گروه خانواده و مشاوره
اگر بخواهید برای نوشتن از اینترنت کمک بگیرید، سایت ویکی پدیا فهرستی بلند بالا از تکنیک های مختلف را در اختیارتان می گذارد. نام یکی از این تکنیک ها catharsis است که در زبان فارسی، ترجمه شده است به «تخلیه هیجانی» . این تکنیک به نویسنده می آموزد چگونه هیجانات شدیدی را که در قلبش تلنبار شده، روی کاغذ بریزد. به گزارش همشهری جوان و در ادامه می خواهیم ببینیم این تخلیه هیجانیِ نوشتاری چه تاثیراتی بر سلامت اعصاب و روان مان دارد.
چرا نوشتن؟
وقتی ما تجربیات مان را در دفتر خاطرات می نویسیم، علاوه بر این که به آ ن ها قاطعیت می دهیم، انگار داریم با یک فرد بیرونی درباره تجربیات مان حرف می زنیم؛ یک فرد بیرونی که بی نهایت رازدار و بی خطر است؛ یک فرد بیرونی که می توانیم هر وقت دل مان خواست او را از بین ببریم، بدون این که اعتراض کند. به هر حال ثابت شده است اگر افکار منفی و هیجانی مان را فقط در ذهن مان تکرار و تکرار کنیم (چیزی که روان شناسان به آن می گویند نُشخوار ذهنی)، تنها به احساس اضطراب و افسردگی خودمان دامن می زنیم اما اگر همان افکار و هیجانات را بنویسیم، در واقع از دید یک ناظر بیرونی به آن ها نگاه می کنیم و می توانیم درباره آن ها تجدیدنظر یا ارزیابی شان کنیم.
از چه بنویسیم؟
در پاسخ به سؤال بالا، ما با دو دسته از روان شناسان مواجه می شویم؛ آن هایی که می گویند احساسات تان را بنویسید و آن هایی که می گویند افکارتان را بنویسید.
احساسات تان را بنویسید نه افکارتان را!
مبنای فکری این گروه از روان شناسان همان تخلیه هیجانی است. آن ها می گویند:
1- قرار نیست برای دیگران بنویسید. فقط برای خودتان بنویسید برای دل خودتان.
2- احساسات، خیلی اتوماتیک تر و ناخودآگاه تر از افکارند. وقتی شما ناگهان شاد می شوید، غمگین می شوید، تعجب می کنید، متنفر می شوید، حس سردرگمی پیدا می کنید یا خشمگین می شوید، در واقع دارید احساسات تان را تجربه می کنید.
3- احساسات، خیلی وقت ها علت نامعلوم یا ناخودآگاهی دارند، به طور مثال وقتی از شخصی که برای اولین بار دیده اید، خوش تان می آید یا از او متنفر می شوید.
4- در هر شبانه روز، زمانی را اختصاص بدهید به این که احساسات روزمره تان را بنویسید.
5- در مقابل هر احساسی، رفتاری را که می خواستید انجام بدهید یا دل تان می خواسته انجام بدهید (اما انجام نداده اید)، بنویسید. این کار به شما کمک می کند بدون این که به دیگران از لحاظ عاطفی ضربه بزنید، به تخلیه هیجانی دست پیدا کنید.
6- مهم نیست که خوش خط باشید یا بدخط، درشت بنویسید یا ریز و مهم نیست که روی خطوط حرکت کنید یا نه. مهم نیست که قلم را چقدر روی کاغذ فشار بدهید اما ضرورت دارد خودتان را کاملا آزاد بگذارید تا هر چه دل تان می خواهد، روی کاغذ بیاورید.
7- اگر دوست دارید، می توانید دست آخر تمام نوشته های تان را پاره کنید! این کار، خودش بار هیجانی زیادی دارد که می تواند تخلیه هیجانی تان را قوی تر کند.
افکارتان را بنویسید نه احساسات تان را!
گروه دوم روان شناسان می گویند بهتر است اول افکارتان را بنویسید (نه احساسات تان را). آن ها معتقدند ما به این دلیل افسرده و مضطرب می شویم که دارای افکار خودکار و غیرمنصفانه ای هستیم و همین فکرها هستند که باعث می شوند ما هیجانات ناخوشایندی را تجربه کنیم. آن ها به مراجعانشان پیشنهاد می کنند:
1 ـ یک جدول هفتگی داشته باشید که در آن، تمام کارهای روزمره تان را بنویسید. این کار باعث می شود متوجه شوید چقدر از روزتان را به کارهای مفید اختصاص می دهید و چقدر از روزتان را به بطالت می گذرانید. همچنین اگر آن ها را به عنوان برنامه های آینده داشته باشید، هر هفته متوجه می شوید چند درصد از کارهایی را که قرار بوده انجام بدهید، انجام داده اید و چند درصد را نه.
2 ـ یک جدول سه ستونی درست کنید و همیشه آخر شب تکمیلش کنید. در قسمت اول این جدول، فقط فکرهایی را بنویسید که موقع احساسی شدن، به آن ها می اندیشید. به طور مثال بنویسید وقتی که غمگین می شوم، این فکرها به سراغم می آید: «دنیا جای خوبی نیست، همه آدم ها مزخرف اند، هیچ روز خوبی در زندگی ام نداشته ام و...» چند هفته که این فکرها را یادداشت کردید، متوجه می شوید تمام شان به چند دسته مشابه تقسیم می شوند، به طور مثال گزاره هایی که با همه یا هیچ آغاز شده اند. در قسمت دوم جدول، احساساتی را بنویسید که همراه با آن فکرهای تکراری را تجربه کرده اید. «شناخت درمانگرها» می گویند بعد از مدتی خودتان متوجه می شوید در مقابل فکرهای غیرمنصفانه تر، احساسات منفی تری قرار دارند. حتی آن ها می گویند به میزان منصفانه بودن و منطقی بودن فکرتان نمره بدهید. اگر فکرتان منصفانه باشد، احساسات بدی را تجربه نمی کنید. در قسمت سوم جدول، فکرهای جایگزین را بنویسید. البته بهتر است این کار را دیرتر شروع کنید یعنی هنگامی که به اندازه کافی، ربط بین افکار غیرمنطقی و احساسات منفی را فهمیده باشید. شما باید فکری را جایگزین کنید که لااقل به اندازه ای منطقی تر از فکرهای اولیه باشد. به این فکرها هم نمره بدهید. این گروه از روان شناسان معتقدند بعد از مدتی ذهن تان عادت می کند خودش از اول، فکرها را جایگزین کند چون متوجه شده است که فکرهای تکراری ناکارآمد، نتیجه ای ندارند جز افسردگی و اضطراب.