خبرگزاری مهر- حضور خانوادگی و از همه سنین در راهپیمایی 22 بهمن
تلگراف- تام 50 سال است در این کارگاه با چوب هایی که آب به ساحل می آورد صنایع دستی تولید می کند. انگلستان
گتی ایمیج- در برف ماندن قطار، آلمان
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
حجتالاسلام رنجبر درباره احترام به پدر و مادر گفتهاند:
«اگر در جوراب یا کفشت یک سنگریزه باشد تو را از راه رفتن و حرکت باز میدارد. بعضی از چیزها ریز است اما انسان را از حرکت در راه خدا و به سمت خوبیها باز میدارد. یکی از آنها نامهربانی به پدر و مادر است، هرچند کم و حتی در حد گفتن یک «اُف» باشد. به همین خاطر در آیه 23 سوره اسراء آمده است: «به پدر و مادر خود اُف هم نگو!»
منبع: تارنمای سمت خدا
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
پسری از مادرش پرسید: «چگونه می توانم برای خودم زنی لایق پیدا کنم؟»
مادر پاسخ داد: «نگران پیدا کردن زن لایق نباش، روی مردی لایق شدن تمرکز کن. چون تا مرد لایقی نباشی قدر زن لایق را نخواهی دانست.»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
کچلی از حمام بیرون آمد و دید کلاهش را دزدیدهاند. داد و فریادی راه انداخت و کلاهش را از حمامی خواست. حمامی گفت: «من کلاه تو را ندیدهام و تو چنین چیزی به من نسپردهای. شاید اصلا کلاهی بر سر نداشتهای.» کچل گفت: «انصاف بده ای مسلمان! آیا این سر من از آن سرهاست که بشود بدون کلاه بیرونش آورد؟!»
کلیات عبید زاکانی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* مرد بزرگ یک طرفه قضاوت نمی کند.
کنفوسیوس
* هرکس فقیر و قانع باشد، ثروتمند است.
شکسپیر
* آن که پرنده نیست نباید بر پرتگاه ها آشیان بسازد. نیچه
* تحمل بالاترین جرئت و جسارت است.
پاستور
* برای بقای دوستی باید فضیلت و ارزش یکدیگر را بشناسند و به همدیگر به دیده احترام بنگرند.
ارسطو
* مادر هر عیبی، پریشانی است.
روسو
برگرفته از کتاب «رهنمون» اثر غلامحسین ذوالفقاری
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
دنیا
با تمام هیبتش
رو در روی من ایستاده است
کجاست مادرم
تا زیر چادرش
پنهان شوم...آساره عبدالهی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
می تونین زیر هر تصویر، یه کلمه معنادار با چاشنی شوخ طبعی بنویسین؟ خب ما این کارو کردیم براتون! فقط هر حرف الفبا رو به یه علامت رمز تبدیل کردیم. تا ساعت 23 به خط اختصاصی 300072252 سه کلمه رو پیامک کنین. جایزه نقدی به قید قرعه برای شماکه پاسخ صحیح سه مسابقه پیاپی رو دادین! پاسخ توی ستون «ما و شما»ی بعدی و اطلاعات بیشتر هم توی وب سایت 1sargarmi.ir هست.
انتقال پیام ها به سردبیر !
سلام. چند تا پیامک بخونین:
* ۷۴۷...۰۹۱۵۵: سلام، آفرین این دفعه ایده هاتون جالب بود. برعکس روز دوشنبه. آخه چرا آدم رو عصبانی می کنید؟! من یه عذرخواهی به شما بدهکارم، ولی دیگه از این کارا نکن! آفرین پسر خوب! حمید رضا زارعی
* ۵۶۸...۰۹۱۴۴: سلام خفن جون این روزا پیامک هایی که دلتنگ ازرفتن احتمالی تو هست رو زیاد می چاپی و دلمونو از نگرانی بردی! تازگی ها خیلی دلبری می کنی! متعاقباچندتا سوژه برات می فرستم تا از بی سوژگی لااقل تعطیل نکنی! تشکر. رشیدنژاد
* ۱۴۶...۰۹۳۷۰: خفن عزیز!بعضی گله می کنندکه این کلمه چه ربطی به تصویردارد! این ها فراموش می کنندکه این کلمه معنی دار با چاشنی شوخ طبعی همراه است! ضمنا مگه پیام های ما را با سردبیر درمیان نمیگذاری که ایشون ببینند چقدر دوستت داریم؟! پس چرا با این همه هوادار باید بری؟!
طراح: محمدمهدی رنجبر
تصویرساز: سعید مرادی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
رژیم گرفتن سختترین کار دنیاست. وقتی شما رژیم میگیرید طبق قوانین مورفی فعالیتهای دیگران برای نابود کردن رژیم تان شروع میشود. در اولین حرکت، هفتهای سه بار جشن عروسی دعوت میشوید. دانشمندان ثابت کردهاند که رژیم شما تاثیر مستقیمی روی باز کردن بخت دختران و پسران جوان فامیل دارد. برای همین میتوانید از این راه بیزینس و تجارت خاص خودتان را داشتهباشید. رژیم بگیرید و عروس و داماد به جامعه تحویل دهید. نکته دوم این است که قبل از رژیم باید یخچال خانه را متقاعد کنید که با شما همکاریهای لازم را داشته باشد. یخچالهای خانهها بعد از رژیم بهصورت مرموزی پر از خوراکیهای مهیج میشوند و تاکنون دسته یا گروهی مسئولیت این عملیات را بر عهده نگرفتهاند. نکته سوم درباره رژیمها، کنار آمدن با صفحات اینستاگرام است، آخرین باری که رژیم گرفتم، برنده یک سال اشتراک رایگان پیتزایی محله شدم، با ٨۰ کیلو وارد رژیم و با ۱۴۰ کیلو از آن خارج شدم.
نکته چهارم درباره رژیمها متقاعد کردن مادرها به آشپزی نکردن است. شاید بخندید و بگویید که این روزها مادرها هم آشپزی نمیکنند، اما گول این پوشش را نخورید. به محض رژیم گرفتن یک شعبه «به خانه برمی گردیم» در خانه شما مستقر میشود و آن ها علاوه بر آشپزی، انواع شیرینیپزی، کیک فوندانت، ژله تزریقی، فینگرفود و غذاهای تلگرامی فوری را هم یاد میگیرند. نکته پنجم درباره رژیم این است که دانشمندان قرص ورزش را اختراع کردهاند و بیحرف پیش، سال دیگر همین موقع به تولید انبوه میرسد. ظاهرا این بهترین اختراع بشر تا این لحظه است. برای همین شاید بهتر است پروژه رژیم گرفتن را یکسال عقب بیندازید.
نکته آخر ایناست که همین کسانی که شما با رژیم گرفتن زمینه ازدواجشان را فراهم کردید، در اولین پاگشای عید به صراحت از شما میپرسند چرا ازدواج نمیکنی؟ با رژیم نگرفتن اجازه این بی ادبیها را به آن ها ندهیم. شما شوخی شوخی رژیم میگیرید، آنها جدی جدی بهانه برای سرکوفت زدن دست مادرهایتان میدهند.
مهدیسا صفریخواه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
باز برین پشت سر پراید حرف بزنین!
* همه مون یک بار اسم خودمون رو تو گوگل سرچ کردیم که بفهمیم چه افتخارات ثبت شدهای داریم!
* این قدر از دقیقه به دقیقه سفرتون عکس می ذارید که یه لحظه فکر کردم باید دنگم رو بدم!
* پدرم پشت تلفن یه جوری با صدای بلند حرف می زنه که اگه طرف گوشی رو قطع کنه هم صداش رو می شنوه!
* والا از دو سالگی هر وقت خواستم کاری بکنم، گفتن زشته تو دیگه بزرگ شدی!
* من منتظر بارونم که بعدش ماشینم رو ببرم کارواش، بارون هم منتظره که من از کارواش بیام بعدش بباره... خلاصه هر دو منتظر همیم!
* کاش یکی پیدا می شد سرپرستی من رو به عهده می گرفت که مجبور نباشم واسه یک لقمه نون هر روز صبح بیام سر کار!
* یکی از سختترین لحظات زندگی هر عینکی موقع خریدن فریم جدیده!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مردی که کلیه همسرش را دزدید!
آدیتی سنترال- «ریتا سارکر» زن 28 ساله هندی به تازگی اعلام کرده همسرش کلیه او را از بدنش دزدیده است تا قرض های عقب افتاده اش را جور کند! او می گوید بعد از این که شوهرش تمام طلاهای او را برای خرج زندگی گرفته است، او را به یک کلینیک خصوصی برده و به بهانه عمل آپاندیس، یک کلیه او را خارج کرده و فروخته است. او بعد از سه سال تحمل دردهای شدید شکمی، توسط یکی از همسایه هایش به بیمارستان برده شد و پزشکان متوجه شدند که کلیه راست این زن، به روشی کاملا غیر حرفه ای از بدنش جدا شده است و درد شدید او هم به همین علت است. این زن هندی از همسرش به خاطر دزدی کلیه شکایت کرده است.
پناهگاه گربه ها
آدیتی سنترال- 500 گربه در خانه مرد بازنشسته 69 ساله نیویورکی زندگی می کنند! این گربه ها خانه و حیاط این فرد را اشغال کرده اند. این مرد در تابستان 2006 وقتی از سر کار برمی گشت متوجه 12 بچه گربه ای شده بود که زیر یکی از پل های شهر جمع شده بودند و در حال مرگ بودند. از آن جایی که او عزادار مرگ پسرش بود، دلش برای این بچه گربه ها سوخت و آن ها را به خانه اش برد. حالا همان 12 گربه کوچک تبدیل به یک کلونی 500 تایی شده اند که هر روز به تعدادشان اضافه می شود.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
پدر که بعد از مدت ها وقت کرده بود ناهار را با خانواده بخورد، سر میز با ذوق و شوق از پسرش پرسید: «پسرم امروز مدرسه چطور بود؟»
پسر خیلی خونسرد پاسخ داد: «وقتی به سمت مدرسه می رفتم خوب بود، وقتی هم از مدرسه برگشتم خوب بود، فقط زمان بین این دوتا کمی کسل کننده بود و خسته ام کرد! متاسفانه هر روز همین طوره!»
ترجمه و تصویرسازی: فرنگیس یاقوتی، سعید مرادی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
روزی مرد دانایی از کنار جاده ای عبور می کرد که چشمش به دو قطعه زمین کشاورزی کنار هم افتاد که در آن ها دو مرد در حال کاشت بودند. یکی از مردها با سرعت و دیگری خیلی آرام و شل مشغول کار بود. مرد دانا که از پیاده روی حوصله اش سر رفته بود، به سمت آن دو کشاورز رفت و ضمن آن که سعی می کرد خودش را صمیمی نشان بدهد تا سگ های آن مردها پاچه اش را نگیرند، با لبخند رو به آن ها گفت: «خسته نباشید مردها. چه می کارید؟». مردها در حالی که عرقشان را خشک می کردند و یکی مشغول کاشتن سرعتی بود و دیگری یللی تللی می کرد، رو به مرد گفتند: «گندم» و مرد پر سرعت به کارش مشغول شد و مرد بدون سرعت هم دراز کشید و خوابش برد. مرد دانا که دید دیگر آن جا ماندنش فایده ای ندارد، برگشت به جاده و به راه رفتنش ادامه داد.
شش ماه بعد که مرد دانا همه آبادی های آن منطقه را چرخیده بود و حوصله اش سر رفته بود و داشت به شهر و خانه و زندگی اش برمی گشت، دوباره از جلوی آن دو قطعه زمین رد شد ودید یکی از زمین ها که کشاورزش با صبر در آن گندم می کاشت، سرسبز و محصولش پربار و آن زمین دیگر که کشاورزش هول هولکی می کاشت، خشک و لم یزرع است. این بار دیگر مرد دانا نتوانست خودش را کنترل کند و باز مسیرش را کج کرد و رفت تا جریان را از کشاورزها بپرسد. بر اساس تجربه اش حدس می زد فردی که زود کاشته می خواسته گندم گران به مردم بفروشد ولی ملخ حمله کرده و گندم ها را خورده. ولی آن که با صبر گندم می کاشته، در زمان حمله ملخ ها هنوز محصولش سبز نشده بوده و برای همین زمینش نجات یافته است.
با خوشحالی از این که پاسخ پرسش را می داند جلو رفت و نظریه اش را ارائه داد. ولی کشاورزها خندیدند و یکی از آن ها گفت: «خیر ای مرد دانا، آن زمانی که تو داشتی می رفتی، آن طرفی بودی و حال که داری برمی گردی، این طرفی می آیی. پس زمین من که با حوصله کاشتم هنوز سبز نشده و زمین این رفیقم که زود کاشته، الان سبز شده است.» مرد دانا دو دستی بر پیشانی اش کوبید که چرا به عقل خودش نرسیده و از این داستان درس گرفت که دیگر زود قضاوت نکند و به تجربه هایش اعتماد نکند و سعی کند دست چپ و راستش را درست تشخیص بدهد!علکساندر کاربراتور
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* روز چهارشنبه 18بهمن در «دی روزنامه» از قول یک نماینده مجلس نوشته بودید 80درصدحقوق بگیران کمتر از دو میلیون و 300هزار تومان می گیرند. باید بگویم شاید فقط کارمندان رسمی دولت این مقدار بگیرند، در حالی که بیشتر کارگران که چندین میلیون نفرند با روزی 12 ساعت کار و بدون تعطیلی یک میلیون و 500هزارتومان می گیرند.
* شخصی در ستون ما و شما گفته برخی از پیامکهای مسابقه «چی میگه» بیادبانه است، در جواب این شخص می گویم شما از پیامک های بیادبانه این ستون ادب بیاموز!
* یه دل دارم که پدرمو درآورده، یا دلتنگه، یا دلگیره، یا دلشوره داره، یا دل نگرونه... حالا هم که دلمرده است. مسعود مجنونپور
* مجسمههای ضدجاذبه جهان را به تصویر کشیدی، حتماً مجسمهها و المان های نوروزی شهرمان جاذبه دارند، ها؟!
* عکسی که نوشته بودید «رود کتاب» به آبشار کتاب بیشتر شبیه بود.
* حکایت «شرط آزادی» خواجه می گوید با این مرغ آبگوشتی درست کن، نه باتکه گوشت.
* مطلب از اون لحاظ روز چهارشنبه افتضاح بود. فقط تمسخر ایران و ایرانی بود، نه جنبه طنز داشت نه جنبه یادآوری و تذکر اخلاقی. از شما بعید بود.
* چقدر تلخ شده ای، این روزها قندهایت را در دل چه کسی آب می کنی ؟ احمد آقااوغلی، قوچان
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.