بابارجب، بادکنکفروشِ پارک محله ماست. او یک عادتِ جالب دارد. بابارجب، بادکنکهای رنگارنگ و قشنگ را باد میکند، گره میزند و نخش را به دست و پای خودش میبندد. هرکدام از این بادکنکها را که بخواهید، برای تان گرهاش را باز میکند و تحویل تان میدهد. یک بار به بابارجب گفتم: «خب چرا این بادکنکها را به دست و پایت گره میزنی بابارجب؟ چرا مثل همه بادکنکفروشها، اینها را به یک چوب گره نمیزنی؟» بابارجب خیلی جدی و بدون لبخند گفت: «بادکنکها را به دست و پایم گره میزنم تا اگر یک روز، شما دیگر دل تان بادکنک نخواست، باد من را از روی زمین بلند کند و به آسمان ببرد.»
نویسنده و تصویرگر: حمید میرزایی