صبر به اندازه مصیبت فرود می آید و هرکه به هنگام مصیبت دست اش را بر زانو زند، پاداشش از میان می رود.
حضرت علی(ع)، نهج البلاغه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
استاد فاطمی نیا در اهمیت حفظ آبروی مومن می فرمایند:
«اگر دین این چیزی بود که در کوچه خیابان میدیدیم، صرف نمیکرد امام حسین(ع) در راهش شهید شود. خدمت آیت ا... بهاءالدینی رسیدم. گفتم آقا راز مقام و رتبه «سید سکوت» چه بود؟ آقا دست بالا آورد و اشاره به دهان کرد. خدا شاهد است الان مردم خیلی دست کم گرفتهاند آبرو بردن را. ببینید خدا چند گناه را نمی بخشد: عمداً نماز نخواندن، به ناحق آدم کشتن، عقوق والدین و آبرو بردن. این گناهان این قدر نحس هستند که صاحبانشان گاهی موفق به توبه نمیشوند. پسر یکی از بزرگان علما که در زمان خودش استادالعلما بود، برای من تعریف می کرد، به پدرم گفتم پدر تو دریای علم هستی. اگر بنا باشد یک نصیحت به من بکنی چه میگویی؟ میگفت پدرم سرش را انداخت پایین. بعد سرش را بالا آورد و گفت: «آبروی کسی را نبر!» عزیز من اسلام میخواهد آبروی فرد حفظ شود. شما با این مشکل داری؟»
تبیان
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
روزی مردی ثروتمند سبدی بزرگ را پر از گردو کرد و وارد بازار دهکده شد. سبد را روی زمین گذاشت و به مردم گفت: «این سبد گردو را هدیه می دهم به مردم این دهکده، فقط در صف بایستید و هر کدام یک گردو بردارید. به اندازه تعداد اهالی، گردو در این سبد است و به همه میرسد.» مرد ثروتمند این را گفت و رفت.
مردم دهکده پشت سر هم به صف ایستادند و یکییکی از داخل سبد گردو برداشتند. پسربچه باهوشی هم در صف ایستاد. اما وقتی نوبت اش رسید، در کنار سبد ایستاد و نوبت اش را به نفر بعدی داد. به این ترتیب هرکسی یک گردو برمیداشت و پی کار خود میرفت. مردی که خیلی احساس زرنگی میکرد با خود گفت: «نوبت من که رسید دو تا گردو برمیدارم و فرار میکنم. در نتیجه به این پسر باهوش چیزی نمیرسد.» او چنین کرد و دو گردو برداشت و در لابهلای جمعیت گم شد.
سرانجام وقتی همه گردوهای شان را گرفتند و رفتند، پسرک با لبخند سبد را از روی زمین برداشت و بر دوش خود گذاشت و گفت: «من از همان اول گردو نمیخواستم. این سبد ارزشی بسیار بیشتر از همه گردوها دارد.» این را گفت و با خوشحالی راهی منزل خود شد.
یکی بود
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
بارها بُریدم
بارها باریدم اما؛
نه دریایی میان دست هایت جوشید
تا تب دلتنگی ام را فرونشاند
و نه اثری از یادم را
در خطوط کف دستهایت یافتم!
شفیقه طهماسبی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سلام. از تمام شما ۸۵۰۹ مخاطبی که با فرستادن پیامک پاسخ، باعث رونق این مسابقه بودین سپاسگزاریم.
برای معرفی بزرگان خفن استریپ، شماره همه شرکت کنندگان رو به ترتیب تعداد پیامک، در وب سایت 1sargarmi.ir معرفی کردیم تا:
۱) بزرگان خفن استریپ روکه تعداد پیامک ارسالی شون کمی کمتر از ۲۲۰ بوده بشناسین.
۲) هریک از شما در جریان تعداد پیامک ارسالی تون باشین.
به امید دیدار با سرگرمی سالم جدید.فعلا!
بعضی بزرگان خفن استریپ با بیش از ۲۲۰ پیامک:
خفن استریپ عزیز، از این که طی این چند سال لحظات نشاط آوری برای من و دیگر علاقه مندان رقم زدی ازت ممنونم امیدوارم به زودی زود برگردی.
سید کاظم شریعتی ، مشهد
درود و سپاس از همگی شما به ویژه آقای رنجبر. امیدوارم سال آینده هم دوستدارانتون رو فراموش نکنین و با یک سرگرمی تازه همگی ما رو شگفت زده کنین. خیلی خوبین.
بابک وحید شهیدی
سلام به دوستان وهمشهریان علاقه مند به روزنامه اصیل خراسان.سالها بودکه جای خالی یک سرگرمی خوب و دلچسب در روزنامه احساس می شد و خفن استریپ به خوبی توانست این مشکل رابرطرف کند. دست مریزاد.
هاشم باغیاری
۱۵ برنده خفن استریپ در مسابقات اخیر :
* برنده مسابقه ۱۸۷ تا ۱۸۹:
۸۶۱...۰۹۳۹۱
* برنده مسابقه ۱۹۰ تا ۱۹۲:
۷۳۵...۰۹۱۵۱
سید علیرضا نقوی زاده
* برنده مسابقه ۱۹۳ تا ۱۹۵:
۳۵۰...۰۹۱۵۵
ابوالفضل بقایی فرد
* برنده مسابقه ۱۹۶ تا ۱۹۸:
۷۶۸...۰۹۱۵۱
* برنده مسابقه ۱۹۹ تا ۲۰۱:
۳۷۳...۰۹۱۵۱
مجتبی پردل
* برنده مسابقه ۲۰۲ تا ۲۰۴:
۱۸۷...۰۹۱۵۹
مصطفی نادروردی
* برنده مسابقه ۲۰۵ تا ۲۰۷:
566...09155
مسعود ادیب
* برنده مسابقه ۲۰۸ تا ۲۱۰:
۱۵۹...۰۹۱۵۳
هاشم باغیاری
* برنده مسابقه ۲۱۱ تا ۲۱۳:
۷۷۶...۰۹۱۵۵
رویا کیهانی
* برنده مسابقه ۲۱۴ تا ۲۱۶:
۶۷۰...۰۹۳۹۰
* برنده مسابقه ۲۱۷ تا۲۱۹:
۷۱۴...۰۹۱۵۵
قاسمی
* برنده مسابقه ۲۲۰ تا ۲۲۲:
۸۳۰...۰۹۱۵۱
نسرین سادات حسن زاده
* برنده مسابقه ۲۲۳ تا ۲۲۵:
۶۵۶...۰۹۱۵۳
سید مهدی حسینیان
* برنده مسابقه ۲۲۶ تا ۲۲۸:
۹۷۹...۰۹۱۵۳
ابراهیم جمیلی
* برنده مسابقه ۲۲۹ تا ۲۳۱:
۵۶۸...۰۹۱۴۴
حسین رشیدنژاد
برای تمام برندگان از خط ۳۰۰۰۷۲۲۵۲ پیامکی ارسال شده است.
جایزه نقدی ۵۰هزار تومانی در سال جدید برای این عزیزان واریز خواهدشد.
برندگان باید شماره ۱۶رقمی کارت بانکی شان را به همراه نام و نام خانوادگی شان از همان خطی که با آن برنده شده اند پیامک کنند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
با شروع سال جدید، با اولین سری پرونده های مجهول، سری به یکی از شگفت آورترین و عجیب ترین اتفاقات قرن اخیر می زنیم. اتفاق عجیبی که بعد از سال ها دوباره در گوشه ای دیگر از جهان تکرار و باعث تعجب همگان شده است.
73 سال پیش در ایالت کلورادوی آمریکا، یک مزرعه دار چند مرغش را در یک روز سر برید اما ماجرا وقتی عجیب شد که یکی از مرغ های بدون سر، بدون هیچ مشکلی دوباره به زندگی اش ادامه داد و 18 ماه زنده ماند! سپتامبر 1945 برای این خانواده کشاورز آمریکایی یک روز تاریخی بود چرا که هنوز هم با گذشت ده ها سال، نوه های آن خانواده هم به خاطر این اتفاق مشهورند. مایک، مرغ بخت برگشته بعد از این که سرش را از دست داد، با آب و غذای مایعی که صاحب اش با قطره چکان به او می داد تغذیه می شد. او همچنین برای این که مرغ بتواند نفس بکشد، خلط را از گلوی حیوان خارج می کرد. صاحب مایک با نمایش حیوان بدون سرش در سیرک ها حسابی پول دار شده بود اما یک شب بعد از اجرا فراموش کرد تا خلط گلوی حیوان را خالی کند و بالاخره مرغ بدون سر بعد از 18 ماه به دلیل خفگی، جان داد.
حالا درست 73 سال بعد از این ماجرای عجیب، مرغ سر بریده دیگری در استان راچابوری در مرکز تایلند، یک هفته است که بدون سر زندگی می کند و از طریق سرنگ تغذیه می شود. مشخص نیست که چه کسی سر این مرغ را بریده است اما یک دام پزشک بریده شدن سر این مرغ و زنده ماندنش را تایید کرده است. هر چند بسیاری از اهالی با کشته شدن او و زجر نکشیدن حیوان موافق هستند اما برای تحقیقات بیشتر قرار است این مرغ تا هر زمان که می تواند زنده بماند. هر چند راز این اتفاق هنوز هم مجهول باقی مانده است اما دانشمندان می گویند علت این اتفاق احتمالا محل مغز مرغ است که در پشت چشم ها قرار دارد. آن ها تایید کرده اند که اگر سر مرغ را به گونه ای ببرید که مغزش سالم باقی بماند، ارتباط مغز با بقیه بدن قطع می شود، اما برای مدت کوتاهی اعصاب نخاعی همچنان از تهمانده اکسیژن استفاده میکنند. وقتی این اتفاق میافتد معمولا مرغ روی زمین دراز میشود، اما در موارد نادری نورونها برنامه دویدن را در جسم بیسر اجرا میکنند. بنابراین اگر حیوان بتواند تغذیه کند، بدون سر هم می تواند زندگی کند!
آدیتی سنترال
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
24 سال به دنبال دختر گم شده
چاینا دیلی- داستان پدری که دخترش را بعد از 24 سال با تلاش فراوان پیدا کرد، در چین تبدیل به یک افسانه شده است! «ونگ مینگ پینگ» 24 سال پیش در حالی که با همسرش به خرید رفته بود، دخترش را گم کرد. دختر دو ساله او در عرض چند دقیقه ناپدید شد و تلاش او و پلیس برای پیدا کردنش بی فایده ماند. هرچند آن ها صاحب دختر دیگری شدند اما هرگز از تلاش برای پیدا کردن دختر گم شده ناامید نشدند. بعد از 20 سال جست و جوی بی وقفه پدر تصمیم گرفت تا راننده تاکسی در محل گم شدن دخترش بشود و با چسباندن عکس او و کمک گرفتن از مردم، دخترش را پیدا کند. او در طول دو سال رانندگی با 18 هزار نفر دیدار کرد تا این که تلاشش رسانه ای شد و با حضور در یک برنامه تلویزیونی از مردم کمک خواست. در نهایت با شبیه سازی تصویر دختر در بزرگ سالی، دختری که صدها کیلومتر دورتر زندگی می کرد، اعلام کرد حاضر است آزمایش DNA را بدهد و سرانجام پدر بعد از 24 سال به دخترش رسید. دختر گم شده از بیان دلیل دوری اش امتناع کرده است و اعلام کرده می خواهد با خانواده اصلی اش زندگی کند.
زنی که مجبور است خودش را حبس کند!
آدیتی سنترال- جوانا مونوز 53 ساله، از13 سال قبل در قفسی که خودش سفارش داده، حبس شده است. او برای زنده ماندن هیچ راهی به جز حبس در این قفس و دور ماندن از همه آدم ها حتی عزیزانش ندارد! پس از تشخیص چندین بیماری نادر و عجیب و حساسیت های شیمیایی عجیب، پزشکان او را از هرگونه تماس فیزیکی حتی با اعضای خانواده اش منع کردند. او در معرض هوای تازه و بوی گیاهان هم نباید باشد. در نتیجه قفس شیشه ای 25 متری برای خودش سفارش داده و حالا 13 سال است که در آن حبس شده است و حتی دو فرزندش هم برای دیدار او، باید به صورت کامل ضد عفونی شوند و از ماسک استفاده کنند و حق هیچ گونه تماس فیزیکی با مادرشان را ندارند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* وقتی بچه بودم فکر می کردم پول بهترین چیز دنیاست. ولی الان که بزرگ شدم دیگه فکر نمی کنم، مطمئن ام!
* اگه با این سرعتی که نیمه اول فروردین می گذره، بقیه سال می گذشت، الان سال ۱۴۵۰ رو رد کرده بودیم!
* من تحقیق کردم که هر ایرانی سبک خاص خودش رو واسه جوجه درست کردن داره و معتقده بهترین اش همینه و بقیه حالی شون نیست!
* ببینید دوستان، شما وقتی پلکهاتون رو می بندید در واقع دارید به پشت پلک تون نگاه میکنید و در واقع چشم تون بسته نیست. امیدوارم از فکر کردن به این قضیه شب خواب نداشته باشید!
* بعد از دعوا، اون که کنترل مناطق هال و آشپزخونه رو به دست بگیره، برده!
* سوپری محلمون می گفت مراقب خودت باش این وقت شب میایی بیرون. گفتم چطوری مراقب باشم؟ گفت کلا این موقع ها نیا بیرون! تا حالا تو زندگی ام هیچ کس این جوری برام ابراز نگرانی نکرده بود!
* سخت تر از کار کردن تو معدن، کنار اومدن با خودته!
* میگن تو پیام رسان داخلی وقتی زن و شوهر با هم چت می کنن یک دفعه حمیده خیرآبادی ظاهر میشه و میگه «خُبه خُبه... زن و شوهر خوب با هم خلوت کردینا»!
* لااقل وقتی استوری می ذارین و با آهنگ می خونین، قبل اش آهنگ رو حفظ کنین!
* آهنگ جام جهانی رو بدین احسان علیخانی بخونه. حالا درسته صدا نداره، ولی بغض اش باب بازی ایران و اسپانیاست!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شین هوا | مسابقات کشتی کودکان، چین
تلگراف| بره های شگفت زده از برف، شمال انگلستان
یاهو| ریختن هزاران اردک پلاستیکی در رودخانه برای برگزاری جشنواره مسابقه اردکها، انگلستان
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آقا چشم تان روز بد نبینه، ای تعطیلیا چی به ما گذشت! درست بعد از آخرین مطلبی که بری روزنامه نوشتُم، زندگی ما گفت «بیگیر که آمدُم»! همیشه همی جوره، درست همو وقتی که اوضاع مالی خِرابه، همه کائنات دست به دست هم مِدن تا خراب ترش کنن! عیدی هامان که هنوز نرسیده بود، حقوق مان هم که همو دو روز اول تموم رفت. در عوض، شب رفتُم خانه و کاملیا خانم گفت شارژ اینترنت هم تموم رفته. اِنا حالا خوب رفت! او ره که شارژ کردُم، دیدم آبگرمکن دره پِت پِت مکنه. تا درشه وا کردُم فِسی کرد و خاموش رفت و روشن نشد. شب عید زنگ زدُم به مصیبت تعمیرکار آشنامان ره از دم عوارضی جاده کشوندُم بیاد آبگرمکنه درست کنه. بماند که چقدر سلفیدُم و یارو هم سه برابر قیمت گفت و عیدی خودش و کل خاندانش ره هم ازم گیریفت. شب سوار ماشین رفتِم که برِم خرید هفت سین بکنِم، دیدُم چراغ روغنش روشن رفت. اول تحویلش نگرفتُم ولی دیدُم ایَم قوز بالای قوز مِره. بردُم تعمیرگاه، 300 تومن هم تو موتور او گیر کرده بود، با عیدی بچه های تعمیرکار. عیال که اعصابش خرد رفته بود نصف فهرست خرید ره حذف کرد تا بودجه مان به بقیه اش برسه. تو فروشگاه بودم که تلفنُم زنگ خورد. باجناق عزیزُم بود که بعد از تبریک پیشاپیش نوروز، خوش خبری داد که فردا میان مشهد خانه ما! کارد مزدی خونُم در نمی آمد ولی چون عیال از دیدن آبجیش خوشحال رفته بود، چیزی نگفتُم و فقط یواشکی کارت پس اندازمانه دادُم دستش تا نفهمه دارُم به اونا ناخونک مزنُم.
خلاصه خرید کردم و تو بارونا برگشتِم خانه، دیدُم بیا و درستش کن، سقف نم زده اندازه کله فیل! هرچی خواستُم به روی خودم نیارُم، دیدُم نِمشه. خانه خُسره و اگه خراب بره رو کله مان بیشتر از ای که درد داره، حرف داره! شبانه در به در دنبال ایزوگام کار شرکت گشتُم که خوشبختانه ای یکی مسافرت نبود و قیمت ها هم اضافه نشده بود و عیدی هم نِمخواست، ولی بدبختانه گفت از پارسال یَگ مقداری حسابش مانده که همونجی نقدی ازم گیریفت و تسویه کرد!
به هر مصیبتی بود از ای خان هم عبور کردم و فرداش داشتِم حاضر مرفتِم که برِم طبقه پایین پیش خانواده عیال و سر سفره بیشینِم که دیدُم بوی سوختنی میه. هراسون ای بر و او بر رفتُم که دیدُم دقیقا همی ره کم داشتِم. گلاب به روتان، یخچال مان هم دود شد و رفت هوا! کلا آخر ماها همی جوره، مخصوصا آخر ماهی که آخر سال هم هست! ایم از ای.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* آقکمال؛ جناب عالی سیزده رو کجا به در کردی؟!
آق کمال: دلتان نخواسته باشه، کنار بخاری خانه مان!
* قرار بود در سال جدید فونت را تغییر بدین. این که باز همان آش و همان کاسه است؟
* این حقیر در جادههای بینشهری صحنههایی از پرتکردن سبزههای نوروز از پنجرههای خودرو مشاهدهکردم. آیا اینگونه کارها خلاف قانون و ادب و عرف جامعه نیست؟!
* چرا برای مردم عادی، فرهنگی جا افتاده که متأسفانه فقط در ایام نوروز آجیل و شیرینی و میوه در مهمانی ها استفاده می شود؟
* بدین وسیله از آسمون تقاضا میشه بارون بهاریش رو همچنان بر ما بباره. با سپاس فراوان از لطف همیشگی و بی دریغ شما! ما هم قول میدیم به نیازمندها کمک کنیم، کمتر همدیگر رو ریشخند کنیم، رحم داشته باشیم، محیط زیست رو آلوده نکنیم، حق الناس رو رعایت کنیم، دیگرآزاری نکنیم و...!
* زندگی سلام خسته نباشی امیدوارم بهتون خوش گذشته باشه و از برکات ماه رجب بهره مند بشید.
* تولد دخترم 5 اردیبهشت است. خیلی دوست اش دارم. امسال بعد از 13 سال دیدمش و از نزدیک می بوسم اش و در آغوشم می گیرمش. بهاره جون تولدت مبارک. مامان
* درسته انسان ممکن الخطاست؛ اما شما «تکل از پشت» نزن دیگه. مسعود مجنونپور
* پاسخ آزمون هوش «تاب» بود که برای خوردن میخری ولی نمی تونی بخوریش. قاشق و چنگال رو که برای خوردن نمی خریم، برای غذاخوردن می خریم!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.