلتر است؛ به این دلیل که در سریال صدا، تصویر، موسیقی و بهطور کلی همهچیز از پیش فراهم شدهاست و چندان به مشارکت بیننده وابسته نیست. درنهایت البته هر دو قصه هستند؛ اما سریال، قصهای است که کارگردان برای روایت آن، دید و سلیقه خودش را وارد میکند و اوست که تصمیم میگیرد شخصیتهای قصه چه شکلوشمایلی داشتهباشند. درحالیکه رمان به خواننده، اجازه و قدرت آفرینش میدهد؛ خطوط کلی و کلیدهای شناخت شخصیتها را ترسیم میکند و بعد از آن دیگر همه چیز برعهده خواننده است. رمانخوانها غیر از این لذت خلق، از لذت کشف دنیای کاغذی دیگران هم بهرهمند میشوند؛ اگر اهل ادبیات باشید حتما بارها موقع حرف زدن از شخصیتهای داستانی محبوبتان با دوستانتان، شگفتزده شدهاید؛ ایگنیشسِ[1] چاق فیلسوفمآب شما امکان ندارد شبیه مال دوستتان باشد. قصه اگر نقاشی باشد، رمان، طرحی کامل ولی بیرنگ است و سریال، تابلویی تمام و کمال؛ من شخصا رنگآمیزی را به تماشای تابلوی نقاشی ترجیح میدهم.
این بیشکلی در دنیای رمان، غیر از ایجاد فضایی برای پرواز قدرت تخیل و تجسم، کارکرد آزادیبخشی هم دارد؛ آزادیِ درک و آزادی همذات پنداری. وقتی راوی داستان یا قهرمان قصه جسمیت پیدا میکند، این آزادی از مخاطب گرفته میشود. چطور؟ من بازیگر سریال را میشناسم، قبلا او را دیدهام و حتی تصوری از او در ذهنم شکل گرفتهاست؛ او نمیتواند صددرصد «سارا»ی قصه باشد چون قبلا لوسی و ماری و الیزابت بودهاست، قبل از همه اینها هم شخصیتِ خودش بهعنوان بازیگر را دارد. من حتی میتوانم به این موضوع آگاه نباشم ولی بههرحال آزادیام در درک و همذاتپنداری با «سارا» گرفته شدهاست. این موضوع برای من کمی جنبه روانکاوانه دارد؛ من از چهره فلان بازیگر خوشم نمیآید، صدایش من را یاد کسی میاندازد، حرکات دستها و حالت چهرهاش هرقدر هم در خدمت نقش باشد، باز از وجهی شخصی برخوردار است؛ ترجیح من این است که کسی در روح شخصیتهای داستانها حلول نکند و اجازه بدهد من با تمامیت آنها، بدون تأثیرپذیری از هیچ عامل دیگری، همراه شوم.
من معتقدم درونیات، احساسات و افکار جز در قالب کلمات نمیتوانند بیان شوند و بهشدت باور دارم همه اینها در سریال، حرام میشوند و هدر میروند؛ به این دلیل که در مدیومهای تصویری اگر چیزی (حسی، فکری، کلامی) قابل تبدیل به تصویر نباشد، حذف میشود. من در رمان میتوانم بی هیچ محدودیت و مانعی به عمیقترین وجوه انسانی دسترسی داشتهباشم. کندوکاش در روحیات و خلقیات و سفر به ذهن دیگران بهوسیله کلمات، ممکنتر و شگفتانگیزتر است.
[1] شخصیت اصلی رمان اتحادیه ابلهان، نوشته جان کندی تول
سریال بینی، نسخه زندگی امروز است
سیدمصطفی صابری
این که با چه انگیزه ای سمت رمان و سریال می رویم مهم است. بسیاری از ما سمت کتاب داستانی و غیر داستانی و فیلم و سریال می رویم نه فقط برای این که سرگرم شویم. اگر انگیزه کسی از رمان خواندن و فیلم و سریال دیدن هم یادگیری و هم سرگرمی باشد، پیشنهاد دادن به او، هم سخت می شود هم آسان. به چنین کسی راحت می شود پیشنهاد داد چون انتظارش پائین است و تنوع آثار سرگرم کننده هم زیاد. و پیشنهاد دادن سخت است چون اگر سرگرم نشود اما چیزهای جالبی یاد بگیرد از آن تجربه پشیمان نمی شود اما وقتی انگیزه فقط سرگرمی باشد و این انگیزه محقق نشود احتمال پشیمانی زیاد است. خلاصه این که اگر انگیزه یک نفر تجربه جهانی متفاوت از زندگی خودش و درگیر شدن ذهنش با چالش های رفتاری شخصیت ها باشد، شاید وقت و هزینه خواندن رمانی مثل «جنگ و صلح» را نداشته باشد اما بتواند سریال شش قسمتی اش را ببیند. پس همین که در سریال دیدن هم دنبال یادگیری باشیم بخشی از ماجرا حل می شود. فراموش نکنید سریال بینی، حتی سریال های خوب را با کتاب خوانی مقایسه نمی کنیم و صرفاً از تقابل سریال خوب با رمان می گوییم.
فراتر از نکته قبل، زمان و مکان و حس و حال آدم ها هم نکته مهمی است. برای آدمی که 12 ساعت سر کار بوده، کلی چالش روحی و روانی را از سر گذرانده و تازه نصفهشب یک ساعت فرصت خلوت دارد با آن حجم از خستگی، مطالعه رمان می تواند تجربه سختی باشد، اما سریال چون با زبان صدا و تصویر است تجربه دل انگیزتری است. اگر قرار باشد کتاب نخوانیم چون خسته ایم و بنشینیم پای برنامه های گفت وگو محور تلویزیون تا مجری سئوالات تکراری از سلبریتی بپرسد، یک سریال خوب (به معنای سرگرم کننده و پرمحتوا، نه به معنای صرفاً سرگرم کننده) اتفاق بهتری است. هر چند خیلی از شاهکارهای دنیای ادبیات قابلیت تبدیل شدن به فیلم و سریال را ندارند اما سریال های امروزی هم بستر داستان های تازه ای است که در غالب رمان نمی شد آن ها را تجربه کرد.
گفتنی درباره مزایای سریال دیدن زیاد است که در حوصله این مطلب نیست اما به عنوان نکته نهایی باید از دوبله خوب و با کیفیت سریال های روز جهان توسط شبکه نمایش خانگی و بسترهای قانونی پخش آنلاین در فضای مجازی هم بگویم. یکی از چالش های قدیمی ما با سریال تماشای نسخه های بی کیفیت با زیرنویس های ضعیف بود که بعضاً به دلایلی مناسب تماشای گروهی هم نبود اما امروزه سریال ها با دوبله خوب، قیمت مناسب و ممیزی که امکان تماشای خانوادگی اثر را فراهم می کند عرضه می شود؛ در حالی که هنوز دردسرهای پیدا کردن ترجمه مناسب برای رمان ها وجود دارد.