تعداد بازدید : 0
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در محضر بزرگان
تعداد بازدید : 60
غصه روزی فردا را نخور
مرحوم حاج اسماعیل دولابی فرموده اند:
«هر وقت در زندگیات گیری پیش آمد و راهبندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته یار است.
اگر غلام خانهزادی پس از سالها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصهدار شود و بگوید فردا من چه بخورم، این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت میکند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصهدار و نگران باشیم. خدا عبادت وعده بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سالهای بعد را هم میخواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده بعد زنده باشیم.»
برگرفته از «طوبای محبت»
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 56
فتو شعر انتظار
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
حکایت
تعداد بازدید : 71
به خدا تو استادی!
چون شقیق بلخی به مکه رفت و ابراهیم ادهم او را دید، شقیق گفت: ای ابراهیم، چه می کنی در کار معاش؟
گفت اگر چیزی رسد شکر کنم و اگر نرسد صبر کنم. شقیق فرمود سگان بلخ هم این کنند که چون یابند مراعات کنند و دم جنبانند و اگر نیابند صبر کنند. ابراهیم گفت پس شما چگونه می کنی؟ فرمود اگر ما را چیزی رسد ایثار کنیم و اگر نرسد شکر کنیم. ابراهیم برخاست و سر شقیق را بوسید و گفت به خدا تو استادی.
برگرفته از کتاب «مقدمهای بر مبانی عرفان»
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
بریده کتاب
تعداد بازدید : 57
افکار منفی را دور بریز
اگر آدم بخواهد به تمام خطراتی که متوجه ما هستند فکر کند، نباید اصلا پای خود را از خانه بیرون بگذارد. وقتی هم در خانه ماند باید از جایش تکان نخورد چون در آن جا هم ممکن است بلایی بر سرش بیاید.
چه بسا کسانی که در حمام برق میگیردشان یا این که پایشان روی پله ها لیز میخورد و میشکند یا موقع بریدن کالباس انگشتشان را میبرند. اگر بخواهیم به این چیزها فکر کنیم باید از جایمان تکان نخوریم. همانجا روی اولین پله بنشینیم. مثل کرمهای حشرهای وحشت زده که فقط به یک چیز فکر میکنند: انواع مرگ.
برگرفته از کتاب «اگر خورشید بمیرد» اثر اوریانا فالاچی
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 70
شوخی بزرگان
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
اندکی صبر
تعداد بازدید : 50
حکایت ماندن و رفتن
انگار همین دیروز بود
دنیا سرِ انگشتت به راحتی می چرخید و
چشم به هم زدنی نشد که
انگشتانِ دردمندت
ذره ای از سرِ سوزنِ دنیا را نایِ تحمل نیست!
و این حکایتِ دردناکِ بینِ ماندن و رفتن است...
مژگان رشیدی
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 0
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مسابقه شماره 223
تعداد بازدید : 57
خفن استریپ
می تونین زیر هر تصویر، یه کلمه معنادار با چاشنی شوخ طبعی بنویسین؟ خب ما این کارو کردیم براتون! فقط هر حرف الفبا رو به یه علامت رمز تبدیل کردیم. تا ساعت 23 به خط اختصاصی 300072252 سه کلمه رو پیامک کنین. جایزه نقدی به قید قرعه برای شماکه پاسخ صحیح سه مسابقه پیاپی رو دادین! پاسخ توی ستون «ما و شما»ی بعدی و اطلاعات بیشتر هم توی وب سایت 1sargarmi.ir هست.
جمع کن برو بابا پی یه کار دیگه!
سلام. چند تا پیامک بخونین:
* 747...09155: فقط می شه گفت:واقعاکه! با ایده های مسخره تون! همون بهتره که تعطیل کنن و درشو گل بگیرن! شورشو در آوردید دیگه! آخه «فروتن» چه ربطی داره به اون عکس! سوژه ندارید چرا از خودتون طرح درمیارین؟! جمع کن برو بابا پی یه کار دیگه....
* ۴۸۳...۰۹۱۵۳: یک پیشنهاد برای جلوگیری از توقف خفن و ناراحتی دوستداران آن: شاید بشه یک نظرسنجی بگذارید تا مردم به تصمیم گیرندگان بگن چقدر خفن استریپ را دوست دارند، امیدوارم ادامه دار باشی...
* ۹۴۲...۰۹۱۵۳: خفن جان! هر رفتی یک اومدی داره، پس برو ولی دست پُرتر برگرد!
* ۱۴۶...۰۹۳۷۰: معمای قبلی در یک ساعت حل شد! خفن عزیز! وقتی این همه دوستدارداری چرابایدبروی؟
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
با خانمان
تعداد بازدید : 57
غذای تخیلی
شاید تعریف شما از فیلم تخیلی این باشه که یه سری موجود فرازمینی بیان یا حیوون ها حرف بزنن و این جور چیزها. اما تعریف من از فیلم تخیلی، فیلمی هست که بازیگر از زندگی تباه و پوچ و ماشینیش به ستوه میاد و میگه: «ای بابا خسته شدیم از بس غذای بیرون خوردیم. دلم برای دستپخت زنم (یا مادرم یا خواهرم) تنگ شده. چند وقته بوی پیاز داغ توی این خونه راه نیفتاده؟» البته آقایون که هیچ وقت راضی نمیشن، اگه زنشون بوی پیازداغ یاسیرداغ راه بندازه که اه اه و پیفپیف میکنن، اما این رو نمیتونم باور کنم که یکی همش غذای بیرون رو بخوره و دیگه از فستفود و چلوکباب و جوجه خسته بشه و لابد دلش عدسپلو بخواد! مگه مفهوم و تعریف این جور غذاها و هدف ایجادشون این نیست که هیچ وقت هیچ کس ازش خسته نمیشه؟
من خودم وقتی میرم بیرون غذا بخورم، این قدر هیجان زده میشم که دو سه لقمه اول رو نمیفهمم چه جوری خوردم، بعدشم سیر میشم. اصلا همین حق انتخاب خیلی مهمه. توی خونه معمولا غذا یا بهنظر باباست، یا هرچی درست کردنش برای مامان راحتتره. بچهها تاثیری در روند انتخاب ندارن. دیگه خیلی بخوان بهمون حال بدن یه چیزی درست میکنن که ما بدمون نیاد. اما بیرون که غذا میخوری، میتونی بگی پیتزا میخوام بدون فلفل دلمهای و قارچ و پنیر پیتزا!اما همین غذای بیرون با خانواده یه کابوسه، چون بابا تا متقاعدمون نکنه چه اشتباهی کردیم بیرون غذا خوردیم، ول کن ماجرا نیست. اول از حساب کردن رقم تقریبی غذا شروع میکنه که: «خب این سیب زمینی اش شده دویست تومن، پنیرش شده دو تومن و...» به همین صورت متوجه میشه که روی هر غذا بالای 200 درصد سود میکنن و غذا از گلوش پایین نمیره. بعد که رسیدیم خونه آروم آروم شروع میکنه به معدهاش رو گرفتن... نبات داغ خواستن... شربت معده خوردن و بیان این که: «شماها حالتون خوبه؟ غذاش نپخته نبود؟» اگه بگیم ما هم حالمون بده که برنامه بیرون غذا خوردن به دلیل بیکفایتی رستورانها کلا تعطیل میشه. اگه بگیم ما حالمون خوبه، محکوم میشیم به این که این قدر بیرون غذا خوردیم، معدههامون به آشغالخوری عادت کرده.
به خاطر همینه که صنعت فیلم و سریال ما هیچ وقت جهانی نمیشه. فیلم نامه نویسهای عزیز! شما توی کدوم کشور زندگی میکنین که شخصیت داستان تون از غذای بیرون خسته میشه؟
زهرا فرنیا
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 83
دور دنیا
زندگی با کروکودیل
آدیتی سنترال- در سال 1995 زمانی که محمد ایوان 41 سال داشت، بچه کروکودیلی را به قیمت 1.5 دلار از بازار ماهی فروش های اندونزی خرید و به عنوان حیوان خانگی با خودش به خانه آورد. آن ها در نهایت مهربانی از این خزنده محافظت کردند تا تبدیل به کروکودیل غول پیکر 200 کیلوگرمی شده است! محمد و خانواده اش ادعا می کنند تا کنون این حیوان کوچک ترین آسیبی به او و خانواده اش نزده است. شهرت تعامل عجیب و غریب این خانواده با کروکودیل غول پیکر در شبکه های اجتماعی باعث شد که مردم برای دیدن این حیوان به خانه کوچک او در جنوب اندونزی هجوم بیاورند. حالا او و خانواده اش به خاطر شهرت حیوان خانگی شان و علاقه مردم، حسابی پولدار شده اند.
گاو قهرمان
آدیتی سنترال- «هرمیون» گاو هلندی که دو هفته پیش، هنگامی که صاحبش می خواست در جلوی کشتارگاه او را پیاده کند، از کامیون فرار کرد تبدیل به قهرمان این کشور و یکی از ستاره های شبکه های اجتماعی شده است! او به همراه خواهرش فرار کرد اما صاحبش با گلوله توانست خواهرش را از فرار باز دارد. کاربران شبکه های مجازی هلند برای دفاع از حق هرمیون اعتراض خودشان را برای کشتن این گاو با هشتگ اعلام کردند. این اعتراض ها حتی به گوش خاندان سلطنتی هلند هم رسیده است و آن ها هم خواستار رها سازی این گاو در جنگل و کشته نشدن او شدند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 76
زندگی سلام
* مامانم میگه دخترم بیا این ظرف ها رو همین الان بشور که بعد خیالت راحت باشه. خدا حفظش کنه، همیشه به فکر منه!
* کافیه رفیقات بفهمن دو سه تا فلش داری، دیگه هیچ کدوم دست خودت نمی مونه!
* استقلال و پرسپولیس بازیکن جدید که می گیرن، مسئولای فیفا دستاشون رو می مالن به هم و میگن ایول پرونده جدیده، محکومیت جدید، جریمه جدید، خدا بده برکت!
* فردا شب عروسی پسر همسایه مونه، طنز ماجرا این جاست که من عروسی باباش رو هم یادمه و هنوز خودم مجردم!
* نوشته بعد غذا چای نخورید برای معده خوب نیست. اون وقت ما هفتهای یه شب شام مون نون و چای و پنیره، خود چای جزو غذاست اصلا، به بعدش نمی رسه!
* دیشب بعد از تلاش های زیاد داشتم کم کم از فکر این که چرا پنگوئن ها زانو ندارن خلاص می شدم و خوابم می برد، که یکهو رفتم تو فکر این که چرا زانوی مرغ برعکسه؟! آخه چرا با من این جوری می کنین... بذارین بخوابم!
* قدیما نونوایی به قدری شلوغ بود که صبح می رفتی، شب برمی گشتی. چهارتا نزاع می دیدی سر نوبت، هم رو می انداختن تو تنور و... کلا درس زندگی بود همش. ولی الان چی؟ پوچ!
* دانشگاه فقط اونجاش که شبش میگی بخوابم که صبح زود با انرژی پاشم برم، بعد صبح پا میشی میگی ولش و دوباره می گیری می خوابی!
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 64
سه نقطه
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 47
ما و شما
در مطلب خواندنی «زندگی بادوام زوجهای هنرمند» چرا نام آقکمال و همسرش کاملیاخانوم را از قلم انداختید؟ مگه آن ها زوج هنرمند نیستند؟!
* مادری جوان با دو فرزند خردسال در بستر بیماری است. عزیزان هموطن محبت کنید با نفس های پاک خود برای شفای همه بیماران و این مادر دعا کرده و سه صلوات بفرستید.
* عرض سلام خدمت دوست عزیز و باحال / خدمت دوست شاعر، امیرحسین خوشحال / اون که برای هرچی داریم و هست / یه شعر داره تو آستین و دست / شعرای ناب و طنز میگه این عزیز / مطلبای رو به راه و تر تمیز / از شیر مرغ تا جون آدمیزاد / ایول بابا، دست خوش و دست مریزاد / از قضا اگه باشه و دانی قابل / این حقیرم شعر میگم ناقابل / یه کمی طنز بلدم از قضا / شعر میگم از زمین و از فضا / اگه باشه جالب و داری بهش میل / لطفا زودی بهم بده یک ایمیل! فرهاد دوست علی
* همیشه دلم از کسانی گرفت که برای خوشحالی شون هرکاری کردم.محمد درودی قاینی
* ممنون به خاطر مسابقه کاریکاتورتون، لطفا تعداد برندگان را دو نفر کنید.
* ممنونم به خاطر چاپ فیلم های دهه ۵۰و۶۰ به ویژه فیلم آقای مهدی فخیم زاده «مسافران مهتاب» که در نقش نمکی بازی کردن. علی ۲۴ساله، درگز
* برخی پیامک های مسابقه «چی میگه» بی ادبانه و فرهنگ کوچه بازاری سه دهه پیشه. تعجب می کنم از شما این ها رو چاپ می کنید.
* فکر می کردم که صفحه ورزشی خراسان پرسپولیسیه، حالا زندگی سلام هم اضافه شد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 61
فتو نکته
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
کله چغوکی
تعداد بازدید : 28
آق کمال دنبال یخچال میگردد
چند وقت بود عیال مُگفت یخچال دگه جا نِدره و بری ما کوچیک رفته. گفته بودُم که وسایل خانه و ای یخچال ره زمان ازدواجمان با همدگه خریده بودم. کلا مو به جهیزیه دادن خانواده عروس اعتقادی نِدرُم. یعنی چی هم دختر دسته گلشانه بدن و هم وسایل خانه ره؟ پس آقاداماد مخواد چی گلی به سرش بزنه؟ از سر سفره عقد وَخزه بره تو خانه حاضر و آماده بیشینه؟ البته ای نظر مویه و بقیه هرجور راحتن! گفتُم: «خب قربون شکل ماهت، تعدادمان که زیاد نرفته، چی جوری پارسال جا داشت و امسال نِدره؟» کاملیاخانم گفت: «منم قربون کله کچلت بشم، قبلا اینهمه شیشه ترشی و شوری و مربا تو یخچالش و نون و بستنی و عصاره گوشت و سبزی و نخود تو فریزرش برای شما نگه نمیداشتم!» اِنا حالا خوب رفت! ایَم تقصیر مو رفت!
گفتُم: «خب میگی چیکار کنُم؟» یَگ نگاه عاقل اندر عاقلی انداخت و گفت: «معمولا وقتی یه چیزی به کار نمیاد باید چیکار کنیم؟» یعنی جوری جواب مِده که چارچنگولی مِمانُم! چارهای نبود. عصر گفتُم وَخه برم ببینِم چی تو بازار هست. از قبل خودش رد عمدهفروشیها ره زده بود و یَگ راست گفت برِم فلان جا که قیمتهای مقبولی دره. آقا چشم تان روز بد نبینه. از هم مُغازه اول که رفتِم تو، تا مُغازه آخر که آمدم بیرون و دو ساعتی طول کیشید، تقریبا دویست تا یخچال دیدم که محض رضای خدا یَگ دانهاش که هم اندازه کابینت ما باشه، هم جادار باشه، هم از در خانهمان رد بره، هم امکانات دشته بشه و از همه مهم تر، قیمتش هم به جیبمان بخوره، پیدا نکردم. هر مغازه که جلوتر مِرفتِم درجه افسردگیمان بیشتر مِرفت. تازه اینجی باجهاش بود و قیمت کلیفروشی مُگفتن. تو دلُم مُگفتُم خدا به تازه عروس و دامادا و ننه و باباهاشان صبر بده!
از آخرین مُغازه که آمدم بیرون عیال وَرگشت گفت: «بریم خونه. هرچی فکر میکنم، میبینم همین یخچال خودمون خیلی هم خوبه!» خدا ننه و بابا و امواتشه بیامرزه. مخواستُم هم یَگ ماچی از دستش بکنُم و رفتِم خانه پاهاشه بذارم تو تشت شیر که یَگهو گفت: «حالا که خسته شدیم، شام باید منو ببری بیرون...» مخواستُم بگُم آی به روی چشم که ادامه داد: «رسیدیم خونه هم هرچی ترشی و شوری و بستنی و این چیزهای مضر تو یخچال و فریزر نگه داشتی، می خوری تا جا برای چیزهای واجبتر باز بشه!» ایم از ای!
آق کمال
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 95
دنیا به روایت تصویر
یاهو- کره زمین از داخل خودرویی که با سرنشین آدمک دیروز به فضا فرستاده شد
خبرگزاری تاس- فروشنده عروسک های سنتی در زیر بارش برف، روسیه
گاردین- گله گاوهای کوهستانی در کولاک، انگلستان
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.