تعداد بازدید : 37
حدیث روز
حضرت علی(ع): خداوند روزه را واجب کرد تا به وسیله آن اخلاص خلق را بیازماید.نهج البلاغه
ذکر روز شنبه
صد مرتبه «یا رب العالمین»
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سوره الرحمن (5)
تعداد بازدید : 47
همه در چهارچوبی رشد می کنند که خدا مقدور کرده
«الشمس و القمر بحسبان» کلمه «حسبان» مصدر و به معنای حساب کردن است و کلمه «الشمس» مبتدا و کلمه «قمر» عطف است بر آن... و تقدیر کلام چنین است: خورشید و ماه با حسابی از خدای تعالی در حرکت اند، یعنی در مسیری و به نحوی حرکت می کنند که خدای تعالی برای آن دو تقدیر فرموده. «و النجم و الشجر یسجدان» می گویند مراد از «نجم» هر روییدنی است که از زمین سر بر می آورد و ساقه ندارد، و کلمه «شجر» به معنای روییدنی هایی است که ساقه دارند... و اما این که فرمود: گیاه و درخت برای خدا سجده می کنند، منظور از سجده، خضوع و انقیاد این دو موجود است، برای امر خدا. که به امر او از زمین سر بر می آورند و به امر او نشو و نما می کنند، آن هم (به قول بعضی ها) در چهارچوبی نشو و نما می کنند که خدا برایشان مقدر کرده است. و از این دقیق این که نجم و شجر رگ و ریشه خود را برای جذب مواد عنصری زمین و تغذی با آن در جوف زمین می دوانند و همین خود سجده آن هاست. برای این که با این عمل خود خدا را سجده و با سقوط در زمین اظهار حاجت به همان مبدأیی می کنند که حاجت شان را بر می آورد و او در حقیقت خدایی است که تربیت شان می کند.
تفسیر المیزان
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
حکایت
تعداد بازدید : 50
در مذمت سخن چینی
شخصی به صوفی ای گفت: «آیا می دانی فلانی پشت سرت چه گفت؟» صوفی پاسخ داد: «نمی دانم. اما تو هم چیزی نگو چون کسی که پیغام دشمن را بیاورد، از دشمن بدتر است.»
میان دو کس جنگ چون آتش است
سخن چین بدبخت هیزم کش است
برگرفته از بوستان سعدی
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
بریده کتاب
تعداد بازدید : 57
سن که بالا می رود...
در بیست و یک سالگی روز ها با شجاعت همراه نیستند، بلکه پر از بزدلی های کوچک و ترس های بی پایه اند و آدم زود لطمه می خورد، زخمی می شود و با شنیدن نخستین واژه های نیش دار از پا در می آید. امروز در جوشن [سپر] میان سالی نیش های کوچک روزانه به سبکی پوست را لمس می کنند و به زودی فراموش می شوند، اما در آن سن، یک حرف نسنجیده باقی می ماند و به زخمی سوزنده تبدیل می شود و یک نگاه، نگاهی به پشت سر، ابدی به نظر می رسد.
برگرفته از «ربه کا»
اثر دافنه دوموریه
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
اندکی صبر
تعداد بازدید : 44
دلم...
نویسنده : مرتضی حاجی آقاجانی
خرامان خرامان
قدم برمی دارم
در کوچه پس کوچه های
دلم
تا نکند، یادی از تو...
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 147
سه نقطه
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
خودمونی
تعداد بازدید : 48
سیل مهربانی در شب بارانی
نویسنده : علیرضا کاردار | روزنامه نگار
دست بر قضا دوشنبه شبی که سیل نصفه و نیمهای در مشهد راه افتاد، وسط خیابان در سیل ماندم. گویا به قول معروف خیریتی بود تا از نزدیک صحنه هایی ببینم که ممکن بود حتی در خواب شب هم نبینم.
همان کسانی که در وقت عادی در اتوبوس و مترو حاضر نبودند صندلی شان را به کسی بدهند یا ذرهای در تاکسی جمع و جورتر بنشینند، آن شب با کمال میل جایشان را به کسانی می دادند که خیس بودند و حتی در قسمت جلوی اتوبوس، بانوان نشسته و آقایان عقبنشینی کرده بودند. راننده اتوبوسی که قبلا دو قدم آن طرفتر از ایستگاه در را باز نمیکرد تا کسی سوار شود، جلوی هر مسافری میایستاد و طوری در ایستگاه نگه میداشت که مردم با کمترین خیس شدن سوار و پیاده شوند.
راننده خودرویی که تا دیروز به احدی راه نمیداد و با نهایت سرعت میراند، الان با حوصله صبر میکرد تا خودروی جلویی مسافرش را سوار کند و آهسته میراند تا آب به عابران پیاده نپاشد. مردمی که تا دیروز با فاصله از کنار هم رد میشدند یا هنگام نشستن در ایستگاه خودشان را جمع میکردند تا نزدیک کسی نباشند، آن شب همه زیر یک سرپناه ایستاده بودند و به بقیه میگفتند جمعتر بایستند تا همه جا شوند. جوانانی که صبح حاضر نبودند با تلفنشان برای پیرمردی شماره بگیرند، حالا خودشان برای بقیه خیس شدههای زیر سایهبان، تاکسی آنلاین میگرفتند و هرکه خشک بود برای کسی که دست اش خیس بود، دکمههای گوشیاش را میفشرد!
زن و شوهری که قبل بارندگی با هم حرف نمی زدند، اکنون مرد چتر را روی سر همسرش گرفته بود و با خنده میدویدند تا کمتر خیس شوند. پسری که احتمالا مدت ها بود به پدرش زنگ نزده بود، در آن شب بارانی چند بار با او تماس گرفت تا ببیند کجاست که با ماشین دنبالش برود. نانوایی که برای نان بهزور کیسه پلاستیکی میداد، دم در ایستاده بود و مردم را به داخل دعوت میکرد و به رهگذران پلاستیک میداد تا روی سرشان بگیرند. مغازهداری که جلوی مشتریان زیرآب همکارش را میزد، آن شب به همکارش کمک میکرد اجناسش را جمع کند تا زیر آب نماند.
شب عجیبی بود. همه در حالی که آب از سر و بدنشان میچکید، میخندیدند. حتی آن پیرزنی که نگران بود درِ زیرزمین اش باز مانده است و آن جا را آب برخواهد داشت، یا مردی که نگران ایزوگام کهنه سقف خانهاش بود. آن شب همه عوض شده بودند. حتما تاثیر بارش رحمت خداوند بر سرمان بود. باران بهانه بود، کاش حال خوش آن شب برای همیشه با ما میماند. کاش وقتی میتوانیم اینقدر خوب باشیم، قدر خودمان و حال خوبمان را بیشتر بدانیم و در دیگر شب و روزهای تر و خشک سال هم خوب بمانیم. هرچند متاسفانه در باران سیلآسای بعدی دیگر خبری از این مهربانیها نبود...
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 71
تاپخند
* من هنوز به امید این که یه پیرمرد پولدار یکهو تو خیابون قلب اش بگیره و من بهش قرص هاش رو بدم و اونم منو به فرزندخوندگی قبول کنه، دارم زندگی میکنم!
* درست لحظهای که همه ظرف ها رو میشوری و میگی آخیش تموم شد، ناگهان میبینی یک قابلمه از رو گاز داره برات دست تکون میده!
* اگر استقلال و پرسپولیس تو آسیا به همدیگه خوردن دیگه باید آبی و قرمز رو کنار بذاریم و واسه هر دو تیم آرزوی شکست کنیم!
* یک موتور سیکلت وسپا داشتم، یه روز با رفیق ام خواستیم ببینیم صفر تا صدش چند ثانیه است... از ظهر تا عصر توی اتوبان گاز دادیم، آخر 100 تا نرفت... صفر تا صدش بینهایت بود!
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 121
دنیا به روایت تصویر
یاهو| لحظه برخورد توپ با صورت بازیکن هاکی، دانمارک
رویترز| آزمایش خودروی خودران (بدون راننده) با ماکت حیوانات، چین
بارکرافت| برف بازی خرس قطبی، کانادا
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 36
پند نیکان
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 131
دور دنیا
آب خوش شانسی آور!
آدیتی سنترال- دو زن سنگاپوری به تازگی از مردی که به آن ها یک شیشه کوچک آب را به قیمت 1000 دلار فروخته و ادعا کرده است که با خوردن این آب، برای همیشه خوش شانس خواهند شد، شکایت کرده اند. خوردن این آب نه تنها برای دو خواهر خوش شانسی به همراه نداشت که باعث مشکلات گوارشی شدیدی شد که آن دو را تا پای مرگ بر اثر مسمومیت شدید هم رساند.
عروسکی که موهایش رشد می کند
دیلی میل- «اوکیکی» نام عروسک وحشتناک ژاپنی است که در یک معبد در این کشور نگهداری می شود. این عروسک علاوه بر چهره ترسناک، موهایی دارد که رشد می کنند و مردم افسانه های دلهره آوری را درباره آن می گویند. به گفته بسیاری روح یک دختر بچه سه ساله که صاحب اصلی این عروسک بوده، در بدن او نفوذ کرده است و باعث رشد موهایش می شود.
کاکتوس خزنده
آدیتی سنترال- «شیطان خزنده» نام گونه ای نادر از کاکتوس است که بر خلاف دیگر گونه های کاکتوس، به سمت آسمان رشد نمی کند بلکه روی زمین خمیده می شودکه به او این امکان را می دهد در طول بیابان روی زمین حرکت کند و خودش را به مکانی برساند که برای زنده ماندنش مناسب تر است! این گونه نادر تنها در شمال غربی صحرای مکزیک رشد می کند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 21
تفأل
چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت حقوق خدمت ما عرضه کرد بر کرمت
به نوک خامه رقم کردهای سلام مرا که کارخانه دوران مباد بی رقمت
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
از اون لحاظ
تعداد بازدید : 57
زمانه عجیبی بود
محمدعلی محمدپور | طنزپرداز
یکی از مسئولان آموزش و پرورش درباره روند تعطیلی مدارس در ماه پیش رو گفته است: اگر دانشآموزان کار خاصی ندارند، میتوانند با صلاحدید مدیران مدارس در مدرسه حضور نیابند. واقعا خیلی دانشآموز بودن آسان شده است. زمان ما کجا از این چیزها بود؟ کلا زمان ما صلاح این بود که حضور داشته باشیم. طرح دیگری هم که به تازگی مسئولان میخواهند تصویب کنند، تعطیلی 14 روزه در زمستان است. یعنی زمستان که همین جوریاش به خاطر آلودگی و دمای زیر صفر (که یک موقع پوست دانشآموزان خراب نشود) و دو سانتی متر برف تعطیل میکردند، باز هم میخواهند تعطیل کنند؟ (قشنگ معلوم است با غیظ میگویم؟!) ای نسل سوخته ما!
زمان ما نهایت لطفی که به ما میکردند این بود که زنگ آخر مدرسه میگفتند هر کس دست به سینه بنشیند میگذاریم پنج دقیقه زودتر برود. بعد این جوری بود که ما یک ربع مثل سنگ مرمر صاف مینشستیم تا آخرش معلممان اگر کتک آن روزمان را زده بود و کاری با ما نداشت، میگذاشت پنج دقیقه زودتر برویم. تازه آن هم با هزار منت که: «یواش برو، اگه جیکت دربیاد میندازیمت تو سیاهچال تا صبح صدای غیرانسانی بدی!» بعد تا ما پاورچین پاورچین میرفتیم میرسیدیم در مدرسه زنگ خورده بود و همه زودتر از ما میریختند توی خیابان.
شما ببینید الان فصل امتحانات و کارنامه و از این چیزها هم هست. الان بچه کارنامهاش را میآورد برای پدر و مادرش میگوید عالی شدم، پدر و مادرش هم میگوید خیلی هم عالی که عالی شدی. حالا اگر عالی هم نشده باشد سریع روان شناس میآورند روی سر بچه که واقعا چه کنیم بچه افسرده نشود و جلسه میگذارند آیا پلی استیشن جدیدی را که برایش گرفتهاند ، باید ارتقا بدهند یا خیر؟ خب ببینید زمان ما این طوری بود که وقتی با کارنامه میآمدیم خانه، بابایمان تازه میپرسید: «اوه پسر تو مگر مدرسه میری؟ چه زود بزرگ شدی» و تازه پی میبرد کلاس چندم هستیم. بعد که میگفتیم قول داده بودید دستگاه میکرو بخرید، میگفتند: «تو دیگه واسه خودت مردی شدی، دست بردار از این چیزها» کارنامه را به مامانمان هم که نشان میدادیم، به ازای هر بیستی که نگرفته بودیم سرکوفت پسر همسایه را میخوردیم. حالا عجیبیاش این بود که پسر همسایه ما کلا غیر از درس پرورشی همه را تجدید میشد و ما آخرش نفهمیدیم سرکوفت چی این آدم را باید بخوریم؟ واقعا زمانه عجیبی بود.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
نیم دقیقه ای
تعداد بازدید : 106
مکالمه خیلی کوتاه
همسر آقای اسمیت گوشی را برداشت،شماره ای را گرفت و شروع به صحبت کرد. بعد از نیم ساعت گوشی تلفن را گذاشت و خواست به آشپزخانه برود.
آقای اسمیت تعجب کرد و پرسید: «چطور شد که زودتر از دو ساعت تلفن رو قطع کردی؟!» خانم خندید و گفت: «شماره رو اشتباه گرفته بودم»!
ترجمه و تصویرسازی: فرنگیس یاقوتی، سعید مرادی
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 48
ما و شما
داستانک، ترسانک، سوتی، شعر، طرح، عکس و هر ایده بامزه و جالب خود را به پیامک 2000999 یا شماره 9018374184 در پیام رسان ایتا بفرستید.
* خطبه شعبانیه که در صفحه اول زندگی سلام روز چهارشنبه چاپ کرده بودین عالی بود. با تشکر.
علی کشته گر، درگز
* لطف کنید و پرونده ای درباره باورهای غلط و کنایه ها و اصطلاحات رایجی که به مقدسات ما توهین می کنه و حالیمون نیست، داشته باشید.
* کلمات خیلی از گلوله ها قوی ترن، حواست باشه به کی شلیک می کنی. محمد جواد سلیمی
* آقکمال؛ تا حالا شده در زندگیت سوتی بدی؟ اگه میشه یکی از این سوتی های باحال رو برای ما تعریف کن!
آق کمال: والا زندگی مو که همه اش سوتیه! چشم، یادم بیه براتان تعریف مکنم.
* حکایت با عنوان ماست مختارالسلطنه تکراری بود. قبلا یک بار دیگر در همین صفحه خوانده بودم!
* پشت هر «چی بگم» یه عالم حرفه که نمی تونی بگی یا نمی دونی چه جوری بگی... مسعود مجنونپور
* دختر عزیز من آیلار گرامی تر از جانم، تولدت مبارک جان بابا!
داوود سیستانی مقدم
* خانمی می گفت رفتم خانه پدر دیدم عکس های مادر مرحومم را به دیوار زده و تماشا می کند. رو به حیاط باغچه گفت آن گل رز قرمز مادرتان است! گفتم ببخشید، مادر ما همین جا بود، پیش شما ولی او را ندیدید!
* گاهی به بالا می روم، گاهی به پایین
معیار این بالا و پایین رفتنم چیست؟
وقتی که می آیی و چشمانت به من هست!
وقتی که می آیی و لبخندت به من نیست! علی اکبر یاقوتی
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.